اپیزود هفتاد و پنج مرگ یا ازدواج
اپیزود هفتاد و پنج مرگ یا ازدواج: جسد یه شخص مجهول الهویه توی جوی آب زیر پل که باعث آبگرفتگی پل و بیرون اومدن آبم شده بود توی کیسههای پلاستیکی مشاهده میشه اولین نفری که اونو میبینه یه تبعه افغانیه که میاد به مامورایی کلانتری گزارش میده و مامورین میرن توی محل و با دیدن جسد توی یه کیسه متوجه میشن که یه نفر اینجا به قتل رسیده توی کیسه پلاستیکی سبز رنگ و یه طنابی هم از پشت گردن تا زیر رونهاش بسته شده. یه شلوار لی نوک مدادیم تنش هست و جوراب سرمهای و یه تک پوش سرمهای آبی رکابی سفید رنگ و کمربند و سگک فنری بزرگ دور کمرشه که البته نیمه بازه، یک کاپشنم کنار جسد قرار داره.
پرونده با عنوان مرگ مشکوک یا قتل میره پزشکی قانونی بررسی میشه و علت مرگ رو اصابت جسم نوک تیز و برنده به عناصر حیاتی گردن و عوارض ناشی از اون اعلام میشه. یعنی اینکه یه نفر احتمالا با چاقو اونو زده پرونده تحت عنوان جسد مجهوا الهویه دستور جواز دفنش صادر میشه و توی شهرستان قدس دفن میشه سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم. قسمت هفتاد و پنجم پادکست جنایی دادپویان رو میشنوید.
۷۵ قسمت گذشت و ما ۷۵ ماجرا رو برای شما روایت کردیم خیلی این ۷۵ روایت به زبان ساده ولی بسیار تلخ یعنی ۷۵ جرم و جنایت و این بخش کوچکی از دهها و صدها و هزارها پروندهای که توی این کشور و زیر پوست این شهر اتفاق میافته. ترسناکه و نگران کننده است. البته یه ذره بخوایم واقعیتر به مسئله نگاه کنیم شرایط بهبود پیدا کرده شاید از ۲۰ سال ۳۰ سال پیش زمانی که ما پروندههای ویژه رو داشتیم پروندههای خفاش شب و داشتیم قاتل دوچرخهسوارو داشتیم که من توی اپیزودهای قبلتر داستانش رو برای شما حالا روایت کردم.
پروندههای خیلی مشهوری هستند و من اونا رو سعی کردم حالا با یه مکانیزمی حالا اگر نکات خاصی داره برای شما تعریف کنم الان با اون کیفیت نیست ما اون قتلهای سریالی رو نداریم ولی همچنان پروندههای جنایی وجود داره. یادمه نوجوان که بودم و دبیرستان وقتی که ما از توی تهران توی خیابان مخبرالدوله سعدی رد میشدیم یه چهارراهی بود به نام چهارراه مخبرالدوله ساعت ۴، ۵ و ۶ صبح جرثقیلهایی میومدن اونجا و یه سری آدمهایی که قرار بود به دار مجازات آویخته بشن رو اونجا دار میزدند.
جهت مشاوره حقوقی فوری با وکیل کیفری میتوانید با وکیل آنلاین در ارتباط باشید.
طناب دور گردنشون بود و جرثقیل اونها رو به بالا میکشید یه نفرم قبل از دار زدن شروع میکرد حکم خوندن و اونجا متوجه میشدیم که طرف قتلی انجام داده یا تجاوزی کرده یا سرقت مسلحانه یا مواد مخدر قاچاق کرده یا هر عنوان اتهامی دیگه از همون موقع موضوع جنایت قصاص یا اعدام برای من یه موضوع حیاتی شد شاید یه اختلافهایی وجود داشته باشه که آیا اصلا ما اجازه داریم کسی رو اعدام کنیم یا قصاص کنیم یا جونش رو بگیریم یا نه که بحثهای متفاوت زیادی بین حقوقدانان و علما و فقها وجود داره.
هر کسی هم نظر خودش رو داره یه نفر شاید بیاد بگه که وقتی یه نفری یه نفرو به قتل میرسونه جونش رو میگیره که نظر برخی از حالا علما هم هست دیگه اون انسان اصلا شخصیت و شانیت انسانی نداره و باید جان اون آدم هم گرفته بشه به عنوان قاتل و برخی هم نظرات متفاوتی دارند ولی از اون موقع این موضوع برای من یه موضوع کاملا چالشی بود تا امروزی که با پروندههاش درگیرم برای همین این موضوعات رو با شما هم در میون میذارم تا شما هم فکر کنید، دیدم که توی پیامهایی که داده میشه یه سری خیلی تند اعدام و قصاص رو رد کردن و طرد کردن یه سری ها خیلی به صورت تند اون رو پذیرفتن.
هیچ کدومش رو من نه تایید میکنم نه تکذیب ولی شما رو دعوت به تفکر میکنم که فکر کنید بیندیشید و نظری هم دارید به ما اعلام کنید تا ببینیم واقعا قصاص و اعدام حق است یا ظلم؟ بگذریم پرونده با اعلام یه جسد مجهول الهویه دفن میشه ما از اونور هم تقریبا یه چیزی حدود ۲۰ روز بعد از کشف این جسد یه پرونده دیگهای رو توی اداره آگاهی داریم تحت عنوان مفقودی.
اعلام مفقودی فردی به نام علی
یه نفر اومده اعلام کرده گفته بچه ام ۱۲ روز پیش تقریبا ساعت ۱۱:۳۰ شب تلفنی صحبت کرد بعدم از خونه رفت بیرون رفت یه قهوه خونه با موتور سیکلت داشتش و هنوز نیومده. موقعی که میخواست بره گفتش که دارم میرم یه قلیون بزنم و برگردم ساعت تقریبا دو دو و نیم شب بود که دومادم هوشنگ موتور رو آورد و گذاشت خونه و گفتیم که علی کو چرا نیومد گفتش که هیچی قهوه خونه بود موتور به من داد که بیارم خونه خودشم رفت نمیدونم کجا رفت.
تحقیقات از صاحب قهوه خونه شروع میشه. صاحب قهوهخونه اول بسیار ممانعت میکنه میگه من خبر ندارم نه از علی نه از هوشنگ اینجا مشتریه میاد میره به من ربطی نداره من چیکار دارم اصلا ولی بعدش میاد میگه شماره تلفنی که به من داده گفته با این شماره تماس بگیرید منم تماس نگرفتم واقعیتش شما زنگ بزنید این اظهارات صاحب قهوه خونه هست از دوماد یعنی هوشنگم تحقیق شده گفته تو قهوهخونه بودیم ساعت ۱۲ شب موتور رو به من داد که ببرم خونه بذارم اونجا چیزی هم نگفت منم با صاحب قهوه خونه که یه نفر هست به نام نقی خداحافظی کردم و اومدم اونها تو قهوهخونه بودن.
صبح نقی یک شماره به من داد و منم دادم به پدر زنم ولی زنگ بهش نزدیم به اون شماره و از این صحبتهایی که حالا این دوماده انجام میده یه تحقیقات وسیع توی اداره آگاهی میشه در مورد آخرین تماس با منزل با خونه یا موبایل علی با پدر متهم با دوماد و همه اینها. پدر علی میگه هیچ اطلاعی از تلفن و اینها ندارم حالا علی کیه؟ داره یه ربطی پیدا میکنه با اون جسد مجهول الهویه، چون شاکیه پرونده مجهول الهویه ما کیه همین پدر علی.
میگه من اعلام مفقودی کردم پسرم رو ولی اطلاعی ندارم ازش که چه اتفاقاتی افتاده زنده است مرده است نمیدونم توی تماسهایی که بررسی شده مشخص شده که تلفن علی از یه تاریخ مشخصی قطع شده تلفن قطع شده و هیچکی باهاش دیگه تماس نداشته انگار خاموشش کردن و این شاید میشه یه نقطهای برای ادامه تحقیقات و اینکه چه اتفاقی سر علی افتاده.
از نقی که گفتیم قهوه چی بودش بازجویی میشه میگه ساعت ۱۱:۳۰ با تلفن دومادش اومد تو قهوه خونه چایی خورد ۱۰۰ تومن گذاشت رو میز تقریبا و موقعی که پول داشت میداد به من یه شماره تلفن بود داد به من گفت اینو بده به دومادمون و بعد با هوشنگ از قهوه خونه خارج شدن دیگه هیچ اطلاعی ندارم.
دوباره از نقی تحقیقات میشه میگه چیزی که من میدونم اینه که با یه نفر به نام لیلا رابطه داشت لیلا چند بار زنگ زده بود قهوه خونه من بهش گفتم زنگ نزن کار داری زنگ بزن موبایلش دیگه چرا من زنگ میزنی؟ وقتی هم با علی صحبت کردیم گفتش که نامزد منه میدونم که چند بار رفتن خونه با همدیگه بودن و از این حرفها دختر نامش لیلاست و این یه نقطهایه که شاید بشه رسید به اصل ماجرای پرونده ما لیلا.
هنوز توی پرونده معلوم نیست که اون جسد مجهول الهویه همین علی، این یه ایرادیه که حالا بعدا در موردش توضیح میدم، نقی هم که گفته آقا من یه نفرو میشناسم به نام لیلا دوست دختر علی میرن سراغ لیلا، لیلا از همون اول میگه یه روز رفتم برای مامانم قرص بخرم یه راننده منو به زور سوار ماشینش کرد چادرمو انداخت روی صورتم و برد توی محلی و به زور به من تجاوز کرد بعد یک ماه من شکمم بالا اومد بهش گفتم برای من قرص بگیر اونم رفت قرص گرفت و خوردم و بچهام افتاد.
بعد یه مدت که گذشت گفت بیا بریم پرده ات رو بدوزم گفتم یعنی چی گفت هیچی پرده رو میدوزم و دوباره چادر کشید روی سرم منو برد توی خونه پرده بکارت منو دوختش بعد از یه مدتی گفتش که من قصد دارم برم ترکیه تو هم پاشو بیا بریم اونجا میخوام از تو کاسبی کنم. شناسنامه از من خواست ولی من شناسنامه رو ندادم بهش دوباره و دوباره لیلا این ماجرا رو تعریف میکنه و میگه که بعد از تجاوزی که به من کرد و شکمم بالا اومد یه روز جلوی دستشویی بچه ۹ ماهم از پایین افتاد و مرد.
تا اون موقع برادرام هیچ اطلاعی نداشتن نمیشناختن اصلا علی کیه ولی وقتی بچه ۹ ماهم به دنیا اومده و مرده به دنیا اومد و خونریزی خیلی شدیدی کردم برادرم متوجه شد موضوع رو فهمید و شروع کرد منو تهدید کردن و کتک زدن که واقعیت رو بهش بگم جریان رو براش تعریف کردم اون گفتش که زنگ بزن و یه قرار بزار علی بیاد.
منم زنگ زدم و قرار شد بیاد گفتش که این بساط رو توی اون اتاق خواب پهن میکنی باهاش میخوابی ولی حواست باشه نباید دخولی اتفاق بیفته من دارم عین اظهارات لیلا توی اداره آگاهی رو میخونم اگر یه ذره عبارات عبارت عجیب غریبیه عین عبارته گفت حواستو جمع کن منم مواظبتم.
گفت اولین آخ هیچی آخ هیچی دومین آخ که گفتی من وارد میشم و میکشمش همینجوری هم عمل کردیم. اومد شلوارشو درآورد و با برادرم قرار گذاشته بودیم عمل کردیم و برادرم با چوب وارد شد و اونو کشت و با خودش برد.
لیلا این اظهاراتو چند بار دیگه هم تعریف میکنه توی این اظهاراتی که میگه لیلا البته یه نکتهای رو بگم حالا شاید توی دادنامه و اینها بعدا ببینید اسم واقعیش اکرم معروف به لیلا با این اظهارات لیلا برادرش داوود دستگیر میشه و اونم از همون اول و مقدمتا اقرار به این موضوع میکنه میگه راضی نبودم ولی خواهرم گفت به من تجاوز کرده منم ناراحت شدم باهاش قرار گذاشتم گفتم دعوتش کنیم بیاد خونه.
تلفن زد بهش و آوردیمش خونه و اظهارات لیلا رو تکرار میکنه تایید میکنه میگه وقتی که کشتمش توی نایلون مشکی و گونی باند پیچیش کردم زیر پلهها گذاشتم و بعد از ظهر شد بردمش و توی خیابون و توی یه جوبی انداختمش برای حمله جسدم از یه وانتی که کرایش کرده بودم استفاده کردم اونم نمیشناختم یه از این وانتیا که وسط راهیه میگیریم و اون هم نفهمید که داره چیو حمل میکنه قبول دارم من همه این کارها رو کردم و تابع قانون هستم.
بازسازی صحنه قتل
صحنه قتل هم بازسازی شده توسط لیلا و برادرش داوود و همین مسائل رو تکرار کردند و یه سری موارد دیگهای هم هی توی اظهارات گفته شده داوود میگه که بعد از اینکه کشتمش آلت تناسلیشو بریدم ولی کامل از محل جداش نکردم و دوباره صحنه جرم رو بازسازی میکنه و تکرار میکنه توی صحبتهای لیلا ما تناقض گویی زیاد داریم.
اول میگه قرص خوردم ولی فایده ای نداشت بعد میگه بعد ۹ ماه تو دستشویی بچهام سقط شد افتاد و منم غش کردم بعد منو برد و پرده بکارت منو دوخت که اداره آگاهی ازش سوال میکنه کجا این کارو کردی چه محلهای میگه نمیدونم محلش کجا بود و این حرفها یه ذره مشکوک میکنه آدمو و دادگاه و بازپرس رو هم همینجور قانعشون میکنه.
خیلی داوود توی این پرونده اصرار داره میگه که خواهرم لیلا رو ببرید پزشکی قانونی ببینید که پردهاش دوخته شده یا نشده من به خاطر دفاع از ناموسم به قتل رسوندم علی رو برید ببینید بررسی بکنید من حتی به علی قبلترها گفته بودم که بیاد خواستگاری خواهرم ولی نیومده بود توجه نمیکرد به این مسئله میگفت من کسی رو ندارم که بیام واسه همین منم برای دفاع از جون خودمو خواهرم رفتم و اونو کشتم حرفها حرفهای عجبیه.
البته این موضوع خواستگاریه گفتیم دیگه تعارض اول گفتن که داوود نمیدونه ولی بعد که پرونده حالا از اداره آگاهی میاد توی دادسرا اگه میبینید که یک تعارضاتی توی یه سری اظهارات وجود داره خیلی تعجب نکنید ما توی این پروندهها گاها دهها مدل اظهارات از متهمین پرونده شهود پرونده و حتی شاکی پرونده میشنویم.
دلیلشم متعدده یا دارن دروغ میگن میخوان یه جور خودشون تبرئه کنن یا اینکه فراموش کردن از زمان حالا حادثه و اون جرم گذشته یا اینکه نه تو لحظه جرم خب خیلی آدم هوش و حواس خاصی ممکنه نداشته باشه و اون موقع یه سری چیزا رو نبینه نشنوه نفهمه و موقع تعریفش اشتباه بکنه این موارد مواردیه که خیلی تو این پرونده اتفاق میافته من حالا سعی میکنم همه این دهها و صدها صفحه پروندهای که وجود داره گاها رو سعی کنم یه نظمی بهش بدم روند پرونده رو هم به صورت حالا اداره آگاهی دادسرا دادگاه و حالا تجدید نظر اعلام بکنم.
که خیلی گیج کننده نباشه، جریان خواستگاری که برادر داره تعریف میکنه که متعارضم هست دیگه با حرفهای ابتداییشون حرفای ابتداییشون این بود که اصلا ما نمیدونستیم من نمیدونستم علی کیه و غیره و غیره ولی الان داستان خواستگاری رو تعریف میکنه. این جریان خواستگاری رو متهمه پرونده ما و لیلا هم اون رو تاییدش میکنه و میگه بله قرار بود که بیاد خواستگاری ولی دائم میگفت من کس و کاری ندارم خونه زندگی ندارم قصد داشت منو ببره ترکیه شناسنامه ام ازم میخواست پرونده چند تا قسمت میشه یه پرونده قتل داریم یه پرونده زنای غیر محسنه.
چون گفتیم دیگه اونها با هم رابطه داشتند و به قول معروف اشاره کرده اعتراف کرده گفته رفتیم پرده من رو دوختیم و میگه زنای غیر محسنه رو قبول دارم اشتباه کردم و یه سری شاهد دارم در مورد این پرونده ولی نقل مکان کردن رفتن من بهشون دسترسی ندارم. اینکه دیگه حالا دادگاه نظرش رو میگه برای انحراف ذهن تحقیقات و مسیر تحقیقات این حرفها رو میزنه لیلا ولی میگه پدر و مادرم خبر نداشتن اون روز خواهرم مادرمو برده بود حمام که علی اومد خونه ما پاشو گذاشت تو پاشنه در و گفت خبردار شدی جریان چیه گفتم چیه.
گفتش که اومدم که با تو بخوابم گفتم اینجا خونه پدرمه خونه مادرمه گفتش که پاشو بریم دستمو گرفت و برد به من تجاوز کرد لیلا تو یه سری اظهاراتش یه سری موارد رو هم گردن برادره داوود میندازه میگه که یه روز اومد توی خونه داد و بیداد که من میرم و این علی رو میکشم و همین کارم کرد آقای بازپرس رفت و علی رو کشت و متهم دیگه پروندهمون یعنی برادر داوود هم. همین موارد رو تقریبا یه جورایی تایید میکنه یه جورایی گردن میگیره میگه من قبول دارم همه اینها رو و من کشتمش ولی دفاعم اینه که به خاطر ناموسم اون رو کشتم.
۶ ماه از ماجرای قتل گذشته پرونده در مورد زنای غیر محسنه تصمیمگیری شده و محکوم شده لیلا به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق در مورد علی هم که اون هم زنای غیر محسن انجام داده به دلیل اینکه فوت کرده قراره موقوفیه تعقیب صادر میشه. هنوز ما جسد علی رو نداریم تو همین حین و بینه که بچههای آگاهی یه گزارش میدن به دادسرا اعلام میکنند و میگن که به نظرمون اون جسدی که پیدا کردیم و فلان و فلان با این اقرارایی که تو این پرونده هستش میخونه.
چون حالا دو تا پرونده مجزا بوده اصلا ربطی به هم نداشته و قاعدتا بناید با هم تلاقی پیدا میکردن ولی حالا بچههای اداری آگاهی متوجه میشن و اعلام میکنن و مشخص میشه که اون جسد مکشوفه مجهول الهویه همین علی مقتول پرونده ماست. پدر و مادر علی میرن و بررسی میکنند پدر و مادر داشته دروغ میگفته ندارم میرن و بررسی میکنند و با توجه به عکسهایی که روی حالا تو پرونده مرگ مشکوکه وجود داشته و خصوصا خالکوبی که روی دست مقتول هست که نوشته علی بی غم شناساییش میکنند.
یه گزارشی هم میدن تحت عنوان سهل انگاری توی اداره آگاهی که چرا سهل انگاری کردی چرا بررسی نکردی باید وقتی که چنین جسدی میومده ما میرسیدیم به این نقطه زودتر تحقیقاتمون انجام میشده چون حساب کنید بدون جسد ما داریم پرونده رو پیش میبریم. و از این صحبت ها یک اصرار دیگه ای هم که داشتیم توی این پرونده یعنی متهم پرونده میگفت که متهم پرونده میگفت حتما باید بره پزشک قانونی بررسی بشه و میره و بررسی میشه اعلام میشه میگن پرده لیلا حلقویه توی ساعت ۵ پارگی و ترمیمی وجود داره واژن بخیه خورده زمان عمل مشخص نیست و از این صحبتها.
البته خیلی طبیعیه دیگه زمان گذشته و خیلی شاید قابل تشخیص نباشه و بعد اینکه نکتهای که وجود داره اصلا خیلی مشخص نیست که علت به قول معروف این پارگی واژن چی بوده گفتیم زمان گذشته بوده نرفتن پزشکی قانونی و واسه همین هیچ چیزی معلوم نیست فقط اصرار بسیار زیاد این خواهر برادر برای بررسی این موضوع که این موضوع هم بررسی میشه.
لیلا توی جلسه دادگاه همه چیز رو تغییر میده میگه تمام اظهارات قبلیمو برادرم به من گفته بود که اینگونه بگم من اطلاعی از قتل رو بقیه حرفها ندارم وقتی تو کلانتری بودیم باهام صحبت کرد گفت اینجوری صحبت کن این حرفها رو بزن منم به خاطر ترس از اون اینجوری حرف زدم همش دروغه.
برادرم برای نجات خودش پای منو کشیده وسط گفته اینجوری صحبت کنیم و شاید اینجوری یه جورایی بتونیم حل و فصل کنیم من به خاطر آبروی خودم مجبور شدم دروغ بگم برادرم گفته بود که به خاطر آبروتم که شده باید بیای دروغ بگی و بگی که مقتول از من زورگیری میکرده پول میخواسته و منو برد توی کوچه به من تجاوز کرد.
موقعی که منو گرفتن من اقراری نداشتم بعد که برادرم اومد خودش اقرار کرد و خیلی هم غیرتی بود. و اونو کشته بود من مجبور شدم این حرفها رو بزنم البته در رابطه با ازدواج و اینکه اون بیاد خواستگاری و این حرفها با برادرم و مقتول صحبت کرده بودیم ولی مقتول گوش به حرف نمیداد.
همه حرفهایی که زده بود رو انکار میکنه سوابق کیفری داوود و لیلا هم بررسی میشه سابقه کیفری ندارن پرونده با اتهام قتل عمدی توسط داوود و معاونت در قتل عمدی توسط لیلا به دادگاه اومده دادگاه تحقیقاتشو انجام داده و حالا باید اظهار نظر بکنه.
مسیر پرونده رو توضیح میده و میگه که حتی نقی صاحب قهوهخونه کاملا در جریان ماجرا بودش میدونست که لیلا با علی ارتباط داره رابطه جنسی داره احتمالا براش تعریف کرده بوده ماجرا رو و آخرین تماسی هم که گرفته شده توسط لیلا بوده که اون هم ما از نقی تونستیم برسیم به این ماجرا و اظهارات رو تاکید میکنه برش موتور اومد گرفت و موند و مشخصا این بوده که احتمالا علی لیلا رو برداشته برده و بهش تعرض هم کرده نظریه پزشک قانونی هم که میگه یه تعرضی صورت گرفته حالا توسط کی بوده یا نبوده حداقل حالا با اوضاع و احوال همخونی داره.
رابطه بین لیلا و علی هم خیلی مدت طولانی بوده و از تماسهای تلفنی که ما رصد کردیم و اینها همه اینها نشون میده که اینها به قول معروف ارتباط زیادی داشتن. بعد هم میگه که یه حرفایی زده لیلا گفته که زمانی که خونواده لیلا خونه نبودن مثلا علی میومده باهاش رابطه جنسی داشته میگه این با به نظر من غلطه دادگاه نظرش اینه که غلطه چون کاملا خونواده لیلا مطلع بودن از جریان رابطه اینها ما تحقیقات محلی که کردیم معاینه محل کردیم رفتیم از همسایهها به صورت محسوس و نامحسوس تحقیقات کردیم معلوم شده که کاملا در جریان رابطه علی و لیلا خونوادهاش بوده میدونسته میومدن اونجا و توی خونه اونها چند روز میموندند.
ولی از اونور خانواده علی اصلا در جریان رابطه علی با لیلا نیستند، چرا نیستند برای اینکه چیزی که ما از پرونده داریم اینه که پدر متوفی یعنی علی میاد اعلام مفقودی میکنه اصلا نمیرن سراغ لیلا چرا چون اصلا مطلع نبودن که لیلایی وجود داره این وسط و این داستانها و تنها چیزی که میدونستن این بوده که گفته من میرم قهوه خونه رفتن قهوه خونه از قهوه خونه رسیدن به لیلا.
اون نقی اعلام کرده و حتی هوشنگ هم در جریان نبوده یعنی دومادشون اونم موتور رو گرفته برگشته و علی پاشده رفته پیش لیلا و حالا ماجراهای بعدی که تعریف کردیم و اصلا از اون تحقیقاتی که از نقی توی قهوهخونه شده ما لیلا رو کشف کردیم وگرنه هیچ وقت کشفش نمیکردیم.
نقی هم میگه که متوفی یعنی علی تو قهوه خونه همیشه میگفت که دوست دخترم شب تنها تو منزلشه و به من گفت که به من میگفت هی بیا شب بریم اونجا و منم میرفتم اونجا و همه اینها این موضوع رو میرسونه که لیلا با علی دارای روابط متعددی بوده و با توجه به اقداماتی که صورت گرفته تحقیقاتی که کردیم و لیلا هم اومده گفته برادرم داوود زده اون رو به قتل رسونده با من هماهنگ کرد گفتش که ورش دار بیا خونه گفتیم دیگه خانواده لیلا در جریانانه و آوردیمش اونجا و ماجرایی که گفتیم و گفتیم همه اینا نشون میده که داوود، با هماهنگی لیلا که آوردتش تو خونه قتل رو انجام داده اینو دیگه هیچ کدوم قابل انکار نیست.
دادگاه به نظریه پزشکی قانونی خیلی توجه نمیکنه، یعنی حداقل در مورد اظهاراتشون که آقا ما تجاوزی انجام شد و بعدم پرده بکارتی دوخته شد و این حرفها میگه اینا قابل اثبات نیست اولا خیلی توجیه پذیر نیست از نظر عقلانی بعد هم اینکه ما به لیلا گفتیم آقا کجا این کار انجام شده هیچ جا نیومده بگه که آقا اینجا بوده اینجوری بوده هیچ مستند و دلیل و مدرکی هم ارائه نداده شاهدی هم برنداشته بیاره چه میدونم هیچ سندی در مورد این موضوع هم وجود نداره.
بعد هم میگه اگه علی قصد داشت که باهاش کاسبی بکنه گفتیم دیگه قرار بود ببرتش ترکیه باهاش کاسبی بکنه دیگه لازم نبود بره بدوزه پرده این دختر رو. و اگه قرار بود دوباره باهاش رابطه داشته باشی چون یه جاهایی لیلا میگه آقا اینو منو برد با من به من تجاوز کرد و بعد گفت دوباره فردا میام این کارو میکنم و از این صحبت ها دیگه چرا باید میرفت پرده این دختر رو میدوخت منطقی نداره دیگه قرار بود بره از این استفاده بکنه پول در بیاره بعدهم موضوع بعدی میگه نظریه پزشکی قانونی صرفا موید دوخته شدن پرده بکارت لیلا توی حالا با یه کیفیت خاصی هستش ولی دلیلی بر صحت ادعای لیلا نداره.
بعد میگه از این طرفم اصرار بیش از حد این برادره برای اینکه بگه آقا برید حتما پزشک قانونی بررسی بکنید معلومه که از ماجرای وضعیت پرده بکارت خواهرش کاملا مطلع بوده میدونسته دخول انجام شده ناآگاه نبوده و ظاهرا اصلا این موضوع احتمالا سابقا توی خونوادهشون داشته یعنی لیلا احتمالا با آدمهای دیگهای هم رابطه داشته نظر دادگاه هستش.
نظر و حکم دادگاه
دادگاه یه سری حرفهای دیگهای رو هم تو این پرونده نمیپذیره که ما خیلی بهش اشاره نکردیم چون مثلا صحبت کرده بود لیلا گفته بود که از من اخاذی میکرد و یه مدل های اخاذی خاصی هم اعلام کرده بود توی صورت جلسات دادسرا و دادگاه و میگفت مثلا به من میگفتش که وردار پول بیار فلان مثلا خونه پولو بذار اونجا برو منم میرفتم این کارو میکردم و دادگاه میگه اصلا اینها قابل پذیرش نیست اصلا ما ارزشی براش قائل نیستیم اگر لیلا صادق بود و به کرات ما درخواست قرار گرفته بود قطعا باید خودش به این مسئله راضی نبود دیگه یا باید به خونوادهاش میگفت یا یه اقدام قانونی انجام میداد.
در حالی که اولین و آخرین اقدامش با برادرش برای کشوندن و متوفی به منزل و قتل فجیعانه اون بوده همین، با توجه به اقدام متهم یعنی داوود در بریدن قسمت زیرین بیضههای مقتول که گرچه در جلسه دادرسی اعلام میکنه که شلوارشو پاره کردم و سپس آلت تناسلی و بیضههاش رو بریدم ولی در مقابل سوال دادگاه که به او گفته هم شلوار مقتول سالمه و هم اینکه بریدگیها به صورت ناقصه یه سری پاسخهای انحرافی داوود به دادگاه میده و با عصبانیت میگه بالاخره به یه شکلی بریدم دیگه.
دادگاه میگه قدر مسلم این عمل متهم نه به خاطر اصل قضیه است و به خاطر اینکه حالا اون آلت قتاله کشف شده اینجوری داره میگه احتمالا اول با چوب کوبیده توی کمر متوفی بعد با چاقو به جونش افتاده و بعدم آلت قتله رو انداخته دور. میگه اگر تو گفتارش صادق بود متهم پرونده ما باید اون آلات جرم و قتل رو برای برائت خودش ارائه میده به دادگاه دیگه ولی این کارو نکرده و یه سری حرفها رو حرفای کذب و دروغی میدونه دادگاه.
واسه همین اظهارات اولیهشون توی اداره آگاهی هم دروغه که گفتن آقا یه قراری بزاریم بیایم بعد بساط رو پهن کنیم تو اتاق خواب و بعد هم ما رابطه برقرار کنیم و آخ اول نه آخه دوم من بهش حمله کنم دروغه اینها به قول خودشون آدمای غیرتی بودن و این اتفاقه قطعا نیفتاده بلکه یه هماهنگی شده برنامهریزی شده اومدن و قرار شده که به قتل برسوننش چیزی که دادگاه میفهمه اینه و چیزی جز این نیست.
النهایه، دادگاه میگه با توجه به همه این تحقیقاتی که انجام شده و صحبتهایی کردی اولا که موضوع تجاوز به اون اخازی و دوختن پرده بکارت و سقط جنین و اینها کاملا غیر معقول پرداخته ذهن متهم هاست هیچ دلیلی هم تو پرونده براش نداریم علت و انگیزه قتل هم همونی که قبلا گفتیم دیگه علی با لیلا رابطه داشته و همه هم در جریان این رابطه بودن تا قهوه چیه قهوهخونهها کسایی که حالا اون اطراف بودن و میشناختن.
خونواده لیلا و اصرار هم داشتن که بیان برای ازدواج ولی نمیاد برای ازدواج و برای اینکه جلوگیری بکنه از این آبروریزی بیشتر و جلوگیری کن از این جوابای سربالایی که من کسی رو ندارم پدر مادر ندارم در حالی که هم خونواده داشته الانم که میدونیم خونواده داشته و غیره و غیره و ظاهرا اصلا قصدی برای ازدواج با لیلا نداشته و نمیخواسته بیاد. واسه همین هم قتل عمد توسط متهم ردیف اولمون یعنی داوود محرزه هم مداخله متهم ردیف دوممون یعنی لیلا در ارتکاب قتل محرز و ثابته.
دادگاه داوود رو به یکبار قصاص نفس به خاطر مباشرت تو قتل عمدی مرحوم علی محکوم میکنه و لیلا رو به سه سال حبس تعزیری به خاطر معاونت در قتلی که اعلام کردیم که البته موعد بازداشتی هم که بودن حساب میشه پرونده در دیوان عالی کشور هم رسیدگی میشه ولی میگه اعتراض موثری انجام نشده و همین رای دادگاه کیفری ۱ توسط دیوان عالی کشور تایید میشه پرونده به اجرای احکام میره و اجازهای که باید گرفته بشه برای اعدام.
و نهایتا داوود توی این پرونده اعدام میشه پرونده مختومه میشه سه سال حبس هم تقلیل پیدا میکنه برای لیلا حالا تقاضای عفو و تقاضای تعلیق مجازاتها حالا یه سری مواردی که توی پرونده وجود داره و لیلا هم از زندان آزاد میشه و باز هم ماجرای همیشگی ما قتل قتلهای ناموسی قتلهای خونوادگی و مواردی از این دست که امیدوارم یک روز دیگه من اینجا نشینم و داستان جنایی در مورد پروندههای ایرانی براتون روایت نکنم.
این قسمت هفتاد و پنج پادکست جنایی دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت و مدیریت پادکست جنایی دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود هفتاد و پنج
مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی یا اعطای وکالت به وکلای پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
مشاوره های حقوقی به صورت تلفنی و حضوری میباشد.
درج دیدگاه