کامل این اپیزود را گوش کنید در

کست باکس دادپویان
اپلیکیشن دادپویان

اپیزود هفتاد و هفت دو همسری

اپیزود هفتاد و هفت دو همسری:  ربیع میاد اعلام می‌کنه به کلانتری میگه پسر من محمود از خونه بیرون رفته و تا الان هم نیومده یه تحقیقات اولیه‌ای میشه در مورد موضوع مفقودی میگه از کسی شکایت ندارم و فعلا شک و شبهه‌ای ندارم چند روز از این ماجرا می‌گذره تقریبا چهار روز بعد میاد و دوباره به کلانتری میگه من با یکی از دوستای پسرم به نام غلامرضا صحبت کردم میگه که با یه دختری به نام فاطمه رفت و آمد داشته پسر من محمود.

اینو داره بابای محمود که ماجرای ما حول این محمود می‌گرده تعریف می‌کنه میگه من رفتم با یکی از رفیقاش صحبت کردم غلامرضا گفتش که تو شهرک کارگر با یه دختری به نام فاطمه رفت و آمد داره. میرن از یه چند نفر دیگه هم تحقیق میکنن یه نفر منشی یه دکتری که حالا با اون فاطمه دوست بوده و میاد میگه که از فاطمه شنیدم که محمود اومده خونه‌ ما روز شنبه‌ای و بعد هم رفت دیگه ما ازش خبری نداریم.

بابای محمود تعریف می‌کنه میگه که ما شک کردیم به این ماجرا دیگه احتمالا فاطمه یه دخالتی داره حتی من با غلامرضا رفتم در خونه‌ فاطمه و بهش گفتم پسرم کجا اظهار بی‌ اطلاعی کرد فکر می‌کنم مظنون پرونده‌ ما این خانوم باید باشه. سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم. قسمت هفتاد و هفتم پادکست جنایی دادپویان رو می‌شنوید. با موضوع قتل و رابطه‌ نامشروع غلامرضا دوست صمیمی محموده.

یعنی مقتول پرونده‌ ما میگه که قبل از اینکه مفقود بشه داشتیم باهم صحبت می‌کرد گفت من فردا صبح میرم خونه یه خانم صیغه ‌ایم به نام فاطمه، بعدش دیگه ندیدمش می‌گفتش که محمود می‌گفت این خانوم صیغه منه. آدرسشم حتی به من داد و گفتش که فلان جا زندگی می‌کنه.

میرن سراغ فاطمه پرونده میره اداره‌ آگاهی تحقیقات از این به بعد توی اداره‌ آگاهی انجام میشه فاطمه منکر همه چی میشه میگه محمود تقریبا روز پنجشنبه ساعت ده صبح بود اومد خونه‌ ما دوست همسر منه اصلا رابطه کاری با همدیگه دارن اومد و یه چایی خوردو از یه دختری به نام راضیه صحبت می‌کرد که می‌خواست باهاش ازدواج کنه.

جهت مشاوره حقوقی فوری با وکیل کیفری میتوانید با وکیل آنلاین در ارتباط باشید.

با من و شوهرم در این زمینه یه مشورتی کرد یه نیم ساعتی نشست و رفتش سه ماه با همسرم دوسته و تا حالا دوباره اومده خونه‌ ما اگه گفته کسی مثلا من و محمود توی خیابون دیده دروغ گفته او فقط دوست شوهرمه. نمی‌دونم اگر از کسی تحقیقات کرده شاید راضیه مثلا یه چنین حرفایی زدن راضیه هم داره دروغ میگه همه دارن دروغ میگن میرن سراغ راضیه، راضیه کیه؟

راضیه یکی از دوستای فاطمه هست از راضیه دوست صمیمی فاطمه هم تحقیق میشه اونم میگه که بله منم در جریان رابطه‌ فاطمه با محمود بودم می‌دونستم اینها با همدیگه ارتباط دارن میرن میان این روزها هم که خیلی با هم رفت و آمد دارند و بعد اینکه گم شد محمود باباش اومد در خونه‌ ماگفت من به فاطمه شک دارم با همدیگه پاشدیم رفتیم در خونه‌ فاطمه که فاطمه من و دید و یه چشمک بهم زد و گفت الان میام بعد اومد گفت محمود رو ندیدی گفتش که صبح اومد اینجا شوهرم خونه بود بعد گفت باهاش کار دارم ورفت و دیگه من خبر ندارم.

راضیه میگه حتی من بهش گفتم که من میدونم امروز صبح شوهرت رفته بود بیرون خونه نبود گفت چرا یه دقیقه رفت بیرون نون بخره و برگشت ولی من خبری از محمود ندارم فاطمه داره تعریف می‌کنه.

راضیه میگه من همین چیزهایی که می‌دونم حالا از ماجرای بین فاطمه و محمود بیش از این اطلاعی ندارم البته راضیه حالا یه سری اظهارات دیگه هم توی اداره‌ آگاهی داره میگه که فاطمه به من گفتش که این محمود همش میره مسافرت و میاد احتمالا الان رفته همین مسافرتهای خودش من ازش اطلاعی ندارم.

تحقیقات به خاطر مفقود شدن یک مرد

با این کیفیت حالا گواهی‌هایی که صادر شده داده ‌شده از فاطمه تحقیقات میشه میارنش اداره آگاهی سوال می‌کنه حرفهای راضیه رو قبول می‌کنه میگه بله همین حرفها رو من بهش زدم ولی اینکه گفتم مسافرت رفته و این حرفها دروغه برای اینکه می‌خواستیم هی نیان و مزاحم ما بشن و بیان و برن واسه همین من گفتم رفته مسافرت.

من خبر ندارم ازمحمود از اصغر شوهر فاطمه هم تحقیقات میشه پس حالا ما چجوری وضعیتمون ما یه محمود رو داریم که گم شده یه فاطمه و اصغر زن ‌و شوهر هستن که حالا محمود با این فاطمه در ارتباط بوده و حالا یه سری شهود ماجرا از اصغر هم تحقیق میشه و حرفهای فاطمه همسرش رو تایید می‌کنه و میگه یه سال و نیم که من با محمود در ارتباطم در مورد خرید کاغذ چاپ و اینها با همدیگه همکاری داریم و چند روز پیش با من تماس گرفت و صحبت کردیم و دیگه ازش خبر ندارم.

خیلی انسان خوبیه می‌دونم که به قول معروف آدم درستکاریه و منم خیلی ارتباطی باهاش نداشتم و این هم در حد همین روابط کاری بوده راضیه البته داستان آشنایی محمود فاطمه رو هم تعریف می‌کنه خیلی موضوعیت نداره ولی یه جورایی اصلا مشکل سر همین راضیه بوده که این رابطه رو ایجاد کرده.

میگه ما دو سال پیش من توی مطب یه دکتری کار می‌کردم منشی بودم اونجا و بعد محمود اومد اونجا دستش بریده بود بامن صحبت کرد گفت با خونوادم مشکل دارم و با من شروع کرد درد دل کردن حتی به من پیشنهاد ازدواج داد بعد فاطمه اون روز اومد توی مطب و رفت از من کارت ویزیت خواست محمود من اون موقع چون حالا آخر سالم بود و این حرفا کارت ویزیت در اختیارم نبود من شماره تلفن دادم و شماره تلفن فاطمه رو در اختیار محمود قرار دادم.

و احتمالا محمود به فاطمه زنگ زده بود و این رابطه ایجاد شده بود بعد دیگه من از اون دو سال پیش هیچ خبری واقعیتش نداشتم اونجوری که مطلع باشم یه چند بار هم البته تو خیابون دیده بودم اینها رو با همدیگه ولی خیلی سعی کردم ورود نکنم و فضولی نکنم توی کار این‌ها.

تا اینکه بعد بابای محمود اومد و اعلام مفقودی کرد ما هم رفتیم در خونه‌ فاطمه و داستانی که تعریف کردیم این کرم از خود این فاطمه بود دو سال پیشش.

تو همین حین بین ما یه گزارشی می‌شنویم که یه جسد سوخته‌ای که اصلا هویتش قابل شناسایی نیستش توی خیابون مخابرات پیدا میشه کاملا سوخته بوده میرن گزارش تهیه می‌کنن و میگن احتمالا با مشخصات مفقودی ما یعنی محمود مطابقت داره.

میگن توی محل کشف جسد اثری از سوختگی دیده نمیشه یعنی اطراف جسد سوختگی نیست ولی ظاهرا یه طنابی دور گردنش که مشخصه جسد داخل یک گوداله ولی اطرافش هیچ مورد مشکوکی هم نیست.

یه پتویی هم دور جسد کشیده شده که هنوز کاملا سوخته نشده پزشکی قانونی جسد مرد ناشناس اعلام می‌کنه و تشریح جسد می‌کنه میگه دور گردن جسد طناب پلاستیکی نیم سوخته وجود داره که به صورت دو رشته طناب در بالای گردن و به شکل افقی وجود داره که دور گردن سفت و گره کوری که به سمت راست دیگری وسط و قدام گردن بالای گردن به چشم می‌خوره.

و یه سری توضیحات دیگه و میگه در سمت راستش بالای سینه زیر ترقوه راست یک بریدگی دوکی‌ شکل عمیق وجود داره یعنی چی گفتیم دیگه وقتی می‌گن علامت دوکی شکل یعنی اینکه احتمالا یک چاقو فرو رفته در اونجا جسد زغالی شده و جرحی هم که اتفاق افتاده یعنی آثاری که آثار ضربه به صورت عمیق از پوست و عضلات زیر ترقوه گذشته میگه به علت فشار به عناصر حیاتی گردن توسط جسم رشته مانند و اصابت جسم برنده‌ تیز قتل اتفاق افتاده.

یه استعلامی البته دادسرا میگیره میگه که آقا مشخص کنید که کدوم عامل مرگه طناب که دور گردنش بوده یا ضربه‌ چاقو که نهایتا پزشکی قانونی ثابت میکنه و اعلام می‌کنه که میگه فشار بر عناصر حیاتی گردن باعث مرگ شده البته اول ضربه چاقو خورده و بعدش فشار روی به قول معروف گردن حاصل شده ولی علت مرگ رو  فشار به عناصر حیاتی گردن می‌دونه.

جسد مورد شناسایی قرار نگرفته و میره برای دی ان ای و بررسی‌های متعدد. وقتی جنازه‌ای پیدا میشه که مطابقت داره با محمود، بچه‌های آگاهی میرن سراغ فاطمه اول میرن در می‌زنن کسی در باز نمی‌کنه طبق گزارشی که وجود داره در مورد اداره آگاهی و بعد حالا یه ذره خارج میشن از منطقه اونجا رو زاغش رو میزنن ببینن کی میاد کی نمیاد و بعد که فاطمه از خونه خارج میشه دستگیرش میکنن.

و می‌برنش اداره‌ آگاهی همون جاست که فاطمه راز این جنایت روبرملا می‌کنه و افشا می‌کنه میگه ما تو یه محله‌ای زندگی می‌کردیم دو نفر مزاحم من شدن یه روز محمود که اونجا بود اومد و با اونا درگیر شد و اونا رو انداختش بیرون و بعد ظهر که شد اومد زنگ خونه‌ ما رو زد و گفت از مخابرات شماره‌ منو گرفته و اون بچه‌هاییم که مزاحم شدن بهشون گفتن که آقا مزاحم نشید نصیحتشون کرده و از این داستانها.

قصدش برادریه، منم تشکر کردم و اون دو نفر واقعا دیگه مزاحم من نشدن احتمالا خب محمود رفته بود حالا تلفنشون رو داشته و احتمالا آمارشو گرفته و رفته فردین بازی درآورده اینجا، ما خونمون تغییر دادیم رفتیم یه محله‌ دیگه سراغ منو از اینور اونور گرفته بود و اومده بود سراغ ما به من پیشنهاد رفاقت و دوستی داد.و

منم گفتم در حد حرف زدن ایراد نداره بعد از یه مدتی شروع کرد به من رفت و آمد کردن گفت به من می‌خوام تو رو یه جایی برم که با هم زندگی کنیم من مخالفت کردم گفتم نمیام زندگیم و دوست دارم من محکم زیر چک و لگد خودش گرفت منم رفتم به شوهرم گفتم عصبانی شد گفت اون بیارش خونه و با همدیگه یه بلایی سرش بیاریم من می‌خوام یا اون بکشم یا بالاخره ادب کنم.

من هم شنبه به محمود گفتم پاشو بیا اومد آیفون در رو زد باز کردم اومد داخل شوهرم توی اتاق پشتی قایم شده بود وقتی وارد اتاق شد یه طنابی رو ما تهیه کرده بودیم از پشت انداخت دور گردنش و کشید و بعد از چند دقیقه افتاد رو زمین وقتی مطمن شدیم که دیگه تموم کرده تو یه ملافه پیچیدیم کردیمش داخل یه کارتون و با چرخ دستی بردمش بیرون از خونه من برگشتم ولی بعدا شوهرم اصغر اعلام کرد و به من گزارش داد که من بردمش یه جایی روش کبریت انداختم سوزاندمش.

شوهرم به رابطه‌ من با محمود شک کرده بود منم گفتم بهتره که راستش بگم اول نمی‌گفتم ولی تهدیدم کرد شوهرم گفت که همه رو باید بگی همه رو براش تعریف کردم گفتم بهش که ما حدود چهار یا پنج ماهه با همدیگه رابطه داریم اکثرا صبح میاد و میره اکثرا وقتی بچه‌ها خوابن میاد یا زمانی که بچه‌ها دارن تلویزیون تماشا می‌کنن هر وقت محمود میومد خونه‌ ما نوبت بعدی رو اعلام می‌کرد و واسه همین می‌دونستم کی میاد کی نمیاد واسه همین می‌دونستم شنبه میاد و برنامه ‌ریزی کردیم و اصغر شوهرم محمود رو به قتل رسوند.

من خیلی پشیمونم از پدر و خونوادش معذرت می‌خوام درخواست کمک دارم با این اظهارات اصغر دستگیر میشه متهمین پرونده‌ ما فراری نیستن و دستگیرشون خیلی ساده اتفاق میافته اصغر داره تعریف می‌کنه میگه وقتی که ما توی اون محله‌ قدیمیمون زندگی می‌کردیم مستاجر بودیم یه نفر ناشناس میومد زنگ می‌زد و منو تهدید می‌کرد.

من دیگه گفتم بسه کلافه شده بودم گفتم خونه رو جابه‌جا بکنیم رفتیم و خونه رو عوض کردیم تو یه محله‌ای که الان این اتفاق افتاده ساکن شدیم تا اینکه یه روز فاطمه اومد جلوی من نشست یک کمربند گذاشت جلوی من گفت هر چی می‌خوای من بزن من با یه مردی رفیق شدم و اون منو تهدید می‌کنه و با تهدید با من دوست شده یه روز اومد در زد به زور وارد خونه شد گفت باید با من رفیق بشی منم ناچار باهاش رفیق شدم حالا هر چی می‌خوای منو بزن هر کاری تو بکنی من قبول می‌کنم.

ولی من گفتم نه نمی‌ذارم این زندگی از هم بپاشه باهات زندگی می‌کنم طلاقم نمیدم ولی باید با من یه همکاری بکنی بهش گفتم باید زنگ بزنی این محمود بیاد وارد خونه بشه و من اینجا بدونم چی کار باید بکنم یه بلایی سرش میارم همین کارم کردیم فاطمه محمود و آورد توی خونه اون روز محمود اومد تو و خانمم بهش گفتش که پاتو از زندگی ما بکش بیرون شوهرم فهمیده و حسابی عصبانیه.

محمود هم گفتش که من کاری ندارم که اذیتت هم که نمی‌کنم می‌خوام با هم رفیق باشیم خانومم خیلی عصبانی بود محمود هم شک کرده بود اومد و داشت اتاق ها رو می‌گشت اومد تو اتاق خواب که من اونجا بودم و من هم یک چوب آماده کرده بودم و خونم به جوش اومده بود محکم با چوب زدم بهش.

قصدم کشتنش نبود ولی اون بهم حمله کرد من انداخت زمین و چند تا مشت و لگد زد توی سر و صورتم منم با طناب انداختم دور گردنش و خفه اش کردم، گذاشتمش توی یه روفرشی و پیچیدمش و گذاشتم توی کارتون روی چرخ دستی و سوار ماشین و بعدم رفتم بیرون از تهران انداختمش و آتیشش زدم همه‌ ماجرا همین بود. چوب و طناب رو از قبل تهیه کرده بودم.

صحنه‌ قتل هم بازسازی میشه، توسط متهم پرونده‌ ما فاطمه و اصغر همش روی پرونده هستش فیلمش موجوده ووو…

پدر محمود به نام ربیع که همه‌ جریان تا حالا شنیده اول اعلام مفقودی کرده حالا جریانات رو فهمیده بچه اومده تشخیص هویت و اعلام کرده که بله بچه‌ من محمود میگه موضوع ناموسی اصلا صحت نداره متهم ها از خودشون این حرفها رو درآوردن به هر حال من از اصغر تحت عنوان قتل پسرم محمود شکایت دارم.

اصغر میگه من قصدم کشتن این آدم نبود من از این که تو خونه مونده بودم قصدم این بود که اونو دستگیرش کنم و تحویل کلانتری بدم حتی قبل‌ترش هم من رفته بودم در مغازه باباش و خواستم صحبت کنم باهاش بگم پاتو از زندگی ما بکش بیرون داری زندگی ما رو نابود می‌کنی که.

رفتم اونجا نبود باباش گفتش که شب میاد و من دیگه شب نرفتم ترسیدم گفتم که شک می‌کنه که خانمم همه چیز رو به من گفته و دیگه پیداش نمیشه دقیقا چهار روز قبل از همین موضوع قتل من مغازه باباش رفتم من فقط به خاطر ناموسم قتل رو انجام دادم زنم هیچ نقشی تو کشتن اون نداره به منم خیانت نکرده من به تنهایی مرتکب قتل شدم.

صحبت های همسر قاتل

اومد روزی که تو خونه بود گفتش که به زنم گفت گفت لباس دربیار من کار دارم و این جمله منو آتیش زد از فاطمه هم تحقیق میشه چندین و چندین و چندین بار میگه محمود با زور کتک به من تجاوز کرده هر چی التماس میکردم توجه نمی‌کرد منو میزد شنبه هم که اومد تو خونمون بهم گفتش که کجا رفته بودی من بهش گفتم رفته بودم مسافرت گفت غلط کردی رفتی مسافرت چرا رفتی چرا به من نگفتی و توی زندگی من دخالت می‌کرد.

اون روز هم اومد تو و گفت لباس دربیار کار دارم باید زود برم شوهرم پشت در بود نتونست طاقت بیاره وقتی که محمود رفت تو اتاق خواب شوهرم بهش حمله کرد اول البته محمود بهش حمله کرده بود با مشت زد تو صورت شوهرم اونم با چوبی که دستش بود زد به پای محمود، شوهرم طناب انداخت دور گردنش تا نیمه جونش کنه من هم از اتاق اومدم بیرون دیگه چیزی ندیدم وقتی که برگشتم توی اتاق یه جسد ملافه پیچه و گذاشتش توی کارتن و بقیه‌ ماجرایی که تعریف کردیم براتون.

اینها اظهاراتی که متهمین پرونده توی اداره‌ آگاهی انجام دادن پرونده اداره آگاهی تحقیقاتش تموم شده پرونده رو فرستادن دادسرا، دادسرا باید دیگه اظهار نظر بکنه تصمیم‌گیری بکنه و حالا اگر استعلامی تحقیق جدیدی وجود داره انجام بده.

اینجا ماجرای ما عوض میشه اصغر توی اظهاراتش توی دادسرا میاد میگه که اون روزی که با همدیگه قرار گذاشتیم من یه چوبی آماده کرده بودم که اگر اومد من بزنمش بندازمش و بتونم دستگیرش بکنم و ببرمش اداره‌ حالا کلانتری، اداره آگاهی یک جا تحویلش بدم.

ولی وقتی که اومد با یک چاقوی کوچیک به طرف من حمله کرد یه مشت کوبید تو صورت من با هم درگیر شدیم یک دفعه دیدم خانمم فاطمه یه طنابی انداخته دور گردنش بهش گفتم نکش بذار دست و پاش ‌ببندیم و تحویلش می‌دیم ولی گفته نه اون زندگی منو نابود کرده اون تجاوزکرده به من با چاقو منو تهدید می‌کرد.

بالاخره طناب رو کشید و اون خفه اش کرد منم ناچار جنازه رو گذاشتم داخل کارتون بردمش و آتیش زدم، آتیش زدم برای اینکه شناخته نشه واسه همین هر وقت از من سراغش می‌گرفتن که خواهرش پدرش و این حرفها کسایی که اطرافش بودن دوستاش و اینها میگفتم خبر که ندارم ولی محمود خیلی آدم خوبی بود.

در حالی که از حیوون نجس تر بود علت اینکه تو بازجویی اولیه اعتراف کردم که من کشتم می‌خواستم خانم تبرعه بشه دو تا فرزند داریم حاضرم جونم فدای اونا کنم همه چیز عوض میشه و ورق بر می‌گرده با این اظهارات دوباره باید فاطمه رو بیارن ازش تحقیق بکنن و ببینن ماجرا چیه.

میگه که وقتی محمود با مشت به صورت شوهرم زد اونم برای دفاع از خودش با چوب به دستش زد وقتی که افتاد یه طناب دور گردنش انداخت تا کم‌جون بشه و بعد بتونه تحویل کلانتری بده ولی متاسفانه خفه ‌شد اظهارات فاطمه اینجا معارضه، اونجا اول گردن گرفته بود اصغر و بعد الان می‌ندازه گردن فاطمه ولی فاطمه تا اینجا هنوز روی حرف خودش هست علت تعارض اینه که هنوز نمی‌دونه که شوهرش اصغر چی گفته ولی توی جایی از پرونده که اظهارات شوهرش بهش تفهیم میشه و میگه که شوهرت لو داده گفته تو خفاش کردی اونجا دیگه مقاومت فاطمه می‌شکنه.

و میگه بله شوهرم با چوب زد بهش یه چاقو هم دست محمود بود چاقو از دستش افتاد من با پاها دورش کردم دیدم داره شوهرم می‌زنه با طنابی که تو دستم داشتم از پشت انداختم دور گردنش و محکم کشیدم وقتی تمام جریانات قبلی توی ذهنم اومد حسابی عصبانی شدم و محکم طناب رو داشتم می‌کشیدم وقتی رها کردم صورتش سرخ شده بود هیچ حرکتی نمی‌کرد شوهرم فهمید که مرده و پتو پیچش کرده و بردش من به خاطر وجدانم دارم این حرف ها رو میزنم.

شوهرم هیچ گناهی نداره چون کاری نکرده نباید گرفتار بشه با این اظهارات متفاوت یه سری تحقیقات دیگه هم دوباره از شهود مثل همون غلامرضا و راضیه و این‌ها میشه غلامرضا هم که میگه من با محمود و دوست صمیمی بودم و از یه خانمی صحبت کرد به نام فاطمه که شوهرش توی یه حادثه تصادف فوت کرده و الان صیغه شده یه چند بار از من خواسته بود که اینا رو  بیرون ببرم قبول کرده بود رفته بودیم اینور اونور دور و اطراف تهران چرخ زده بودیم و صحبت حرف از خواستگاری بود که رفته ازش خواستگاری کرده و من میدونستم که اینها با هم رابطه دارند.

و حتی رابطه‌ جنسی هم با همدیگه دارن این ها هم صحبتهایی که غلامرضا تو پرونده می‌کنه از مادر مقتول هم تحقیقات شده و اونم شکایتش مطرح کرده گفته من که مشکوک نیستم در جریان نیستم ولی هر کسی که قاتل باید تاوان بده.

از خواهر مقتول فرانک تحقیق شده میگه برادرم محمود دوتا قطعه عکس به من نشون داد توشون عکس فاطمه بود که روی صندلی نشسته بود با یک لباس بلند سفیدو موهای باز بلند که ظاهرا مربوط به یک جشن عروسی بود و عکس دیگه هم مربوط به داخل یه قطار بود که همین فاطمه با دو تا بچه اونجا بودن.

و محمود به من گفته بود که این خانوم شوهرش و یکی از بچه‌هاش مرده و من پنج ساله صیغه‌اش کردم تا خرجیش رو بدم و از این داستان ها حتی گفتش که یه روز من کتکش زدم به دلیل اینکه بدون اجازه من از خونه خارج شده بود.

این هم اظهاراتی که حالا فرانک مطرح می‌کنه ولی حالا خیلی شاید موضوعیت نداشته ‌باش مجددا و مجددا و مجددا با فاطمه صحبت میشه تحقیقات میشه ازش میگه من دوبار با محمود رابطه‌ جنسی داشتم و من همیشه زن صیغه‌ای خودش اعلام کرده بود همه جا بعد بین فاطمه و غلامرضا همون دوست محمودیه مواجه حضوری میشه که ببینن الان همدیگر می‌شناسن یا اظهارات چقدر صحت داره.

و غلامرضا میگه که من دو سه بار فاطمه رو با محمود دیدم و محمود گفته بود این زن منه و ما با هم دیگه رفاقت زیادی داشتیم چندین و چند بار هم اینور اونور برده بودیمش و فاطمه هم توی مواجه حضور همه‌ این حرفها رو تایید می‌کنه از پسر متهمین پرونده فاطمه اصغر تحقیقات میشه یه پسر کوچیک تقریبا هشت سال میگه که بله این محمود به منزل ما میومد منم بهش گفتم دایی محمود هر وقت که بابام خونه نبود میومد و با مادرم صحبت می‌کرد با هم میرفتن تو اتاق خواب من نمی‌دونم چه حرفهایی می‌زدن.

یه بارم با مادرم و دایی محمود رفتیم سمت بی‌بی شهربانو اونجاها دایی محمود همیشه صبح‌ها میومد خونه‌ ما یه روز مادرم گفت که دایی محمود منو زده و حواست باشه یه وقتی به بابایی نگی ها دایم محمود اینجوری همش خونه‌ ما میومد و می‌رفت.

یه جای دیگه تو اظهارات همین پسر بچه می‌گه که چندین بار وقتی پدرم اصغر به محل کار می‌رفت محمود میومد خونه‌ ما و میرفتن تو اتاق و دیده بودم که یه بارم با همدیگه دعوا کردن و با دست زد تو صورت مامانم هر وقت دایی محمود میومد مامانم هیچ اعتراضی نمی‌کرد اونم به من می‌گفت که من دایی شما هستم و ما دو تا دایی دیگه داریم دایی حسن و دایی حسین من تا حالا خونه‌ اونها نرفتم اونها هم خونه‌ ما نیومدن ولی دایی محمود خونه‌ ما میومد.

دست‌ نوشته‌ای هم به صورت نامه مانند هم از فاطمه که در زندان به اصغر که در زندان هم هست او نوشته شده که اونم زمینه‌ پرونده شده و فاطمه اونجا عذرخواهی کرده از همسرش که تو زندان و گفته من عذر می‌خوام از اینکه این اتفاقات افتاد و امیدواری داده بهش که حتما هر جور شده از زندان آزاد میشه.

دیگه یه سری موارد اظهارات حالا مکرر و تکراری البته همین اشخاص هستش و آخرین دفاع که فاطمه توی آخرین دفاعش میگه که دفاع خاصی ندارم من قصد کشتنش رو نداشتم اون اعمال شنیع رو با من به زور انجام می‌داد منو می‌ترسوند من ناچار شدم پنج شیش بار باهاش همبستر شدم همونجوری که با همسرم هم بستر میشم و ازش تمکین می‌کنم زندگی منو خراب‌کرد من قبول دارم که اون و کشتم ولی قصد کشتن نداشتم و در خفه کردن شوهرم هیچ دخالتی نداشت خودم اون خفه کردم.

رشته طناب رو دو دور انداختن دور گردنش و پیچوندم حرف دیگه‌ای ندارم فاطمه اقرار و اعتراف کرده کامل و حتی در آخرین دفاع از اونور هم اصغر همنی جور تایید کرده اظهارات فاطمه رو مشخصا قتل توسط فاطمه اتفاق افتاده.

در مورد بحث زنا هم باید صحبت کنیم توی بحث زنا فاطمه میگه که قبول دارم که محمود رو با طناب کشتم و باهاش زنا کردم و نزدیکی همونجوری که با شوهرم هم بستر می‌شدم یعنی منظورش اینه که اون دوخوله اتفاق افتاده اتهام رو قبول دارم و هیچ دفاع دیگه‌ای از خودم ندارم.

من تحت اجبار و اکراه با اون زنا کردم و به زور با من زنا می‌کرد و همبستر می‌شد واسه همین من راه دیگه‌ای نداشتم این آخرین دفاع فاطمه در مورد بحث زنای محسنه هست زنای محسنه یعنی زنای زنی که شوهر داره.

جزییاتش خیلی دیگه طولانی شد ولی با همه‌ کیفیت‌ها بریم سراغ دادنامه‌ای که صادر میشه دادگاه همه‌ این موارد رو می‌پذیره یعنی اقرارهای دومی رو البته میگه اون چیزی که ما می‌فهمیم اقرار های دومی هست که انطباق داره با همه‌ شرایط مدل طنابی که افتاده دور گردنش و حالا زمان‌بندی‌ای که ما بررسی کردیم توی اداره‌ آگاهی و غیره و غیره و اظهارات شهود و غیره مشخصه که فاطمه قتل رو انجام داده.

حکم و نتیجه قتل

مباشرت در قتل توسط فاطمه است و قاعدتا اون هم معاونت کرده دیگه اون شوهر اصغر هم اومده معاونت کرده در قتل کمکش کرده با چاقو زده و یه موضوع دیگه‌ای هم که داریم بحث زنا و اون ضربه‌ای که زده شده توی ترقوه اش که قاعدتا تنها کسی که میتونستن این کار رو بکنه خود اصغر بوده.

دادگاه با این اوصاف محکوم می‌کنه فاطمه رو به یک بار قصاص نفس پرونده با همین کیفیت رای صادر میشه خب قاعدتا رای ایراد داره دیگه در مورد زنا باید تصمیم گیری می‌شد هم در مورد بحث اون ضرب و جرح عمدی که تو کتف اتفاق افتاده پرونده میره دیوان عالی کشور چند تا ایراد داریم بهش بدون اینکه در مورد بعضی از جرایم تصمیم‌گیری نشده و ثانیا دیوان عالی کشور یه ایرادی می‌کنه میگه که قتل مردد بین متهمین پرونده هست ابتدای ماجرا شوهر اومده گردن گرفته گفته من زدم و حالا یه سری حرفها زده شده که حالا من خیلی پر و بال بهش ندادم چون پرونده هم پر و بالی ندارد.

این که میگه من فکر می‌کردم مهدورالدمه دیگه با زنم رابطه‌ نامشروع جنسی داشته و من باید میکشتمش مهدورالدمه و واسه همین قتل اینجوری گردن گرفته و بعد انکاری صورت می‌گیره و بعد زن میاد گردن می‌گیره قتل رو میگه این مردده بین این دو نفر یه جاهایی ما می‌تونیم اون موضوع رو بپذیریم یه جایی هم می‌تونیم بپذیریم واسه همین قصاص رو نقض می‌کنم من قصاص رو قبول ندارم پرونده باید بره شعبه‌ هم عرض و شعبه هم عرض رسیدگی بکنه.

پرونده میره در شعبه‌ هم عرض، دادگاه اولیه که تصمیم‌گیری کرده یه حالا نامه‌ای میزنه به شعبه‌ هم‌عرض میگه من توی دادنامه اولیه هم مطرح کرده بودم مجازات دیگران رو هم شلاق تعیین کرده بودم برای زنا و همین که سه سال حبس به خاطر معاونت در قتل عمد برای اصغر پس دادنامه اینجوری تکمیل میشه در مورد اون موضوعات میگه من نوشته بودم ولی تایپ نشده بوده و حالا دادنامه اشتباه از نظر به قول معروف نوشتاری ایراد داره این موضوع حل میشه ولی از جهت موضوع قصاص دادگاه هم عرض هم موافق اینکه باید قصاص اتفاق بیفته.

تردیدی وجود نداره نفر دوم یعنی فاطمه اومده اقرار کرده و گفته من به قتل رسوندم با این کیفیت با این شرایط بیش از چهار بار حتی به این موضوع اقرار کرده در مراجع قضایی و این‌ها همه دلالت و قتل توسط فاطمه میکن شعبه هم عرض هم تایید می‌کنه حکم قصاص رو حالا حبس بابت معاونت در قتل عمدی و هم بحث ضرب و جرح عمدی که یک سال حبس هم برای اون بریدن و صد ضربه شلاق هم برای موضوع زنا.

تو همین حین بین که پرونده داره میره دیوان داره میره شعبه هم عرض و غیره و غیره یه صحبت‌هایی میشه فیما بین اولیای دم و قاتل پرونده و مقرر میشه که دیه پرداخت بشه به جای قصاص.

دیه پرداخت میشه و اعلام رضایت توسط اولیای دم تو پرونده حاصل میشه پرونده ارسال میشه دادگاه برای اینکه تصمیم گیری کنه در مورد این موضوع و دادگاه هم اعلام می‌کنه میگه با توجه به اینکه خب رضایتی روی پرونده هست دیه هم پرداخت شده نسبت به قصاص قرار موقوفی اجرا صادر میشه.

یعنی نباید قصاص صورت بگیره ولی به دلیل اینکه حالا اخلال در آسایش و امنیت مردم هست و حالا یه ماده قانونی مشخصی داریم فاطمه رو به شش سال حبس محکومش می‌کنه و فاطمه تقریبا یک سوم مجازات حبس رو گذرونده بوده و ادامه‌ حبسش رو در زندان زنان پیش می‌گیره.

یک نفر به نام محمود توی این ماجرا جانش رو از دست میده و فاطمه هم در لبه پرتگاه قصاص که قرار بوده جونش رو از دست بده با رضایت شکات پرونده جان سالم به در می‌بره و این رضایت می‌ماند یک موضوعی که همیشه بین انسان‌ها مطرح بوده.

شما هم بهش بیندیشید که در مقام قتل، قتل نفس آیا قصاص می‌کنید یا رضایت میدید خیلی موضوع چالشی و عجیبی همیشه در نهاد انسان‌ها این موضوع بوده انتقام یا قصاص حالا یک بار تو یک اپیزودی من حتما در مورد این موضوع و اون حسیکه اولیای دم در مورد قصاص حالا قاتل پروندشون قاتل عزیزشون دارن باهاتون در میون می‌زارم ولی دوست دارم فقط شماهم بیندیشید نظرتون رو بگید چون نظرتون بسیار نظر ارزشمندی است برای ما.

این قسمت هفتاد و هفت پادکست جنایی دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.

طراحی سایت و ادیت و مدیریت پادکست جنایی دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.

جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.

شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.

مدارک مرتبط با اپیزود هفتاد و هفت

مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.

دادنامه صفحه اول اپیزود 77
دادنامه صفحه دوم اپیزود 77

مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری

اگر نیاز به مشاوره حقوقی یا اعطای وکالت به وکلای پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.

مشاوره های حقوقی به صورت تلفنی و حضوری  میباشد.

تیم موسسه حقوقی دادپویان