اپیزود شصت و یک آناتومی یک سقوط
اپیزود شصت و یک آناتومی یک سقوط: یه توصیه بهتون بکنم اگر اختلاف شدید خونوادگی دارید طلاق بگیرید. خیلی وقتها آثار طلاق روی شما یا همسرتون و یا خونوادهها و بچههاتون خیلی کمتر از جنایتی که ممکنه برای شما یا عزیزانتون و یا حتی بچههاتون پیش بیاد.
یتیم شدن بچههاتون یا داغ یه عزیزی که همیشه و سالهای سال باهاش درگیرید میتونه خیلی آثار مخربتری از طلاق داشته باشه من بهتون طلاق رو توصیه میکنم چون آثار کمتری از جنایت توش مشخص و محرزه سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم. قسمت شصت و یکم پادکست جنایی دادپویان رو میشنوید باز هم اختلافات خونوادگی.
این پرونده خیلی پرونده جذابیه برای من از این جهت که چندین و چند بار پرونده بهش اعتراض میشه دادگاههای مختلف میره و رای اصراری صادر میشه و نهایتا رایی که صادر میشه خیلی معارض با اون چیزی که حالا توی تحقیقات اتفاق میافته و بعد رای دادگاه کیفری یک در ابتدا از نظر حقوقی خیلی پروندهی جذاب و از نظر اقرارها و اظهارات متهم پرونده هم فکر میکنم خیلی میتونه جنجالی و شنیدنی باشه.
اگه پیشنهاد یا انتقادی هم دارید حتما برای ما کامنت بزارید نظرتون در مورد پروندهای که مطرح شده و حالا اختلاف دیدگاهی که ممکنه بین شما با ما یا حتی با قاضی پرونده باشه این خودش میتونه یه کمک به ما بکنه حتی توی روند پرونده هامون این که نگاه جامعه به موضوع قتل جنایت کلاهبرداری یا پروندههایی از این دست چه شکلیه.
همه کامنتاشون بررسی میشه توسط بنده و همکارانم توی موسسه حقوقی دادپویان و میتونه خیلی راهگشا باشه برای ما و برای بقیه مردمی که کامنتهای شما رو میخونن و قسمتهای مختلف پادکست رو گوش میدن و بررسی اش میکنن یه گزارشی به کلانتری اعلام میشه که توی خیابون بیست و دوی بهمن یه مورد سقوط از بلندی رخ داده. جهت مشاوره حقوقی فوری با وکیل قتل یا وکیل آنلاین کلیک کنید.
قتل یا خودکشی
بچههای کلانتری میرن اونجا بررسی میکنن و میبینن بله خبر تایید میشه یه نفر به نام نینا سی و یک سال دبیر آموزش و پرورش موقعی که بالا پشت بوم بوده ساعت یک نصفه شب و داشته ماهواره رو تنظیم میکرده با شوهرش به نام مهدی که نسبت فامیلی با هم دارند از پشت بوم میفته توی حیات ساختمون البته بعدا توی گزارش اعلام میشه توی حیاط نبوده توی تراس طبقه اول بوده عوامل اورژانس میان اونجا میبینن که نینا ابتدا جون داشته نفس میکشید ولی به خاطر این صدماتی که بهش وارد شده فوت کرده.
بازپرس کشیک ویژه قتل میاد اونجا و دستورهای لازم رو میده دستورهایی که اصولا بازپرسهای میدن مبنی بر انگشت نگاری پزشکی قانونی کالبد شکافی و سم شناسی هیچ آثاری از درگیری توی محل سقوط دیده نمیشه نه توی پشت بوم که این اتفاق افتاده نه توی خونه مینا و مهدی و بهم ریختگی هم وجود نداره پشت بوم بررسی میشه بشقاب ماهوارهای که زمین افتاده و یه سری گزارش از وضعیت پشت بام سمت دیش ماهواره کدوم ور هست و از این موارد.
مهدی همسر متوفی میگه که من رفتم پشت بوم رفتم که بررسی بکنم ببینم چرا آنتن نداریم مینا بهم گفته بود گفتش که آنتن ماهواره خراب چند وقتم هست اینجوری دو ماهه اینجوریه برو اونجا و درستش بکن.
من اومدم بالا همسرمم پشت سر من اومد من داشتم کارای تنظیم ماهواره را انجام میدادم که یه دفعه یه صدایی اومد دیدم همسرم از پشت بوم پرت شده پایین این اظهارات اولیه مهدی همسر مقتوله یه سری گزارش هم از کل ساختمون تنظیم میشه که جنازه متوفی تو چه منطقهای افتاده به صورت طاق باز پاها به سمت غرب سر به سمت شرق آثار مداوای اولیه عوامل اورژانس مشخصه از سکنه تحقیق میشه یه ساختمون پنج طبقه که از پشت بوم توی تراس طبقه اول افتاده و اینها یعنی مینا و مهدی هم در طبقه دوم زندگی میکنن.
همه همسایهها میگن متفقا اعلام میکنند که پیش از این که سقوط اتفاق بیفته هیچ وضعیت غیر عادی یا درگیری توی ساختمون نبوده بین این زن و شوهر هم تو ظاهر هیچ اختلافی نبوده با همدیگه سازگارند چهار پنج ماه اومدن اینجا مستاجرن.
یکی از شهود که کسبه محله میگه ساعت تقریبا دوازده شب بود داشتم مغازه رو میبستم روبروی این ساختمون مغازه داره یه دفعه صدای یه مردی شنیدم که داد زد گفت یا ابوالفضل برگشتم به طرف صدا دیدم که یه چیزی یه شی یک چیزی از بالای ساختمون سقوط کرد رفتم توی ساختمون دیدم که بله خانم نینا سقوطکرده ولی به خاطر تاریکی و بعد مسافت نتونستم تشخیص بدم که از پشت بوم افتاده یا از خرپشته.
همسرش ندیدم که تو کدوم قسمت پشت بومه کروکی محل حادثه ترسیم میشه و گزارش میشه و دستور داده میشه شهود بیان برای تحقیقات به کلانتری، جنازه هم به پزشکی قانونی منتقل میشه تا نسبت به گزارش اولیه پزشک قانونی اقدام بشه از اهالی محل تحقیق میشه غلامرضا میگه تقریبا ساعت دوازده و نیم شب بود یه صدایی شنیدم اومدم از خونه بیرون متوجه شدم یه خانمی از پشت بوم افتاده روی بالکن.
زنگ زدیم به اورژانس و زنگ زدم صد و ده خود من زنگ زدم ساعت تقریبا یک ربع شب بود که آمبولانس اومد پلیسم همزمان باهاش اومد این خونواده پنج شیش ماه تقریبا اینجا مستاجرند هیچ اختلاف و درگیری هم بینشون ندیدم اطلاعی ندارم.
بنده طبقه همکف ساکنم صدای سقوط اومد ولی هیچ صدای درگیری نشنیدم وقتی از خونه اومدم بیرون دیدم همسر این خانوم داره در خونهها رو میزنه اسماعیل شاهد دیگه یا مطلع دیگه پرونده میگه ساعت دوازده شب بود ما داشتیم استراحت میکردیم یه صدای شدیدی شنیدم فکر کردم زلزله هست با همسرم آمدیم تو حیاط دیدیم خانم مینا روی بالکن افتاده همسرشم بالای سرش داره یگریه میکنه.
اطلاعی از اختلاف خانوادگی بین اینها ندارم مینا خواهر متوفا هست میاد کلانتری اظهارات میده میگه اونا پیش از یک سال پیش تقریبا و قبل از این که بچه شون به دنیا بیاد هیچ اختلافی نداشتند ولی بعد از به دنیا اومدن به یه سری اختلافها بینشون پیش اومده.
مهدی مظنون اولیه ما توی اظهاراتش توی کلانتری میگه ساعت یک نصفه شب بود من داشتم مطالعه میکردم و بچه ام تازه خوابیده بود که همسرم نینا گفتش که آنتن اشکال داره برو تنظیمش کن بنده رفتم پشت بوم همسرم پشت من اومد من پشتم به خرپشته بود اونم لبه ساختمون وایساده بود لبه پشت بوم و داشتش پایین رو نگاه میکرد.
من رفتم بالای خرپشته داشتم آنتن ماهواره رو تنظیم میکردم که یه صدایی شنیدم گفت آی سریع برگشتم دیدم همسرم از پشت بوم سقوط کرده این اظهارات اولیه مهدی هست، چند تا اظهارات دیگه هم ازش میگیرن و بازپرس پرونده یه حرفهای ضد و نقیضی از توی و حرف های مهدی و اینکه تنظیم ماهواره ساعت یک شب و در زدن همسایهها به نظرش میاد یه حادثهای از قبل تعیین شده است.
نیازی به یک بررسی فنی و تخصصی داره چند تا از مامورای حالا خبره و مورد اعتماد خودشون میفرسته بررسی بکنن و میرن معاینه محلی میکنند تحقیقات میکنن توی محل همسایهها و یه گزارشی به بازپرس بدن که بازپرس مطمئن بشه چه اتفاقی افتاده.
چیزی که وجود داره و تو گزارش معاینه محل اولیه پرونده هست طبق اظهارات اهالی حالا اون محل اختلافی بین زن و شوهر نیست ولی به نظر میرسه دارم عین اون گزارش معاینه محلی رو میگم ولی به نظر میرسه از زندگیشون با یکدیگر راضی نیستن.
چند بارم این خانومی که فوت کرده شکایت از همسرش کرده کلیه اهالی محل این ذهنیت رو دارن که فوت این آدم و سقوطش مشکوکه و احتمال داره که شوهرش یه دخالتی تو این ماجرا کرده این که حادثه باشه این ماجرا و خودش به صورت ناخواسته افتاده باشه پایین این یه ذره غیر محتمله.
چرا چون لبه پشت بوم هفتاد سانت فاصله داره یعنی از زانوهای این خانم هم بالاتره پس این که خودش عقب عقب بره بیفته یا چه میدونم سرش گیج بره بیفته یه ذره این موضوع غیر محتمله واقعی نیست.
اهالی محل تقریبا اتفاق نظر دارن میگن که بعد اینکه این حادثه اتفاق افتاد اومد مهدی پایین فریاد میزد میگفت من همسرم رو کشتم من با سنگ بهش زدم این مورد مشکوک بعدیه.
موضوع بعدی اینکه تقریبا هر دوی زن و شوهر کارمندن، خوب یه برنامه ریزی دارن زود میخوابن صبح زود پاشن که برن سر کار درست کردن آنتن و ساعت یک نصف شب جای تعجبه.
تحقیق محلی در مورد حادثه سقوط از پشت بام
اهالی میگن که مهدی موقعی که این حادثه اتفاق افتاد و داشت میدوید توی ساختمون داد و فریاد میکرد لباس و شلوار بیرون تنش بود پیراهن کتان و شلوار کتان تنش بود خب چرا باید اون ساعت شب لباس بیرون تنه این آدم باشه همه اینها میشه موارد مشکوکی برای بازپرس پرونده که تحقیقاتش بره سمت موضوع قتل عمد.
اولیای دم هم میان و اعلام میکنن میگن که ما شکایت داریم از مهدی شوهرش، غلامحسین پدر مینا مقتول پرونده ما میاد میگه هفت سال قبل مهدی که فامیلم هست با ما پسر دختر عموی منه خیلی معمولی اومد خواستگاری کرد ازدواج کردند و از همون اول زندگی مادر داماد مادر مهدی توی زندگیشون دخالت میکرد.
چندین بار هی ما پا درمیونی کردیم که این مشکل حل بشه مادر مهدی خیلی دخالت نکه تو زندگیشون ولی خیلی دخالت میکرد دخترم اومده بود تهران مشغول تدریس بود ما بروجرد زندگی میکنیم وقتی که اومد تهران و با مهدی و مادر مهدی یک مدت زندگی کرد اختلافشون زیادتر هم شد.
چون مادره خیلی دخالت میکرد خیلی حرفها رو نینا به ما نمیزد نمیگفت چون من و مادرش سابقه سکته قلبی داشتیم یک زره از نظر قلبی مشکل داشتیم مریض احوال بودیم نمیگفت به ما برای اینکه حال ما بد نشه برای اینکه ما برامون مشکلی پیش نیاد.
ولی خیلی اختلاف بین دخترم و دامادم وجود داشت من چند بار به دخترم گفتم، گفتم اگر مشکلی پیش اومده طلاق بگیر طلاق رو برای همین موقعها گذاشتن میگفت اگه مادرش بذاره زندگی ما درست میشه.
خلاصه این وضعیت ادامه پیدا کرد تا این اتفاق پیش اومد بهم زنگ زدن منم از بروجرد خودم رو رسوندم اینجا و اومدم جسد رو تحویل بگیرم موقع تحویل جسد مهدی دومادم خیلی بلند داد زد گفت که اول مادرم میکشم بعد هم خودمو.
بعدم رفت سمت خانوم من گفتش که تو حالا مادر من هستی توی خاکسپاریش توی بروجرد با صدای بلند به مادرش میگفت حالا دلت خنک شد راحت شدی پدر نینا تعریف میکنه میگه من علت سقوط از دومادم پرسیدم گفت مدتی بود که ما با همدیگه مشکل داشتیم مشکل مالی داشتیم اون شب رفته بودم پشت بوم گریه کنم.
وقتی رفتم پشت بوم خیلی طولانی شد گریه داشتم میکردم حالم خوب نبود نینا نگران شد اومد پشت بوم گفت چیکار میکنی گفتم هیچی دارم آنتن رو درست میکنم اشکام رو پاک کردم بهش گفتم اون سیم آنتن بده دیگه اون ندیدم فقط فریادش شنیدم که افتاد پایین.
موقعی که بروجرد بودیم و رفته بودیم اونجا چند تا از همکارای دخترمم اومده بودن اونجا به ما گفتن نذارید خون دخترتون پایمال بشه گفتم مگه چی شده گفت که بیایید تهران با هم حرف میزنیم من اومدم تهران با مدیر مدرسه نینا صحبت کردم جایی که نینا توش کار میکرد.
گفت دختر شما زندگی سختی با مهدی داشت همیشه با صورت کبود و چشمهای گریون می آمد مدرسه، میگفت مادر شوهرش اجازه نمیده اصلا ما زندگی کنیم همش مهدی رو تحریک میکنه و ما با هم دعوا داریم.
یکی از همکارای مینا تعریف میکنه میگه یه مدت قبل اینا با چشمای گریون اومد مدرسه و با اصرار من گفتش که مهدی و مادرش من بردن خونه یه کاغذ گذاشتن جلوم از من خواستن که خودم درخواست طلاق کنم از مهریه ام هم بگذرم.
و یه سری موارد دیگهای هم به من گفتند همکاراش دارن برای پدر نینا تعریف میکنن برگردیم به اظهارات همسایهها یکی از همسایهها به نام حسن احضار میشه میگه دو تا صدای وحشتناک مثل صدای زلزله شنیدم یکی خفیفتر بود و صدای برخورد نینا با کف ایوان همسایه بود یعنی وقتی افتاده بود توی تراس.
وقتی از پنجره بیرون نگاه کردم فقط پای این مرحومه رو دیدم که رو به بالا بود شوهرش اومد از راه پله اومد تو حیاط هاج و واج داشت همه جا رو نگاه میکرد منو که دید داد زد گفت بچم ام یتیم شد.
رفتیم پایین دیدیم که نینا توی ایوان طبقه همکف رو به آسمون افتاده پاهایش به سمت بالای سرش پایین و یه لباس راحتی تنش بود دکمههای مانتو باز بدون دمپایی استخون رانش هم ران پای راستش هم شکسته.
سرش آسیب دیده بود روسری خانومم برخلاف همیشه به پشت گره زده شده بود گفت من کمکهای اولیه بلد بودم شروع کردم به حالا ماساژ قلب و اینکه بتونم این رو زنده نگهش دارم چون هنوز داشت نفس میکشید گفت دهن این خانم یه بوی خاصی میداد بوی دهن و معده اش نبود معلوم نبود یه اتفاقی به نظرم افتاده بود.
شوهرش اصلا نزدیک نمیشد نحوه افتادن همسرش و چند بار برای من تعریف کرد ولی مختلف بود میگفت زنمم رو من کشتم سنگ زدم تو سرش رفتم دیش آنتن و تنظیم کنم که دیدم خانومم نیست اومدم خونه دیدم خانم نیست برگشتم پشت بوم از بالا نگاه کردم دیدم سقوطکرده.
میگفت نینا قرص مسکن مصرف کرده شاید سرش گیج رفت افتاده حرفهای ضد و نقیض تو حرفای مهدی دیده میشه من بهش گفتم اگر میخوای من ببرمش بیمارستان سه بار اینو ازش سوال کردم گفتم اگه مسعود قبول میکنی من با ماشین ببرم تا اینکه حالا اورژانس بیاد ولی هیچ جوابی نداد.
مهدی به عنوان متهم پرونده به اداره آگاهی هدایت میشه میبرنش توی اداره آگاهی تا ازش تحقیقات فنی و مبسوطی انجام بدن چون داره یه سری حرفها میزنه ولی به نظر ما حالا نظر مطلعین پرونده حالا اوضاع و احوال پرونده همخونی نداره باید یه ذره فنی بررسی اش بکنیم ببینیم چی میگه.
یه سری آدما اومدن و از اختلافات بین زن و شوهر صحبت کردن یه نفر توی مدرسهای که نینا کار میکنه و میگه که آره خیلی نینا تحت فشار بود و میگفت من بدبختترین آدم روی زمینم و از این صحبتها.
مهدی و مادرش خیلی منو تحت فشار قرار میدن پدر مادر نینا هم همین حرفا رو حالا به یه طریقی دیگهای اعلام میکنن مهدی توی اداره آگاهی تو صورت جلسه دادگاه مینویسه که شب بود و ساعت تقریبا ده شب بود داشتیم بچمون علی رو میخوابونیم که صدای زنگ دراومد فهمیدم صاحب خونه هست.
گفتش که فردا بیا بنگاه با همدیگه صحبت کنیم در مورد فروش ملک میخواست ملک رو بفروشه ما هم مستاجر بودیم و باید دوباره پا میشدیم، همسرم همیشه از اینکه ما مسکن اجارهای داشتیم گلهمند بود خودمم خسته شده بودم این همه جون میکنیم ولی به جایی نمیرسیدیم همیشه اسباب مون رو کولمون بود.
اون شبم باهم دعوامون شد مینا گفت تو عرضه نداری نباید اجازه بدی همینجوری مالک بیاد بگه میخوام ملک بفروشم ما رو بلند کنه ما با همدیگه دعوا کردیم اونشب من تو اتاق بغلی داشتم درس میخوندم تلویزیونم روی شبکه سه بود داشتش فوتبال نگاه میکرد زنم داشت فوتبال نگاه میکرد ولی خراب بود.
گفتش که پاشو برو بالا آنتن ماهواره و تلویزیون و اینا رو درست کن آنتون رو که درست نکردی چند بارم گفته بود من هی پشت گوش انداخته بودم، اون شب گفتم میرم بالا ساعت یک نصف شب بود و خواستم آنتن رو درست کنم دیدم آنتن آنتن ماهواره درست نمیشه گفتم آنتن تلویزیون رو درست بکنم که بتونه فیلم ببینه.
رفتم بالا خیلی ناراحت بودم دلم از روزگار گرفته بود شرمنده زن و بچم بودن چند دقیقه قدم زدم دیدم مینا هم اومد بالا ترسیدم گفتم برا چی اومدی، علی رو چیکار کردی گفتش که خوابندمش بعد اون همه بدخوابی حالا تا صبح میخوابه گفتم برا چی اومدی گفت اصلا اومدم هوا بخورم، گفتم سرما میخوری.
یه نگاهی کرد گفت نگرانت شدم شاید برای حرفام و شرمندگی هام نگران شده بود نمیدونم گفت زود بریم آنتون درست کنیم گفتم ببین دیشو نمیتونم درست کنم باید نصاب بیاد یه ذره غر زد گفت که تو هیچ کار سختی رو خودت انجام نمیدی یا باید پول حروم کنی یا اینکه من خرج کنم یه نفر بیارم درست کنه یه لامپ هم به زور عوض میکنی.
من دیش آوردم لب پشت بوم یه سری وزنههای بدنسازی بود که گذاشته بودم توی جوراب و گذاشته بودم بغل دیش که ثابت نگه داشته باشه و تکون نخوره مینا سیم دیش رو که نصفه نیمه وصل بود پرت کرد سمت خرپشته یهو عصبانی شدم بعد گفتم که تو هر کاری میخوای بکنی میکنی فکر میکنی عقل کلی این سیم باید به ریسیور وصل کنیم نه به آنتن تلویزیون.
هی به من سرکوفت میزد خیلی عصبانی شدم دوباره گفت عرضه تو بیش از این نیست چندتا حرف تحریکآمیز دیگم زد من واقعا اختیار خودم و از دست دادم دیوونه شده بودم وزنههایی که توی جوراب بود پرت کردم سمتش، خورد توی سرش گیج شده بود اومدم از خر پشته پایین هلش دادم ولی نه سمت حیاط هول دادم که عقب بره که با همدیگه درگیر نشیم یه دفعه از بالای پشت بوم افتاد پایین قبل از اینکه گیج بخوره فکر کردم الان میشینه رو زمین ولی با هل دادن من عقب عقب رفت و افتاد زمین.
من فقط دیدم که نینا پشت بوم نیست حسابی ترسیده بودم من فقط یه ضربه به سرش زدم نمیخواستم پرتش کنم پایین اگه از اول حقیقت رو نگفتم چون ما رابطه فامیلی با هم داشتیم به خاطر تعصبات قومی قبیلهای ترسیدم حرفی بزنم گفتم آبروریزی میشه گفتم میرم رضایت پدر زنمو میگیرم و موضوع حل میشه واسه همین از اول اعتراف نکردم.
دارم حقیقت رو میگم با صداقت کامل مهدی توی اظهارات دیگهای توی اداره آگاهی همین حرفا رو میزنه ولی یه ذره متفاوته میگه ما بالا که بودیم شروع کرد به من فحش دادن به پدر من فحش داد عصبانی شدم یه موزاییک سنگینی که سیمان بهش چسبیده بود برده بودم بالا که روی پایههای دیش بذارم از همون بالا پرت کردم خورد به سر همسرم گیج شد نشست رو زمین دوباره شروع کرد فحاشی کردن پایین اومدم دیدم لبه دیواره گرفتمش و با دو تا دست هلش دادم افتاد پایین تمام ماجرا همینه.
این اختلاف صحبتهای مهدی برای بازپرس و بچههای آگاهی خیلی عجیب و نشون میده که مهدی دخالت مستقیم تو ماجرای قتل نینا داشته.
گزارش پزشکی قانونی نشون میده که یه ضربهای به سر نینا خورده آثار پارگی روی سر و صورتش وجود داره سه سانتی متر کالبد شکافی هم میشه و کالبد شکافی میگه که ضربهای که به سرش خورده باعث خونریزی نشده جمجمه نشکسته علت مرگ رو هم ضربهای به سر نمیدونه بلکه به خاطر پارگیهای وسیعی که توی بدنشه، مرگ اتفاق افتاده.
یعنی از بالا پرت شده دنده و قفسه شکسته قفسه فرو رفته توی قلب پا هم شکسته و این خونریزی شدید داخلی باعث مرگ نینا شده مهدی تحت عنوان مباشرت در قتل عمد نینا تفهیم اتهام میشه میگه قبول دارم ولی عمدی نبود همه چیز ناشی از یه اتفاق بود.
حرفای قبلیش تکرار میکنه یه جا میگه با وزنه زدم یه جا میگه با موزاییک زدم همیشه این اختلافه توی اداره آگاهی و دادسرا وجود داره بررسی میشه صحنه قتل بازجویی فنی میشه صورت جلسه میشه یعنی اون صحنه قتل بازسازی میشه توسط متهم پرونده همون وضعیت میگه اون موزاییک و موزاییکی که بهش یه قسمتی سیمان چسبیده هم بالا پشت بوم کنار لبه پشت بوم وجود داره مشخصه که با همون ضربه زده شده به سر نینا و به نظر با اوضاع و احوال قضیه همخونی داره خود مهدی هم توی بازسازی صحنه قتل این رو تایید میکنه میگه همین سنگه همین موزاییک هستش با همین زدم تو سرش عقب عقب رفت و پرتش کردم از پشت بوم پایین.
روند پرونده در دادگاه و حکم قاتل
تحقیقات دادسرا تموم شده و پرونده میاد توی دادگاه برای تصمیمگیری تو دادگاه جلسه رسیدگی برگزار میشه و برای آخرین دفاع مهدی رو میارن جایگاه متهم قرار میگیره میگه اتهام قتل قبول ندارم اونشب بالا پشت بوم برای اینکه سر و صدا نشه همون سنگ موزاییک پرت کردم سمت دیش ماهواره که اشتباهی خورد به سر مینا هولشم ندادم تعادلش خودش بهم خورد از پشتمون افتاد.
من اصلا نه ضربهای رو عمدا به سرش زدم نه اینکه من هلش دادم همه این حرفایی که زدم حقیقت نداره دروغه زیر فشار روحی بود که این حرفا رو زدم اگه زدن سنگ به سرش باعث قتل این آدم شده من قبول میکنم ولی من هلش ندادم.
بچههای آگاهی منو شکنجه دادن استخونههای بدنم دندهها شکسته انقدر من زدن توی اداره آگاهی تا من اقرار کنم به موضوع قتل و به هل دادن این آدم من هلش ندادم گفتم اگر بری جلوی بازپرس حرفی غیر از این بزنی ما یه بلایی سرت میاریم به خدمتت میرسیم همه اینها باعث میشه که من بیام و گردن بگیرم این ماجرا رو.
من فقط با سنگ زدم اونم نمیخواستم بزنم و همه حرفای قبلیش رو مهدی توی دادگاه انکار میکنه یدالله هم تو جلسه رسیدگی کسیکه مغازش روبروی خونه بوده میاد به عنوان مطلع اظهار نظر میکنه حرفاش رو میزنه میگه که بله اون شب من نشسته بودم چای میخوردیم ساعت دوازده و نیم شب بود که مغازه رو داشتم قفل میکردم قفل بعدی که اومدم بزنم متوجه صدا شدم دیدم یه نفر از پشت بوم پرت شد پایین بعد، بعد اینکه جنازه با زمین برخورد کرد دیدم که این آقا یعنی مهدی اومد لبه پشت بوم واستاد و از بالا داشت پایین رو نگاه میکرد.
من دقیق قیافش رو ندیدم ولی دیدم که اومد بالای پشت بوم وایستاد از بالا داشت پایین رو نگاه میکرد و بقیه ماجرایی که سابقا تعریف کردم توی دادگاه توی دادسرا و توی اداره آگاهی، دادگاه با توجه به همه این اظهارات و اظهارات مطلعین پرونده و وکیل مهدی که مفصلا میاد توضیحات میده میگه که قتل قتل عمدی نیست هیچ هل دادن وجود نداره بلکه همه اقرارها توی اداره آگاهی از ناشی ازشکنجه هست و هیچ اعتباری نداره چون خیلی اذیتش کردن با مشت و لگد و سیلی به شدت این آدم زدن صورت و بینی و گوش و دنده اش رو شکوندن دستبندش رو سفت میکردند به صورت جوجه و جوجه ایش می کردند که تحت فشار قرار بگیره.
عدم رعایت استراحت و نظافت و اینها باعث شده که اون اعتراف کنه که پرتاب سنگ کرده به سمت زنش و هلش داده و به عبارتی قتل رو به گردن بگیره در صورتی که یک چنین چیزی نبوده شما اظهاراتش رو اگر ببینی تو دادسرا دچار تعارضه، اول انکار کرده و بعد اومده اقرار کرده و بعد دوباره انکار کرده.
این نشون میده که یه اتفاقاتی این وسط افتاده و این آدم مجبور شده گردن بگیره این ماجرا رو و بعد هم نمیشه اگر میخواست هلش بده نباید روی تراس میافتاد باید پرت میشد توی حیاط این که از لبه به صورت عمودی رفته پایین و روی تراس طبقه پایین افتاده نشون میده که کسی هلش نداده خودش احتمالا پرت شده.
بعد هم اگر میخواست پرت بشه تقریبا هفتاد سانت فاصله پشت بوم بوده باید این و بلند میکرده و پرتش میکرده، و یه سری دلایل دیگه و اینکه اون ضربهای که به سرش زده باعث قتل نشده بلکه افتادگی از اون بالا به سمت پایین باعث مرگ نینا شده، اینها نشون میده که مهدی نه قصد قتل داشته نه عمل کشندهای انجام داده و لذا قتل عمد اصلا در مورد این آدم صدق نمیکنه.
هیچ سر و صدایی هم نیومده اگر کسی میخواسته طرف بگیره پرت کنه این باید استمدادی میکرده داد و بیداد می میکرده و مقاومت میکرد ما هیچ مقاومتی نمیبینیم تو نظریه پزشک قانونی هیچ درگیری بین این زن و شوهر حادث نشده معلومه که مهدی این رو نگرفته هولش بده وگرنه یا داد میزد همسایهها میومدن و بعدم که این اتفاق افتاده اومده پیش همسایهها داد و بیداد کرده و گفته که نجاتش بدین چرا باید بیاد و کمک بخواد از آدم های مختلف اگر میخواست بکشه رهاش میکرد تا این آدم جون بده ولی هنوز زنده بوده و یه سری از این دلایل و مدارکی که به ادعای مهدی نشون میده که قتل رو انجام نداده و یک حادثه بوده دادگاه هم میپذیره این ماجرا رو که قتل عمد حادث نشده بلکه قتل غیر عمدی بوده.
چون ما هیچ دلیلی نداریم که هل داده درسته یه اقرارهایی داریم ولی اقرارها با اوضاع و احوال پرونده با توجه به همین دلیلی که گفتم صدق نمیکنه و مهدی رو محکوم میکنه به پرداخت دیه به دلیل قتل شبه عمد.
یه رای اقلیتی هم وجود داره اقلیت قضات میگن نه قتل، قتل عمده خودش تقریبا چهار بار اقرار مستقیم کرده گفته من با سنگ زدم گیج شد و از بالا پرتش کردم پایین هلش دادم پرت شد پایین اقرار صریح توی این ماجرا وجود داره با اوضاع و احوال هم میخونه با سنگ زده تو سرش دیگه این که یک چیز مشخصیه، به نظر این قضات اینه که دلالت بر قتل عمد میکنه توسط مهدی.
اولیای دم به این رای اعتراض میکنند و پرونده میره دیوان عالی کشور برای بررسی این موضوع که قتل، قتل عمد است یا قتل غیر عمد دیوان نقض میکنه قتل شبه عمد رو و میفرسته به شعبه هم عرضی که رسیدگی کنه به این ماجرا و شعبه هم عرض هم ابتدا نظرش اینه که قتل، قتل البته اعلام نمیشه و اون به صورت رسمی این که قتل قتل عمدی هست، یه رای اصراری هم این وسط صادر میشه که حالا یه ذره بحث فنی خیلی اهمیت نداره و پرونده میره تو هیت عمومی بررسی میشه میفرستند یک شعبه دیگری برای رسیدگی به این موضوع.
نهایتا رایی که صادر میشه توسط هییت عمومی دیوان عالی کشور به عنوان رای اصراری میگه اعتراض وارده مبنی بر برائت مهدی از قتل عمد با توجه به اینکه قصد پایین انداختن داشته خودش چند جا میگه میگه روی دیوار نشسته بود و گرفتن با دو دست هل دادم افتاد پایین یه جای دیگه میگه با یه سنگ موزاییک بود که حدودا هفت هشت کیلو وزن داشت زدم تو سرش گیج میخورد خون جلوی چشم گرفته بود به قصد پایین انداختن هل دادم و مقاومتی نکرده و گیج بود اما نمیخواستم بکشمش.
یه جای دیگه میگه من به پدرم فحش داد من عصبانی شدم یه موزاییک اونجا بود محکم کوبیدن تو سرش و هلش دادم به پایین همه اینها یه اقرار خیلی واضحی نظریات پزشکی قانونی هم علت فوت رونشون میده که پرت شدن از بالا و اظهارات همکارای نینا که میگن اینا با هم اختلاف شدید خونوادگی داشتن و مسایل خونوادگی خیلی پیچیدهای داشتن.
همه اینا نشون میده که مهدی قصد قتل این آدم رو داشته و رفتار نویعا کشنده یعنی پرتاب از یک ارتفاع بلند هم انجام داده لذا اعتراض وارده و مهدی رو به یک بار قصاص بابت قتل عمد محکوم میکنه.
تو این ماجرا به خاطر یه اختلاف خانوادگی که بین دو نفر پیش میاد مهدی توی سن سی و سه سالگی این اتفاق رو رقم میزنه و نینا هم سی و یک سال بوده و یه بچه تقریبا پنج ماهه هم داشتن نینا تو این ماجرا میمیره و مهدی هم تو سن سی و سه سالگی اعدام میشه و بچه هم براش یه قیم اجباری تعیین میشه دادستانی براش قیم تعیین میکنه که حالا هم در مورد بحث قصاص پدرش تعیین تکلیف بشه هم در مورد بحث حضانت و زندگی آیندهاش متاسفانه.
این قسمت شصت و یک پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مستندات این اپیزود شامل یک عکس است.
درج دیدگاه