اپیزود سی و هفت بساط مرگ
عباس به کلانتری کرج مراجعه میکنه و میگه داداشم غلامرضا توی یه خونهای صابر به قتل رسونده الانم فراریه، اونا رفته بودن توی حصار یه خونهای اجاره کرده بودند تا اینکه پونزده روز پیش فهمیدم که داداشم با اسلحه زده تو سر صابر و صابر کشته بعدم توی آشپزخونه دفنش کرده.
من توی دفن جسد کمکش کردم با این گزارش مامورای آگاهی میرن محل و بررسی میکنند و جسد صابرو زیر زمین تو آشپزخونه پیدا میکنن صورتجلسه ترسیم کروکی محل دفن جسدم انجام میشه و برادر مقتول نادر میاد جسد شناسایی میکنه، میگه داداشم چند وقت به اتهام قتل فراری بود و الان من جسدش اینجا میبینم.
از زنش که بازجویی میشه میگه بله چند وقت صابر فراری و من خبری ازش ندارم تشریح جسد دو تا سوراخ به ابعاد هفت در هفت میلیمتر تو سر مقتول گزارش میکنه و نهایتا علت مرگ و خونریزی مغزی به علت اصابت گلوله اعلام میکنه، با این گزارش پرونده قتل به جریان میفته و بازپرس ویژه قتل دستور تحقیقات میدهد.
سلام من سیدمحمدصادقی وکیل کیفری هستم. پاییز هزار و چهارصد و دو و شما دارید قسمت سی و هفتم پادکست دادویان میشنوید قسمتی که توش خون و خونریزی زیاده و مثل خیلی از پروندههای قتل، ما با یه قتل نیمه سریالی مواجهیم. قتلهای سریالی اصولا قتلهایی هستند که یه پارامترهایی توی قتلها وجود داره، به یه سبک کشته میشن تو یک منطقه ان اصولا و از این موارد ولی تو این پرونده ما قتل سریالی به این مفهوم نداریم ولی به خاطر تعدد قتلها ما اسمش و میذاریم یه قتل نیمه سریالی.
برای مشاوره قتل، میتوانید با وکیل قتل تهران در تماس باشید.
قبل از اینکه این پرونده شکل بگیره یه پرونده دیگهای توی شهریار تشکیل شده بود با این عنوان که یه نفر اعلام میکنه که دو نفر وارد خونه من شدن و پسرم و همسرش به قتل رسوندن، علی و آرزو، مادر مقتول یعنی مادر علی تعریف میکنه میگه که من تو خونه بودم زنگ در خونه رو زدن در و باز کردم دیدم که عباس و داداشش غلامرضا هست، رفیقای خونوادگی ما بودن من اینارو میشناختم و اومده بودن با پسرم علی کار داشتن.
منم دیدم آشنان در رو باز کردم اومدن تو و من رفتم برای خرید وقتی برگشتم دیدم که پسرم علی و زنش آرزو تو خونه به قتل رسیدن پرونده جدیدی که تشکیل شده بود برای قتل صابر وقتی بررسی میشه میبینه که یه آدم مشترک داره غلامرضا کسی که برادرش عباس اومده لو داده و گفته غلامرضا صابر به قتل رسانده تو پرونده قدیمی غلامرضا با همین عباس اومدن در خونه علی و علی رو احتمالا و زنش رو به قتل رساندن.
برادر علی مقتول ازش تحقیقات میشه میگه که بله من میدونم که عباس غلامرضا با علی یک حشر و نشری داشتن داداش من تو کار مواد مخدر بود اینا باهاش معامله مواد مخدر میکردن اون روز من نبودم ولی مادرم تعریف میکنه میگه که عباس غلامرضا اومدن تو خونه و وقتی که رفتن من برگشته بود و دیدم اینا به قتل رسیدن.
دستور بازداشت عباس و غلامرضا صادر میشه از اهالی محل هم تحقیق میشه و اونا میگن که بله ما میدونیم که کسی که اومده بود توی خونه و وقتی اومد از خونه بیرون عباس بود، سوار یه موتوری شد ترک موتور نشست و راکب موتور سوار هم کلاه سرش بود نمیدونیم کی بود ولی عباس رو مطمعن هستیم خودش بود، سوار موتور شدن و فرار کردن رفتن و برگشتن دوباره تو خونه و دیدیم که یه چیزی رو کشیدن توی خونه دوباره عباس پرید پشت موتور و دوباره رفتن یعنی یه بار رفت و برگشت تو این ماجرا وجود داره.
با پول خیلی زیاد میام خونه
عباس بازداشته و غلامرضا فراریه، میرن سراغ زن غلامرضا و ازش تحقیقات میکنن، میگه که روز حادثهای که شما تعریف میکنید ساعت هفت صبح غلامرضا زنگ زد و گفتش که قراره امروز با صابر بریم ترمینال و اونجا یه سری کارها داریم و کارامون که انجام بدیم با پول زیادی من برمیگردم خونه.
قبلنم چند بار گفته بود گفته بود من یه روز با پول خیلی زیاد میام خونه ساعت یک و نیم ظهر بود تقریبا، وقتی اومد خونه رنگش حسابی پریده بود شناسنامش از کمد برداشت یه مبلغی هم داد به من گفتش که من برای وصول چک با صابر باید برم شهرستان درو که باز کردم صابر دیدم خودش مخفی کرده بود دوتایی رفتند و بعد یه مدت عباس بهم زنگ زد برادرشوهرم، گفتش که تو قضیه قتل صابر غلامرضا نقشی نداشته و خودشم بیگناه.
گفتم چرا خودت و معرفی نمیکنی گفت اگه معرفی کنم صابر دیگه نمیتونه ما رو پیدا بکنه دائم هم گریه میکرد یه آدرسی داده بود که بعدا توی اداره آگاهی اشتباه بود کلا اظهاراتش همه چی اشتباه بوده یا حالا اطلاعاتی نداشته یا اینکه بهش دروغ گفته بودن، توی بازجویی از زن غلامرضا میگه شوهرم تو تماس تلفنی بهم گفتش که ما فقط میخواستیم از علی پول بگیریم، قرار نبود علی و زنش بکشیم ولی صابر باعث شد این کارا رو انجام بدیم.
یه مواجه حضوری بین عباس و شاهدایی که تو محل بودن گذاشته میشه و تقریبا شاهدها همشون میگن که ما دیدیم که یک موتورسیکلت سبز رنگ اومد توی محل دو نفر سوارش بودند همین آقایی که اینجا یعنی عباس ترک موتور نشسته بود یه صدای خفیف شلیک گلوله هم شنیدیم. یکی از شاهد ها میگه من قیافشون ندیدم چون پشت ما بودن ولی موتورسواری که سوار شده بود کلاه کاسکت داشت ترکش کلاهی نداشت موتورش هم سبز رنگ بود.
عباس میگه بله اون موتور سبز رنگ برای منه قبول دارم ولی من اونجا نبودم من موتورم برداشته بودم برده بودم تعمیرگاه دست تعمیرگاه بود دست یه نفر به نام امیر مسعود بود، امیر مسعود احضار میشه و ازش سوال میکنن که موقع که عباس اومده بود اینجا چه تاریخی بود و یه روز قبل رو میگه، میگه اون روزی که شما میگید نه من اصلا موتورشو تعمییر نکردم، بلکه روز قبل اومده بود اینجا من موتورش تعمیر کردم و موتورشم برد، فردای اون روز دیگه من اطلاعی از عباس ندارم.
معلوم میشه اینجا عباس داره دروغ میگه، عباس حضورش توی صحنه قتل و آرزو انکار میکنه ولی شاهدها چیز دیگهای میگن نهایتا تحقیقات در مورد غلامرضا شروع میشه یه سری مخبر توی محل میذارن تا اینکه غلامرضا رو شناسایی میکنن و توی عملیات که خیلی تیراندازی خیلی جدی هم میشه یکی از بچههای آگاهیم تیر به کتف چپش میخوره و مجروح میشه نهایتا غلامرضا دستگیر میشه.
غلامرضا تو اظهارات اولیش میگه که ما رفتیم در خونه علی با صابر بودیم در زدم و مادر علی چون منو میشناخت در رو باز کرد رو حساب آشنایی من به علی گفتم جنس داری گفتش که، ببین بیست و دو بهمن ناجوره مامورا سخت مراقبن جنس ندارم، خیلی اصرار کردیم ولی گفت ندارم، رفت پیکنیک آورد و روشن کرد و یه ذره چسبوند سر سنجاق و بعد هم شروع کردیم کشیدن تریاک.
بعد صابر حالش بهم خورد رفت بیرون اتاق علی گفتش که چی شده من گفتم که هیچی عادت به تریاک نداره حشیش میکشه بعدم اومد داخل علی زنش آرزو از ما پذیرایی کردن صابر سیخ و سنگ دست گرفتو گفت شما هم امتحان کن ببین چه جوریه هممون شروع کردیم خلاصه کشیدن تریاک من داشتم مواد میکشیدم سرمم پایین بود که یه دفعه دیدم سر علی افتاد بغل من.
هیچ صدایی هم نیومد خون از سرش سرازیر شده بود ترسیدم بلند شدم رفتم دم در دیدم که زن علی و آرزو هم افتاده تو کوچه صابر هم گفتش که ببین آبروریزی زن بکش تو خونه منم کمکش کردم زن علی رو آوردیم تو حیاط اسلحه رو داد به من گفت من موتور روشن میکنم بپر سوار شین بریم.
برای مشاوره حقوقی قتل، می توانید با وکیل قتل در تماس باشید.
سرقت تریاک و مواد مخدر
یه کیلو تریاک و یه سری مواد تو خونه بود ورداشتیم و رفتیم، که صابر هم گفتش که ببین اشتباه کردیم مادر علی ما رو میشناسه بریم اونم بکشیم برگشتیم تو خونه هرچی گشتیم مادرش رو پیدا نکردیم گفتیم ولش کن بریم، رفتیم، رفتیم سمت کرج اونجا یه مدت خواستیم مستقر شیم و یه خونه اجاره کنیم به صابخونه هم گفتیم که ما مکانیکیم و شناسنامه هم جعل کرده بودیم ولی اونجا نتونستیم دووم بیاریم رفتیم سمت جاده چالوس یه خونه دربست اونجا اجاره کردیم.
و توی ذهنم بود که صابر رو بکشم ولی منو بوسید و گفتش که ببین همه چی درست میشه یک سری نصیحت کرد و منم فعلا بیخیال شدم ولی وقتی خواب بود اسلحه زیر رختخواب بودش از زیر سرش کشیدم بیرون دو تا تیر توی سرش زدم و اون و کشتم بعدم توی آشپزخونه خاکش کردم برادرم اونجا بود پیش ما خوابیده بود گفت بدبخت شدیم چیکار کردی منم گفتم حق علی و آرزو رو ازش گرفتم بیا کمک کن دفنش کنیم.
خلاصه اونجا دفنش کردیم و بدم الان که در خدمت شماییم غلامرضا ادبیات جالبی داره و اصلا انگار نه انگار که آدم کشته البته خیلی هم دروغ میگه توی تحقیقاتی که ازش شده تقریبا بعد از همین ماجرا دو سه روز بعدش ازش بازجویی شده و داستان جور دیگهای تعریف میکنه میگه ما با صابر رفتیم که علی رو بکشیم میخواستیم باهاش معامله مواد بکنیم میدونستیم گاو صندوق داره گفتیم میریم هم مواد رو برمیداریم هم پولا رو برمیداریم میایم.
رفتیم تو اتاق نشستیم پای بساط من حالم بد شد اومدم بیرون دست و صورت رو شستم برگشتم تو دیدم صابر پیش علی یک اسلحه کمری به کمرم بود در آوردم و علی رو با گلوله زدم یادمه یه دونه گلوله تو سرش زدم بعد زنش از یکی از اتاقها اومد داخل اتاق ما رو دید داشت فرار میکرد منم با تیر زدمش افتاده بود دم در کوچه آستین پیرهنش گرفتم صابر پاهاشو گرفت اومدیم انداختیم در ورودی پذیرایی چند تا مرد و دو نفر زنم توی کوچه بودن که ما رو دیدن.
سریع از محل فرار کردیم و اومدیم سمت کرج به داداشم عباس زنگ زدم گفتم که پاشو بیا اینجا من میترسم صابر منم بکشه یا یه اتفاقی بیفته چند روز عباس پیش ما بود صابر بهم میگفت که ببین من میترسم از اینکه داداشت اینجا چون ممکنه که ما رو یه وقتی لو بده گفت بیا اونم بزنیم بکشیم من قبول نکردم.
شب که شد شروع کردیم کشیدن حشیش من ترسیدم صابر عباسو بکشه ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم صابر سمت راست من بود و عباس سمت چپ من اسلحه رو برداشتم دو سه تا تیر بهش زدم و کشتمش عباس از خواب بیدار شد با همدیگه کمک کردیم تو آشپزخونه دفنش کردیم قبول دارم سه نفر به قتل رسوندم علی آرزو و صابر علت قتل دو نفر اول سرقت پول بود علت کشتن صابر این بود که احساس کردم که ممکنه یا خودم بکشه یا برادرم رو.
قبول دارم مرتکب سه تا قتل شدم غلامرضا تو اظهارات جدیدش میگه که این که قبلا گفتم علی رو صابر کشته دروغ گفتم هر سه نفر خودم کشتم صابر فقط همراه من بود ولی هیچ تیری شلیک نکرد عباس داداشم هم هیچ نقشی نداره تو ماجرا میگه که صابر منو با مواد مخدر آشنا کرد و بعدش افتادیم توی ماجرای سرقت اصلا تو این ماجرای علی ما اول قصد داشتیم از یه نفری به نام حاجاسدالله بریم و یه سری پول بدزدیمو بکشیمش.
اسلحه هم واسه همین تهیه کرده بودیم ولی چون پیرمرد بود و سن و سالی ازش گذشته بود و یک ذره مریض احوال بود برنامه ما به هم خورد، افتاد به تعویق بعد هم عید شد و ما پول نداشتم نمیدونستیم باید چیکار کنیم گفتیم بریم سراغ یکی دیگه واسه همین ما علی رو کشتیم تو این اظهارات تعارض پرونده در میاد یعنی جایی که غلامرضا داره میگه که ما از خونه اومدیم بیرون من ترک موتور نشستم و صابر راننده بود و کلاه کاسکت سرش بود.
گفتیم شاهدهای پرونده دارن میگن که عباس ترک موتور نشسته بود دوباره این مواجه حضوری اتفاق میفته با غلامرضا و شاهداها میگن که نه کسی که ترک موتور نشسته بوده این آدم یعنی غلامرضا نبوده بلکه همون آدمی بوده که ما قبلا گفتیم یعنی عباس پس معلوم میشه که غلامرضا یه جایی رو داره دروغ میگه.
غلامرضا چند بار دیگه اظهاراتش توی دادسرا و دادگاه تغییر میده یه جا قتل علی میندازه گردن صابر یه جا پس میگیره میگه همه قتلها رو خودم انجام دادم دوباره میاد دادگاه میندازه گردن صابر منطقی هم بوده چون صابر دیگه به قتل رسیده بوده و یک قتل کمتر گردن غلامرضا میافتاده ولی چندین بار هی تغییر میکنه و یه جاهایی سرقت قبول داره یه جایی قبول نمیکنه میگه ما سرقت نکردیم، برای تریاک رفتیم.
تو بخشی از پرونده میگه حال که قتل سه نفر رو گردن گرفتم سرقت رو هم قبول میکنم و شکایتش میپذیرم ولی توی اخذ آخرین دفاع از متهم و جایی که دیگه همه اظهارات گرفته شده و دادگاه باید رای صادر بکنه میگه که قبول دارم که کشتم ولی سرقت نکردم هدف ما فقط تریاک بود.
اولیای دم میان و اظهارات شکوایه خودشون رو مطرح میکنن و میگن قطعا ما میخوایم که قاتلین قصاص بشن غلامرضا بوده عباس بوده یا هر کس دیگهای فعلا اتهام روی غلامرضا هست و عباس فعلا متهم به قتل نیست تحقیقات تقریبا کامله و همه دلایل برای غلامرضا که نشون میده قتلها رو انجام داده با همه این اوصاف دادگاه محتویات پرونده رو بررسی میکنه و رای صادر میکنه.
توی رایش میگه که چیزی که مشخصه از پرونده اینه که غلامرضا و عباس اومدن سمت خونه علی و مادرشون اینها رو میشناخته و مادرشون پیر نبوده که بگه من چشمم نمیدیده قطعا میگه که عباس و غلامرضا وارد خونه شدن و شاهدها هم همین رو تاکید میکنن و میگن که اون کسی که ما دیدیم ترک موتور نشسته بوده عباس بوده نه غلام رضا.
برخلاف اظهار نظر غلامرضا و این دلالت میکنه که این دو نفر اول وارد خونه شدن غلامرضا که توی صحنه جرم بوده خودشم اقرار کرده به این موضوع عباس هم که شاهدها میگن که توی صحنه بوده گرچه خودش اصرار داره که من نبودم و رفته بودم موتورسازی و غیر وغیره ولی مشخصا این دو نفر توی صحنه قتل بودن.
در مورد اینکه صابر توی صحنه قتل علی و آرزو بوده دادگاه میگه اولا دلیلی براش وجود نداره ثانیا هیچ جای پرونده حکایت از حضور صابر توی خونه نیست مادر میگه این دو نفر فقط اومدن حالا اینکه صابر یواشکی از یه جای دیگه وارد شده باشه و این حرفا ما دلیلی نداریم شاهدها هم چیزی در این مورد ندیدن البته بعضی از شهدا گفتن که یه نفر دم موتور وایساده بوده ولی هیچ کدومشون نگفتن که وارد خونه شده پس ما ورود و خروج صابر رو هیچ جا نداریم.
بعدم اظهارات زن غلامرضا که میگه خیلی وقتی اومد عصبانی بود حال روحی خوبی نداشت و تلفنی داشت میگفتش که صابر تو قضیه قتل هیچ نقشی نداشته که این خودش یه دلیل خیلی محکمیه دیگه یه نفر داره شهادت میده که خود قاتل گفته که صابر هیچ کاره هست و حالا الان توی دادگاه و دادسرا خلاف این حرف میزنه این نشون میده که اصلا صابر توی صحنه قتل نبوده.
یه دلیل دیگهای که دادگاه میاره اینه که اگه صابر واقعا علی رو به قتل رسانده بود خب به صلاح غلامرضا متهم پرونده بود که زنده نگهش داره تا بتونه ثابت کنه که آقا قاتل علی صابره نه من نه اینکه ببرتش اون رو بکشه و بعدم دفنش بکنه و غلامرضا بود که اصولا قصد داشت که یه شبه پولدار شه یادتونه به زنش گفته بود که من یه روز با پول میام و این دلالت براین میکنه که اصلا قصدش این بوده که بره یه نفر رو به قتل برسونه و پول هاشو به دست بیاره دیگه.
برای مشاوره حقوقی سرقت، می توانید با وکیل سرقت در تماس باشید.
انگیزه قتل
گفتم قبلش میخواسته بره پیش یه نفر به نام حاجی اسدالله اون رو به قتل برسونه که نشده بعد اومده سراغ علی و میدونسته علی هم پول داره یعنی انگیزه قتل هم برای قاتل وجود داره در مورد صابر یک چنین چیزایی اصلا موجود نیست درسته به قتل رسیده ولی از سوابقش چیزی در نمیاد.
ولی از سوابق غلامرضا در میاد که این آدم با انگیزه قبلی با قصد قبلی پاشده رفته اسلحه رو تهیه کرده و بعد گفته که بریم اونجا یه عملیات انجام بدیم میزنیم میکشیم و پولاش برمیداریم و بعدم خب هر کسی که گواه این ماجرا باشه همه رو میکشیم همون جا که برمیگردن که مادره رو هم بکشند و این با برادرش اتفاق افتاد این با برادرش برنامهریزی میکنه همه این موضوعات رو و میرن موتورم که گفتیم موتور خود عباس برادره هست.
یعنی موتور سبز رنگ برادره موتور میاره خودش میره اسلحه رو میخره و میان خونه علی برای اینکه اصلا بکشن قصد قتل هم برای قاتل وجود داره مسیر حرکت اسلحه هم با اظهارات غلامرضا نمیخونه گفت که من داشتم تو اظهارات اولیه اش داشتم پا بساط سیخ و سنگم رو میزدم که صابر وارد شد و با یه فاصلهای تقریبا دو سه متری شلیک کرد و احتمالا علی افتاد بغل من.
در صورتی که توی گزارش پزشکی قانونی اسلحه توی فاصله تقریبا سی چهل سانتی شلیک شده به سر علی و از پشت ضربه وارد شده و از چشم چپش خارج شده گلوله این با اظهارات اولیه نمیخونه معلومه که خود علی حالا نزدیک به غلامرضا بوده و غلامرضا از فاصله نزدیک از پشت زمانی که حواسش نبوده بهش شلیک کرده.
و این اظهارات هم متناقضه با اون چیزی که در مورد صابر گفته بود، در مورد عباس هم دادگاه نتیجهگیری میکنه میگه که عباس معاونت در قتل عمدی کرده همه جا همراه غلامرضا بوده براش موتور تهیه کرده حتی روز قبلش رفته موتور آماده کرده که یه وقتی زمان عملیات با نقصی مواجه نشه و همه همراهیها رو داشته از قتل علی و آرزو توی خونه و خود عباس بوده که دست و پای به قول معروف آرزو گرفتن و آوردن توی خونه و اصلا با برنامه رفتن این کار رو انجام دادن.
و بعدم که توی قتل صابر هم که خودش اقرار کرده گفته که اونجا بودم و دفنش کردیم همه اینها حکایت از این داره که عباس معاونت در قتل عمدی کرد نهایتا دادگاه با همه این استدلاهایی که خیلی مفصل بود و ما بیانش کردیم غلامرضا رو به دو فقره قتل عمدی آرزو و و یک فقره قتل صابر محکوم میکنه و به قصاص نفس سه بار.
و در مورد عباس هم با توجه به معاونت در قتل عمدی که کرده اونو محکوم میکنه به پانزده سال حبس تعزیری این پرونده یه نظریه اقلیت داره که میگه که خیلی تحقیقات کامل نبوده در مورد عباس و باید بررسی بشه پرونده دوباره یه تحقیقاتی میشود میره دیوان عدالت اداری و در مورد قتل عمدی البته تایید میشه چون اقرارها وجود داره در مورد ولی عباس میگن با توجه به اینکه یه ذره سنگینه معاونت پونزده سال و کمش میکنن و تبدیل میکنن به هشت سال حبس تعزیری.
چیزی که از این پرونده برای من حداقل عجیبه همون موضوعی که بارها در موردش صحبت کردیم گفتیم انگیزههای قتل اصولا سه مورد و شایدم بیشتر ولی این خیلی برجستهتره یکی بحث مالی هستش یکی بحث خونوادگی یکی هم بحث انتقامی که حالا خیلی کم رنگتره حداقل تعداد توش نیست یعنی کسایی که برای سرقت میرن ممکنه چندین نفر رو به قتل برسونن و درگیریهای خیابانی و انتقام ممکنه یه نفر کشته بشه ولی توی سرقت ها و توی درگیریهای خانوادگی ما قتلهای متعددی رو میبینیم که برای من همیشه این موضوع عجیبه که برای یه مبلغ حالا شاید بگیم ناچیز یا حتی کلان جون چند آدم رو میگیرن این برای من حداقل تو کشورم بسیار و بسیار ترسناکه.
این قسمت سی و هفتم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود سی و هفت
مستندات این اپیزود شامل یک عکس است.
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.
Leave A Comment