اپیزود شصت خون بازی
اپیزود شصت خون بازی: به ماموران کلانتری یه گزارشی میشه مبنی بر تیراندازی توی شهریار، مامورا میرن اونجا میبینن بله یه شخصی به نام احمد توسط دو تا موتورسوار مورد اصابت گلوله قرار گرفته ولی کشته نشده.
بردنش بیمارستان و تو بیمارستان ازش تحقیقات میشه میگه سال گذشته هم همین اتفاق افتاد دو نفر با کلت و قمه اومدن و منو مجروح کردن دو تا پوکه هم تو مغازه پیدا میشه و صورت جلسه میشه محل وقوع جرم. از همسایهها و اطرافیان مغازه هم تحقیق میشه میگن که صدای داد و بیداد شنیدیم دیدیم که احمد غرق خون افتاده تو مغازه اش، بردیمش بیمارستان ضاربین هم داشتن فرار میکردن ولی نشناختیمشون.
احمد میگه که تو مغازه بود دو نفر وارد شدن فکر کردم مشترین گفتم که بفرمایید و یه دفعه دیدم اسلحشو درآوردن یه کلت کمری بود و به طرف من تیراندازی کردند باهاشون درگیر شدم اسلحه یکیشونو گرفتم برداشتم اومدم تیراندازی بکنم ولی اسلحه عمل نکرد یه نفر موتورسوار اون بالاتر منتظر بود که اینا رو سوار کنه سوار موتور شدن و فرار کردن من نشناختمشون.
خودش میگه من هیچ شلیکی نکردم و اسلحه هم مال من نیست ولی صورت جلسه میشه بنابراین که حمل و نگهداری اسلحه که برای احمد بوده و یک کیفر خواست هم براش صادر میشه و تحت این عنوان و با مرخصی احمد از بیمارستان داستان ما شروع میشه سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم.
پادکست جنایی دادپویان یک فضایی رو برای ما ایجاد کرد که شما با موسسه حقوقی دادپویان آشنا بشید خیلی از شماها بعدا مراجعه کردید به موسسه حقوقی دادپویان و الان هم مخاطب ما هستید هم موکل ما این خیلی برای ما جذاب و دلنشینه که فقط ما راوی و شما شنونده ما نیستید بلکه میتونیم حالا توی موضوعات حقوقی به شما کمک کنیم قسمت شصتم پادکست جنایی دادپویان رو میشنوید قسمتی که هر جا نگاه میکنی خونه و جنایت انقدر جنایت اتفاق میفته تو این پرونده که پرونده میره دادگاه انقلاب تحت عنوان محاربه و افساد فی الارض.
داستان عجیبیه و برمیگرده به باز هم موضوعات مالی و پول، احمد از بیمارستان مرخص میشه و برمیگرده سراغ کارش چند روز بعد دوباره یه گزارش تیراندازی توی مغازه احمد به ماموران کلانتری ارسال میشه. جهت مشاوره حقوقی فوری با وکیل قتل یا وکیل آنلاین کلیک کنید.
اولین قتل به خاطر انتقام بابت عتیقه
میرن بررسی میکنن میبینن بله تیراندازی صورت گرفته یه نفر به قتل رسیده و مقتول همون احمده توسط دو تا موتورسواری که موتور قرمز رنگ داشتند با سلاح کلت و کلاشینکف مورد اصابت گلوله قرار گرفتند شیشتا تیر خورده یک دونه شقیقه راستش توی چون پهلوی راست و سه تا تیرن به پای چپش خورده مقتول بازرسی بدنی میشه و یه چاقوی سلاخی و یک سری لوازم شخصی هم صورت جلسه میشه دوتا پوکی کم تو محل کشف میشه اهالی محل میگن دوتا موتورسوار با یه کلاشینکف اومدن کلاه قرمز سرشون بود تیراندازی کردند و فرارکردن.
گزارش پزشک قانونی میاد سوراخهای ورودی به بدن احمد بررسی میشه و علت مرگ اصابت گلوله به ناحیه گردن و سر و قفسه سینه گزارش شده هیچگونه آثار دفاعی هم مشخص نمیشه دارو و سمی هم توی خونش گزارش نمیشه گزارش اسلحه شناسی میاد و مشخص میشه که کلتی که باهاش تیراندازی شده همون کلتیه که سابقا اومده بوده و احمد رو زده بوده تو همین فاصله یه گزارشی هم میشه از سرقت مسلحانهای توی کاظمآباد و اونجا هم بررسی میشه و میبینن که بله اونجا هم اسلحهای که استفاده شده همین اسلحه هست مشخص میشه موضوع یه ذره پیچیدهتره.
تحقیقات مفصلی برای شناسایی متهمین برگزار میشه یه گزارشی میشه توی اداره آگاهی پرونده میاد تهران اداره آگاهی تهران برای اینکه شروع بکنن به تحقیقات ببینن که ماجرای این دوتا درگیری چی هستش ولی هیچ نتیجهای به دست نمیاد.
تقریبا یک هفته بعدش یه گزارش دیگهای میاد که میگن یه نفر به نام تقی و اکبر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و تقی مجروح شده ولی اکبر به قتل رسیده تو گزارش جسد چهارتا پوکه کلاشینکف یک عدد مرمی کلاشینکف پیدا میشه بازپرس میرسن سر صحنه قتل بررسی میکنه تو همون منطقه شهریار و تشریح جسد رو اینا رو هم میاره بررسی میکنه میبینه بله چند تا گلوله به شکم و علت قتل همین گلولههایی هستش که به شکم اکبر برخورد کرده.
تقی هم این وسط آسیب دیده اسلحه هم کلاشینکف بوده و تیرهایی که از این کلاشینکف بیرون اومده همون تیرهای یکی از اون سرقت مسلحانه توی کاظم آباد به دست اومده، معلوم میشه که یه ارتباطی بین این سه تا واقعه وجود داره، قتل احمد قتل اکبر و اون سرقت مسلحانه که حالا در موردش توضیح میدیم.
شباهتهای زیادی بین اینها وجود داره توی پرونده اکبر هم از فاصله یک و کمتر از پنج متر این تیراندازی صورت گرفته تحقیقات وسیعی در مورد قتل احمد و اکبر انجام میشه از تقی که توی بیمارستان هست و تو حادثه اکبر مجروح شده تحقیقات میشه تقی میگه که من رفتم توی باغ، اکبر قبل از من داخل باغ بود گفتم چی شده چرا شیشه در شکسته گفتش که موتور بیرون بود چند نفر موتوری اومدن سمت باغ و یه دفعه صدای گلوله شنیدم احساس کردم خورد توی سرم بعدی هم احساس کردم خورد توی شکم نشستم رو زمین به نظرم یه نفر آدم قد بلند کنار شیر آب وایساده بود فکر کردم صورتش پوشیده هست و لباس سربازی هم به تن داشت.
اکبر داد میزد گفت چرا میزنی ولی ضارب هیچ حرفی نمیزد من یه صداهایی میشینم ولی نمیدونم چی شد من با کسی هیچ اختلافی ندارم درگیری هم نداشتم تقی میگه من ضارب رو ندیدم نمیشناسم.
در رابطه با روابط معاملاتی اکبر صحبت میشه تحقیق از خونوادهی اکبر میشه و خونوادهی اکبر اعلام شکایت میکنن میگن از قاتل یا قاتلین هم تقاضای قصاص شون رو داریم هیچ اثری از قاتل یا قاتلین وجود نداره فقط تنها چیزی که داریم یه سری پوکه و مرمی که نشون میده از یه سلاحهای مشترکی شلیک شده یک کلاشینکف و یه کلت کمری.
هنوز بچههای آگاهی درگیر این ماجرا هستند که یه گزارش دیگهای پس فردا یعنی دو روز بعدش دوباره به اداره آگاهی میشه و یه نفر به نام بهروز به قتل میرسه شاهد ماجرا یه نفری به نام حسن، حسن میگه ساعت شیش و نیم صبح بود دو نفر مسلح با اسلحه کلاشینکف و یک کلت کمری اومدن وارد باغ من شدن و شخصی که اسلحه کمری دستش داشت یه تکه کاغذ داد به بهروز و پرسید گفت که شما بهروزی بهروزم جواب داد بله اسلحهای که تو آستینش بود درآورد ولی تیراندازی نکرد یه شخص قد بلندی پشتش وایساده بود لباس کردی تنش بود با اسلحه چهار تا تیر به سمت بهروز شلیک کرد بهروز همون جا افتاد رو زمین و مرد.
هر دو کلاه کاسکت سرشون داشتن و من نتونستم شناساییشون بکنم این پرونده تو اداره آگاهی تحت یک پرونده ویژه شروع میکنن توش برای تحقیقات از تعقیب دوباره تحقیقات میشه میگه چند روزه یه نفر به من تلفن میزنه و میگه که به من یه رقمی رو دادن گفتن شما رو بکشم اگه میخوای نکشمت تو باید رقم بالاتری و بدی وگرنه تو رو میکشم هر چی ازش پرسیدم از طرف کی هستی هیچی نگفت در مورد این سه تا قتل داره تحقیقات انجام میشه تو اداره آگاهی ولی هیچ سرنخی به دست نیومده.
تحقیقات پشت تحقیقات یکی از افسرهای نیروی انتظامی که تو محل داشته گشتزنی میکرده میاد یه گزارش میده میگه که یه موتور سوار به سرعت فرار کرد من بهش ایست داد ولی متوقف نشد شروع کرد تیراندازی کردن بیهدف کور میزد و بعدش فهمیدم که تو این محل قتل بهروز اتفاق افتاده از یه نفر به نام مجتبی که توی محل بود هم تحقیق میشه و اونم گزارش این افسر رو تایید میکنه که تو محل من دیدم که تیراندازی بود دو نفر یه نفر چاق و یه نفر لاغر قد بلند با اسلحه کلاشینکف تیراندازی کردند و فرار کردن.
از تقی مجددا تحقیقات میشه اون موضوع عتیقه جات و زیرخاکی رو مطرح میکنه برای اولین بار و ذهن ماموران میره سمت این مساله که احتمالا مساله مساله زیرخاکی تو گزارش معاینه جسد بهروز پزشکی قانونی کرج بررسی میشه تشدید جسد میشه و معلوم میشه علت قتل اصابت گلوله به جمجمه و عوارض ناشی از اونه.
گلولهها شبیه گلولههای اسلحه کلاشینکف که ما توی این پرونده داریم ماجرای قتل بهروز یه نفر به نام اسماعیل پیدا میشه به عنوان شاهد و میگه آره ما در حال آبیاری بودیم با دامادمون غلامرضا و یه موتورسوار جلو و دو تا موتورسوار عقب که جمعا پنج نفر بودن اومدن در حال عبور بودند با لگد زدن به ماشین دامادمون غلامرضا و به صورت منم یه جراحت وارد کردن یه نفر از اونا رو میشناسیم شخصیه به نام علی آدرس و اطلاعاتشون میدن از علی تحقیق میشه و میگه که من توی درگیری نبودم یه نفر به نام سیاوش که اون احتمالا ربطی به این ماجراها داشته باشه یه جور سیاوش رو لو میده.
از خونوادهی علی تحقیق میشه تا اطلاعات سیاوش رو بدست بیارن برن بالای سرش ولی معلوم میشه که رفته یه جایی هیچکیم اطلاعاتی در موردش نداره هنوز در جریان این سه تا قتلیم که یه نفر به نام ولی مراجعه میکنه و میگه که تو یه سرقت مسلحانه از جواهر فروشی مورد اصابت تیر قرار گرفته.
دوباره یه حادثه سرقت مسلحانه دیگهای توی کاظمآباد تو تحقیقات مشخص میشه که مغازه طلافروشی مورد دستبرد قرار گرفته و تو جریان این سرقت چهار نفر مسلح با اسلحه کلاشینکف بودن و شیشهها کاملا شکسته شده و شخصی به نام مرتضی مجروح شده یه نفر دیگه هم به نام علیاصغر از مجروحین این سرقته.
از اهالی تحقیق میشه میگن سه نفر مسلح و کلاشینکف یه نفر هم مسلح به سلاح کلت بودن و اومدن اینجا، تو ماجرای سرقت مسلحانه طلا فروشی هم یه نفر به نام علی اصغر به قتل میرسه از شاهدهای پرونده تحقیق میشه میگه چهار نفر مسلح اومدن سه تاشون کلاشینکف داشتن و یکیشونم کلت کمری.
دوتا موتور هم بودن صورتشون پوشونده بودن تو کمال خونسردی اومدن وارد مغازه شدن بعد اینکه صاحب مغازه رو مجروح کردن یکیشون اومد بیرون شروع کرد حالا مراقبت کردن و دو نفر دیگه تو بودن داشتن طلاها رو جمع میکردن تو این فاصله علیاصغر اومد رفت بالا پشت بوم مغازه میخواست که هم همسایهها رو باخبر کنه هم شروع کرد سنگ از بالا پرتاب کردن که یه نفر با کلاشینکف اومد بیرون یه تیر بهش شلیک کرد و علی اصغر از بالا به پایین پرتاب شد و به قتل رسید.
بعد هم سارق ها با موتورشون متواری شدن داشتن میرفتن مردمم تهدید میکردند هی تیراندازی میکردند تیر هوایی شلیک میکردند و مردم رو دور میکردن تو سرقت از طلا فروشی مرتضی میگه که من موقع سرقت داخل مغازه بودم داشتم صحبت میکردم با تلفن سارقین کلاه سرشون بود چشماشون دیده میشد ولی نتونستم بشناسمشون با وقوع این چهارمین قتل یک جلسه اضطراری برای کشف و تعقیب این ماجرا برگزار میشه تو اداره آگاهی تهران.
بررسی و تحقیقات از سابقه داران برای پیدا کردن قتل های زنجیره ای
خیلی از سابقهدارها تو مزان اتهام قرار میگیرند تا یکی یکی بررسی بشن ببینن که آیا اینها بودن یا نه سیاوش مظنون اصلی پرونده هست میرن میگردن جاهایی که احتمالا ممکنه مخفیگاهش باشه ولی پیدا نمیشه یه نفر به نام حسن توی محل پیدا میشه میارنش و ازش بازجویی میکنن.
یه نفر دیگه هم به نام علی اکبر هستش که میگه در جریان سرقت مسلحانه از شاهدین پرونده هست این علیاکبر، میگه شخصی به نام غلامعلی رو شناسایی کرده فلان جا میشینه و میتونی برید ازش تحقیقات کنید.
میرن سراغ غلامعلی، غلامعلی میگه من با سه نفر به نام سیاوش سیامک و هادی که هر سه تاشون برادر هستند در ارتباطم محل اختفا شون رو هم لو میده و میگه اینها اینجا زندگی میکنن یه باغی هست به نام باغ دکتر آرش توی شهریار.
بچههای آگاهی میرن تو باغ آرش برای دستگیری متهمین پرونده توی باغ دکتر آرش سیامک سیاوش هادی و غلامعلی نامی دستگیر میشن توی باغ دو تا دستگاه موتورسیکلت هوندا مشکی بدون پلاک چهارتا کلاه ایمنی پیراهن نظامی سبز رنگ سپاه با آرم علامت سپاه تعدادی مقوای فشنگ کلاشینکف دو تا قمقمه و یک قبضه چاقو صد و پنجاه لیتر مشروب همراه با تفاله به صورت آماده دستگاه تقطیر رسیور ماهواره چندین فقره گوشی همراه و پلاک موتورسیکلت به شمارههای مختلف کشف میشه.
از شاهدهای سرقت مسلحانه تحقیقات میشه و میان میگن بله موتورسیکلتها همین موتورسیکلتهاست میارن و نشون میدن هم متهمین رو هم وسایلشون میگن بله موتورها همین است و احتمالا همین آدمها هم به عنوان سارقین مسلح اومده بودن با توجه به اینکه چشمهاشون رو دیده بودن بعضی از شهود و گزارش میدن، تو تحقیقات اولیه سیاوش میگه منکر شرکت در سرقت مسلحانه میشه میگه من نبودم و گفته که من فقط مشروبات با غلامعلی تهیه میکنم و به برادرم هادی میدم مسایل رو به صورت انحرافی البته توی اداره آگاهی بیان میکنن.
ولی سیامک توی تحقیقاتش میگه که دو بار سابقه شرارت دارند قبلا خفت گیری میکردم و زورگیری میکردم و از بچگی با غلامعلی دوست بودم اون حبس ابد داره ضامن داده با مرخصی اومده بیرون دیگه نرفته زندان مخفیانه هم توی باغی که مال دکتر آرش زندگی میکنه.
الان این باغ در اختیار منه و ما شب ها اونجا میخوابیم، برادرم سیاوش هم تو باغ مجاور زندگی میکنه ولی از سرقت مسلحانه طلا فروشی اطلاعی نداره قبول دارم روز بعد از قتل علی اصغر توی همون ماجرای سرقت مسلحانه به دوستم علیاکبر گفتم که طرف خودکشی کرده نباید میومد جلوی مایی که وایستادیم اینجا داریم تیراندازی میکنیم.
ولی اگر شهود شهادت بودن که من تیراندازی کردم من قبول میکنم یه حرفایی میزنه عجیب ولی اول میگه من این کار کردم ولی باید شهود شهادت بدن تا من قبول بکنم غلامعلی از کسایی که توی باغ دستگیر شده تو همون تحقیقات اولیه اعتراف میکنه میگه ساعت هفت شب بود من با سیامک و سیاوش و هادی لباس و کلاه نقاب موتورسیکلت و اینا برداشتیم سوار موتور سیکلت شدیم رفتیم سمت طلا فروشی وقتی رسیدیم به طلا فروشی سیامک وارد شد دو تا تیر زد یکی به دست طلا فروش و یکی هم به پاهاش به من هم گفتش که با دو نفر دیگه از بچهها برید ویترین جمع کنید خودش از طلافروشی رفت بیرون شروع به تهدید و تیراندازی کرد به افرادی که عبوری بودن.
علیاصغر رفته بود بالای پشت بوم و داشت از اونجا آجر پرت میکرد پایین من اونو ندیدم و دیدم که از طرف سیامک یه تیر به سمت بالا شلیک شد و اونم از بالا پرت شد پایین طلاها رو جمع کردیم رفتیم سمت کوچه پشتی از اونجا فرار کردیم تو بیابون طلا و اسلحهها رو سیامک برد و من هم برگشتم باغ. دیگه به من اجازه خروج از باغ رو نداد حتی دندونم درد میکرد با انبردست دندونم رو کشید.
سیامک تیراندازی کرد هم علیاصغر رو هم کس دیگهای که توی مغازه بود و بهش شلیک کرده بود تیر مشقی هم که توی صحنه جرم کشف شده مال سیاوشه ربطی به سیامک نداره ولی همه فشنگهای کلاشینکف مربوط به سیامکه، منم برای متفرق کردن مردم یه تیر هوایی شلیک کردم ولی از طلاها هیچ خبری ندارم نمیدونم چی شده.
تو جریان سرقتم دو تا قبضه کلت و دو تا قبضه کلاشینکف بوده هادی و سیاوش هم راننده موتور سیکلت بودن من غلامعلی هم زندانی فراریم خلاصه توی پرونده لحظه به لحظه جریان سرقت مسلحانه رو توضیح داده و نقش هر کدوم از افراد رو گفته که این چیکار میکرده و اون چیکار میکرد.
خیلی مفصله تحقیقات از غلامعلی، غلامعلی که اعتراف میکنه سیامک هم دیگه وا میده اینجا و شروع میکنه اعتراف کردن میگه یه ماهی بود که نقشه سرقت طلا فروشی داشتم و از قبل هم اسلحه رو آماده کرده بودم.
اسلحه داشتم به اتفاق هادی داداشام هادی و سیاوش رفتیم دوتا موتورسیکلت بود که از افغانیان ماخفتگیری کرده بودیم دارم این اظهارات رو میخونم برای اینکه حالا اظهاراتشون به نظر من خیلی میتونه کمک کننده باشه به مسیر پرونده از اونا خفت گیری کردیم دوتا موتورسیکلت آوردیم خونه شماره موتورها رو سمباده زدیم کلاه کاسکت هم داشتیم ساعت هفت شب بود تقریبا با هادی و سیاوش و غلامعلی رفتیم سمت طلا فروشی قرار بود که هادی غلامعلی طلاها رو جمع کنن من و سیاوش که اسلحه کلاشینکوف دستمون بود بیرون وایستیم حواسمون باشه.
من وارد مغازه طلا فروشی شدم دیدم که یه نفر داره با تلفن صحبت میکنه که حالا فهمیدیم که این آدم همون مرتضایی هستش که به عنوان شاهد اومده اظهارات گفته وقتی منو دید پرید روی اسلحه من، من کشیدم عقب با اسلحه سه تا تیر بهش شلیک کردم یدونه بازوی سمت چپش خورد یک دونه هم به پای راستش خورد و افتاد زمین اون یکی نمیدونم کجا خورد اون تیر سوم دیدم سیاوش داره میچرخه اومدن بیرون به من اشاره کرد که به بالا نگاه کنم بالا دیدم یه نفر داره آجر پرت میکنه من یه تیر به سمتش شلیک کردم اون هم افتاد پایین دیدم هادی غلامعلی طلا ها رو جمع کردن گفتن بریم سوار شیم غلامعلی هم یک تیر هوایی با کلت شلیک کرد و فرار کردیم.
و موتور آوردیم سمت باغ قبل از باغ موتورها رو انداختیم داخل یه چاه و کلاه کاسکت ها و اسلحه ها رو که پنج تا هم بود دو تا کلاشینکف سه تا هم کلت و طلاهایی هم که جمع کرده بودیم که حدود دو کیلو بود با خودمون آوردیم داخل باغ و داخل باغچه چالش کردیم از هم جدا شدیم فردا صبح فهمیدم که اون کسی که بالای پشت بوم بوده به نام علی اصغر مرده.
سیامک در مورد قتل احمد هم توضیح میده احمد همون قتل اولی بود که در موردش توضیح دادیم یه تابستون بود ما با یه افغانی به نام فضل قرار بود که بریم اونجا و قرار بود که فضل احمد رو بزنه احمد برای من چاقو کشید من با اسلحه کلتی که دستم بود سه تا تیر بهش زدم بعدم من و فضل هر دو سوار موتور سیکلت شدیم کلاه کاسکت سرمون بود و فرار کردیم موقع فرار یه پرایدی اومد سمت ما که پفضل بهش یه چند تا تیر زد و به صورت رگباری با همون کلاشینکوف که دستش بود به سمتش شلیک کرد.
پرایدی هم منصرف شد و رفت ما رفتیم داخل باغ دکتر آرش در مورد یه قتله دیگه یعنی قتل اکبر همونجایی که اون پروندهای گفتیم که توی باغ تقی و اکبر بودن و تقی مجروح میشه و اکبر چندتا تیر میخوره میگه که این ماجرا به خاطر اختلافی بود که من با تقی داشتم میخواستم برم تقی رو بزنم قبلنم به تقی نامه نوشته بودم که بدم به تقی این نامه رو من داخل باغ مخفی شده بودم تقی و اکبر خیلی خندان وارد باغ شدن این عین اظهاراتشانه.
وقتی اومدم داخل من داد زدم گفتم دستا بالا اکبر سمت من حمله کرد من یه یه تیر بهش زدم چهار پنج تا تیر به سمت تقی شلیک کردم همون موقع فکر میکنم اکبر مرد تقی داشت فحش میداد اسلحه رو بغل گوشش گذاشتم یه تیره بغل گوش شلیک کردم و فرار کردیم با همین فضل که افغانی بود چهار ماه پیشش هم یه دستگاه موتورسیکلت که زورگیری کرده بودیم رو برداشتیم.
موتورسیکلت هوندا بود رفتیم سراغ بهروز من یعنی قتل سومی که اتفاق افتاده گفتیم دیگه قتل اول قتل احمد بعد قتل اکبر که با تقی توی باغ بودن و الانم قتل بهروز. میگه من اسلحه کلاشینکف داخل گونی گذاشته بودم کنارشم یه شمشیر گذاشتم و قرار شد که فضل بره یه امان نامه ای رو به دست بهروز برسونه رفتش اسلحه کلت هم دست همین آدم بود منم رفتم دنبالش پشتش واستاده بودم دیدم بهروز با فضل درگیر شدن رفتم نزدیک دیدم داره منو نگاه میکنه فکر کردم من شناخته چار پنج تا شلیک به بهروز شلیک کردم سوار موتور شدیم و فرار کردیم.
تو راه یه ماشینم اومد دنبال ما با یه اسلحه کلت برتا که داشتم دو تا تیر هم بهش شلیک کردم اون هم دور زد و فرار کرد دیگه هم نیومد دنبال ما رفتیم اسلحه ها رو پنهان کردیم و این اسلحهها رو هم از کرمانشاه خریده بودم علت اختلاف من با تقی موضوع اجناس زیر خاکی بود که من رابط ماجرا بودم تقی هم قرار بود که با یه شخصی به نام جواد اینا رو آب کنه پولش رو به ما بده ولی ما رو پیچوندن جنس هارو بردن پولم ندادن به خاطر این خیانت اول رفتیم سراغ احمد، احمد از پا درآوردیم.
همه اینها یه تیم بودن و من رابط این ماجرا بودم و قرار بود که از فروش این اجناس ما یه پول خوبی گیرمون بیاد اول احمد رو از پا درآوردیم بعدم رفتیم سراغ تقی میخواستیم بکشیمش که ولی مجروح شد و اکبر تو این ماجرا کشته شد بعد اومدیم سراغ بهروز اون رو به قتل رسوندیم.
سیامک یا در موقع دستگیری اگه مسلح بود حتما به سمت مامورین شلیک میکردم، خیلی آدم خونسردیه توی اعتراف ها و اقرار هایی که داره میکنه.
با این اظهارات سیامک با هدایتش و با راهنمایی اون میرن توی باغ باغ رو میگردند زمین میکنن نیم متر و یه سری وسایل کشف میشه خیلی زیاده کلاشینکف تاشوو هستش کلت کمری هستش یک کلت کمری روسی ماکاروف هستش اسلحه کمری شاهکش با تعداد زیادی خشاب هیجده تا فشنگ هستش بیست و هفت تا تیر فشنگ شاه کشه و سیصدو بیست تا فشنگ کلاشینکف و پنج تا قالب کلاش هستش چند تا تیر مشقی هستش پوکه سلاح کمری و مرمی هاش هستش چهارتا کلاه نقابدار هستش دستکش تعدادی طلا اسپریهای اشک آور و اینها صورت جلسه میشه به علاوه دو کیلوگرم طلا.
سیامک کل ماجرای قتلها رو گردن گرفته و دلیلشم همون ماجرای زیر خاکی و عتیقه بوده در مورد احمد میگه چند بار این اتفاق افتاد من اول رفتم سراغش توی مرحله اول و چند تا چاقو بهش زدم رفیقم که همین فضل باهام بود اون هم به چند تا قمه زد احمد نمرد برای بار دوم رفتیم بنگاهش یک بنگاه معاملاتی داشت خودش نمیدونست از کجا میخوره برای اینکه اون تو ماجرای احمد با من و ماجرای عتیقه با من در ارتباط کامل نبود.
من با تقی در ارتباط بودم دفعه دوم رفتیم و من یه دونه تیر به کتفش شلیک کردم اومد بیرون اونم به سمت من یه تیر شلیک کرد ولی به من نخورد دفعه سوم که رفتیم دیگه تیراندازی کردیم و احمد به قتل رسید و ماجرای احمد تموم شده بود تا اینکه جریان تقی پیش اومد داشتیم میرفتیم شمال رفیقی داشتم به نام کاووس که گفت یه سنگی پیدا کردم میتونی بفروشی من رفتم سراغ تقی ولی اونا هم سر من کلاه گذاشتن و من بهش گفته بودم باید این مبلغ رو به من بدی ندادن بعد من بهش گفتم با این مبلغ کار رو تموم کن ولی گوش نکرد.
رفتیم سراغش و اون رو هم با تیر زدیمش ولی خب تقی نمرد به جاش اکبر مرده بود حتی خیلی جالبه سیامک میگه من توی تشییع جنازه احمد هم بودم اونجا شرکت کردن بچههای اطلاعات اونجا میچرخیدند ولی نتونستن کسی رو پیدا بکنن تو ماجرای تقی خیلی احتیاط کردم چون احمد به قتل رسیده بود و گفتم احتمالا بیان سراغ من یا حالا پیدا بکنن مار تو ماجرای تقی من حتی حواسم بود که تلفن میزنم چجوری تلفن بزنم حتی شده بود میرفتم تلفن کارتی گیر می آوردم با تلفن کارتی بهش زنگ میزدم.
حتی دست نوشتهای که باهاش نوشتم و بهش دادم که باید پول من و بده با دست چپ نوشتم که یه وقتی از روی خطم منو پیدا نکنن ولی ما تو ماجرای تقی، اکبر رو به قتل رسانده بودیم و خیلی کار داشت پیچیده میشد حرفایی که سیامک با خونسردی داره توی اداره آگاهی یکی یکی مطرح میکنه سیامک میگه من با تقی خیلی رفیق شده بودم تو این مدت با همدیگه رفت و آمد خونوادگی داشتیم ولی باید حقم میگرفتم باید پول رو میگرفتم واسه همین رفتم سراغش.
وقتی رفتم حتی مانتو پوشیده بودم تا هیکل منو نشناسه دیگه ماجرایی که تعریف کردم تو باغ قایم شدم اینا اومدن و من تیراندازی کردم ولی متاسفانه اکبر کشته شد دیدم به پول خودم که نرسیدم باید یه بلایی سر تقی یا بهروز داداشش بیارم.
بهروز به تقی نزدیک بود برادرش بود نامهای نوشتم بهش گفتم که البته خودم نبردم نوشتم دادم یکی از بچهها به دستش برسونه که البته اون روز مجبور شدم خودم باهاش برم یه بار رفته بود نامه رو بده نتونسته بود نامه رو بده یه بار دیگه هماهنگ کردیم بریم سراغ بهروز و نامه به دست بهروز برسونه کلاه کاسکت سرهم بود اسلحه رو برداشتم رفتم سراغش نامه رو دادیم و بعد من بهش تیراندازی کردم.
من کارگردانی میکردم عین عبارت سیامک میگه من این ماجرا رو داشتم کارگردانی میکردم و ماجرای بهروزم که مفصل توضیح داده میگه سه چهار تا تیر من به بهروز زدم که مغزش پاشید روی زمین دیدم مغزش بیرون ریختن ولی هنوز به پولم نرسیدم سه نفر کشته بودم برام دیگه عادی شده بود ماموریم که با ماشین منو دنبال کرد دیدمش با موبایل صحبت میکرد کلاشینکفو برداشتم تیراندازی کردم و فرار کردیم تصمیم داشتم دوباره یه نامه بدم به تقی و یه مدت بگذره بعد هم بیام سراغ تقی، تقی هم بکشم ماجرای طلا فروشی هم چون بیکار بودم انجام دادم.
شیش تا قبضه اسلحه داشتم نقشه و طرح ریختم با برادرام غلامعلی که زندانی فراری بود صحبت کردم و گفتم بریم اونجا یه ذره پول به دست بیاریم بچه گفتن در طلا فروشی برقیه دوربینم داره یه خرک ساختیم که بتونیم در طلا فروشی رو باز بذاریم توی این اظهارات سیامک خطاب میکنه به دادستان شهریار و میگه که وقتی اومدم موضوع رو بررسی کنم شما داخل طلا فروشی بودید خیلی جالبه حتی یه بار سیامک اومده بوده توی مغازه طلا فروشی و دادستان اونجا داشته موضوع رو بررسی میکرده و همدیگه رو یه جورایی دیدن.
خیلی سیامک شخصیت عجیب و غریبی داره برای من خیلی جالب بود بعد میگه اومدیم با غلامعلی خرک گذاشتید لای در طلا فروشی من رفتم داخل دوتا خانومم اونجا بودن من روی صاحب مغازه اسلحه کشیدم که حالا ماجرا تقریبا کامل توضیح دادیم بعد هم اومدیم بیرون دیدم یه نفر داره جیغ میزنه یه نفر هم بیل برداشته یه گلوله هم زدم به سمت شخصی که به سمت بالا بود و از بالا مثل سنگ افتاد پایین بعدا متوجه شدم که از بالا داره آجر پرت میکنه و شخصی به نام علی اصغر که تیر خورد به سرش و شهید شد و رفت به بهشت عین اظهارات سیامک رو دارم میگم.
بعدهم هادی غلامعلی طلاها رو جمع کردن و پولا رو جمع کردن و رفتن اتهامات رو قبول دارم اول احمد کشتم بعد اکبر روکشتم بعد بهروز و کشتم بعد در طلافروشی علی اصغر رو کشتم همه عقالیل رو قبول دارم.
برای علی اصغر ناراحتم ولی برای بقیه افراد خوشحالم شاید از زندان روزی برگشتم و انتقام این آدما رو به خاطر پولی که از من بردن دوباره گرفتم.
اظهارات آدمای مختلف زیاد تو این پرونده سیاوش و هادی و غلامعلی و غیره ولی من بیشتر تاکیدم رو حرفای سیامک چون حرفاش خیلی به نظر من هوشمندانه است از اون متهمین بسیار هوشمند که میدونه چی بگه و با چه ادبیاتی صحبت کنه میگه ما جمعا سه تا موتورسیکلت از افغانیها با جعل عنوان مامور انتظامی آگاهی خفت گیری کردیم فکر نمیکنم شکایت کرده باشن یکی از اون هارو خورد کردیم و استفاده کردیم تو موتورهای دیگه موتور دیگر تو جریان سرقت مسلحانه استفاده کردیم بعدا هم که کشف شد توی همین باغ.
اعتراف و محاکمه قاتل و همدستانش
میگه تمام کارهای من با نقشه و طرح قبلی بوده فقط قتل علی اصغر و اکبر اتفاقی بود خودشون مصوبه قتل خودشون شدن تصمیم برای قتلشون نداشتم یه موضوعی هم در مورد احمد مطرح میکنه میگه ما یه قتل ناموسی هم اینجا داریم قتل احمد درسته به خاطر پول و عتیقه و این چیزا بود که سر ما کلاه گذاشته بودن ولی مسئله ناموسی هم بود قبلا گفتم البته اظهاراتش گفته و یه ماجرایی پیش اومده بوده با یکی از رفیقاش یکی از رفیقاش گفته بود این احمد یه موضوع ناموسی با من داره من دیدم خب شرایط مهیا پول مارو هم که خورده و رفتیم سراغش.
در مورد مسئله عتیقه جات خیلی پرویی میکرد برای من یه جورایی کری میخوند برای من که نه من میفهمیدم از کری هاش که داره میخونه و تقی به من میگفت میخواستم بترسونمش که کشتمش بعد برای تقی میخواستم برم سراغ اون و اول خواستم بترسونمش هم خودش هم داداش و بهروز تا به پولم برسم اگر دستگیر نمیشدم حتما سید تقی رو هم کشته بودم.
اینها چندین و چند بار اظهارات سیامکه توی یه بار نگفته توی اداره آگاهی دادستانی شهریار تهران دادگاه و چندین بار به این مسئله اشاره کرده که اگر دستگیر نمیشد حتما تقی رو هم کشته بودم.
سیامک میگه چون به آخر خط رسیدم قصد دارم یه حقایقی پیش بازپرس بیان کنم تو ماجرای قتل احمد من دو تا انگیزه داشتم یه دونه اینکه برای پولم بود سر عتیقه جات و اینکه تقی بترسونمش سر این ماجرای پولی که از من بردن و یه دوستی داشتم به نام سعید که این سعید میگفتش که من با احمد مشکل دارم اختلاف دارم باید یه بلایی سر احمد بیاریم موضوع موضوع ناموسیه.
سعید چند تا اسلحه هم به من داد دستش باز بود تو این ماجرا من اسلحهها را از سعید گرفته بودم همونایی که الان کشف شده پس من دو تا انگیزه داشتم یه دونه ترسوندن تقی و گرفتن پولم بو یک دونه هم جلب اعتماد سعید که با سعید همراه شدم.
پرونده تقریبا تحقیقاتش کامله سیامک قتل هارو گردن گرفته و مفصلا توی صحنه بازسازی جرم هم دوباره همین اظهارات بیان کرده که تکرار مکررات و متهمین تقریبا اتهامات شون معلومه سیامک به عنوان متهم اصلی ما که قتل ها رو انجام داده سعید کسی بوده که حالا اسلحهها را داده و محرک این ماجرا برای قتل احمد بوده و فضل که توی این ماجرا همراهی کرده هادی و سیاوش و غلامعلی که توی سرقت مسلحانه با سیامک بودن.
پرونده دوتا قسمت میشه یه قسمتش تحت عنوان محاربه و افساد فیالارض کیفرخواست صادر میشه براش میره دادگاه انقلاب و در مورد بحث قتلها هم میاد دادگاه رسیدگی میشه.
سیامک همه اتهامات رو قبول میکنه و میگه تابع قانونم حق من چیزی جز قصاص و اعدام نیست من تحت تعلیمات سعید مرتکب این قتل ها شدم همه اتهامات رو قبول دارم انقدر از دست سعید خسته شده بودم و از نامردیهاش ناراحت و نگران بودم که تصمیم گرفتم اون رو هم به قتل برسونم.
یا مثل هندی ها اونو بسوزونم حتی جاش هم درست کرده بودم چوبی گذاشته بودم میخواستم بگیرمش بیارمش و مثل هندیا بسوزونم تمام اسلحه و مهمات مال سعید برای همین کارا خریده بود گذاشته بود در اختیار من، من همه رو هم به مامورین معرفی کردم ولی حقیقت اینه که سعید خودش از احمد ناراحت بود و میخواست بکشتش منم به خاطر اینکه از او استفاده کنم و بتونم به حقم در مورد زیر خاکی ها برسم میخواستم رضایتش رو جلب کنم وارد شدم و قتل رو انجام دادم قسمت این بود و اینجوری عمل شد ولی خونوادهی احمد بدونن مقصر واقعی همین سعیده و افرادی از جمله تقی که با سعید و احمد ارتباط داشتن و باهاش معامله میکردند.
قتل ها رو قبول دارم و منتظر اجرای حکم قصاصم من رو اعدام بکنید با همه این اوصاف دادگاه سیامک رو بابت چهار فقره قتل محکوم میکنه به چهار بار قصاص و در مورد فضل که اون هم مشارکت داشته توی پرونده احمد اون رو هم محکوم میکنه به یک بار قصاص چون اون هم در قتل مشارکت داشته و یکی از تیرها به اون اصابت میکنه و اون رو به قتل میرسونه در مورد سعید هم حکم معاونت در قتل و حالا اقداماتی که صورت گرفته که خودشونم گفته بودن دیگه این اسلحهها رو اون خریده در اختیارش قرار داده ترقیبش کرده برای کشتن احمد.
و اون رو هم به عنوان معاونت در قتل به پونزده سال حبس محکوم میکنه در مورد بقیه متهمین حبسهایی صادر میشه بابت اون سرقت مسلحانه و پرونده هم بابت محاربه به دادگاه انقلاب میره و اونجا یه دعوای دیگری مطرح میشه و اونجا هم رسیدگی میشه پرونده بهش اعتراض میشه به دیوان عالی کشور میره و دیوان عالی کشور هم این موضوع رو تایید میکنه و رای تغییری درش حاصل نمیشه سیامک سی و چهار سالشه و تو سن سی و پنج سالگی اعدام میشه یکی از مواردی که پروندهاش رسانهای هم شد تحت عنوان قتلهای زنجیرهای.
اعدام سیامک در زندان رجاییشهر خاتمهای بود بر شاید آخرین قتلهای زنجیرهای توی کشور گرچه متاسفانه هنوز هم این قتل های زنجیرهای رو به صورتهای مختلفی داریم ولی خوشبختانه این روزها که داریم با هم صحبت میکنیم از قتلهای زنجیرهای به این منوال کمتر دیده میشه اسلحه کلاشینکف بردارن توی خیابون بیفتن و جان آدمها رو بگیرن امیدوارم دیگه ما شاهد یک چنین موضوعی توی کشورمون نباشیم گرچه آرزوی محاله ولی امیدوارم یه چنین چیزی رو بابت طمع و پول و اختلافات این مدلی توی کشورمون نبینیم.
این قسمت شصت پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود شصت
مستندات این اپیزود شامل یک عکس است.
درج دیدگاه