اپیزود چهل و سه تا پای جان
اپیزود چهل و سه تا پای جان: وقتی گلوله از بغل سرم رد شد گفتم این نقطهای که من دیگه باید پرونده رو بذارم کنار، ولی بازم ادامه دادم انقدر ادامه دادم تا اینکه من و مجبور کردن که از این پرونده بیام بیرون. سلام من سیدمحمدصادقی وکیل کیفری تهران هستم قسمت چهل و سوم پادکست جنایی دادپویان رو میشنوید قسمتی که هیچ وقت نمیخواستم تعریفش کنم به خاطر شرایط خاص پرونده، امنیتی بودن موضوع و نهادها و ارگانهای که توی پرونده دخیل بودن ولی الان که چند سال از این ماجرا گذشته فکر میکنم دیگه مشکلساز نباشه و شنیدن این ماجرا هم برای شما جذاب باشه.
یه انتقادهایی هم شما توی قسمتهای قبل داشتید خصوصا پروندههای جرایم جنسی که من حدس میزنم که این پروندها اگر مطرح بشه حتما ما با یه سری چالشها مواجهیم واسه همین نمیخواستم تعریف کنم ولی وظیفه خودم دیدم که تعریفش بکنم برای اینکه شما هم در جریان این موضوعات قرار بگیرید و یه سری آگاهیها به دست بیارید در مورد پروندههای جرایم جنسی.
یه نگاه جنسیتی به ماجرا داشتید و شاید براتون خیلی قابل پذیرش نبود حالا حرفایی که زده میشه توی قسمتهای قبل در صورتی که اینجوری نیست من وظیفه خودم میدونم که از خیلی از همکارانم دفاع بکنم که اینگونه نیست که وکلا پول بگیرند تا صرفا متهم را تبریه کنند بلکه وکیل وظیفش دفاع از حقوق یک شخص نه از جرمی که اتفاق افتاده.
خیلی از شاکیهای پروندهها که زیاد هم میبینیم پروندهای رو تشکیل میدن فقط برای اینکه شخص مقابل رو اذیت بکنن یا انتقام بگیرن یا تلکش کنن واسه همین نگاه ما اصلا نگاه جنسیتی نیست ما نگاهمون اینه که ببینیم حقیقت ماجرا چیه شما تو خیلی از پروندهها صرفا مستنداتی رو میبینید که مثلا ما ارایه میدیم توی این قسمتها، ولی یک بخش اعظمی از پرونده اون واقعیتها و حقایقی که ما توی پرونده کشف میکنیم که خب خیلی وقتا شما مطلع نمیشد.
واسه همین ما نگاه جنسیتی نداریم ما سعی میکنیم فقط حقیقت ماجرا رو کشف کنیم و بر مبنای اون یک پروندهای رو پیش ببریم. پیش از این سرتون درد نمیارم و وارد قسمت چهل و سوم پادکست جنایی دادپویان میشم.
قرار برای اعطای وکالت
با موکلام توی کافه قرار گذاشتم گفتم همه مدارک رو هم بیارید ببینیم که چی هست چی نیست یک سندی رو گذاشتن جلوی من که برای صد سال پیش بود و یه سری دلایل دیگه که نشون میداد که بعد از فروپاشی شوروی کشور آذربایجان همچنان این ملک رو متعلق به ایران میدونه و یک ایرانی باید پرونده رو بررسی میکردم، تقریبا یک ماهی پرونده رو بررسی کردم و رفتم وزارت امور خارجه.
اسناد رو بهشون نشون دادم و گفتم که ماجرا اینه موکلین ما نوههای شخصی به نام محمد هستند که توی سفارت ایران در آذربایجان زندگی میکرده این هم ملکشه و میخوایم اقدام کنیم روی اسناد این ملک، گفتن که نمیشه ما چندین بار خودمون اقدام کردیم ولی خب کشور آذربایجان کشور متخاصم بوده و نتونستیم که این ملک رو به نام ایران سند بزنیم، راهش چیه؟ گفتن نمیدونیم من برم میشه گفتن نمیدونیم.
رابط ما کیه تو آذربایجان؟ کس خاصی نیس که بتونید باهاش تعامل بکنید معلوم بود کار سختیه و از طریق وزارت خونه نمیتونستیم پیگیری کنیم، گفتیم یه آدم پیدا میکنیم توی کشور آذربایجان و میریم ببینیم چی میشه تقریبا شیش ماهی گذشت و من رابطم رو توی آذربایجان پیدا کردم شخصی که توی اردبیل زندگی میکرد و ارتباط داشت با کشور آذربایجان.
رفت و زمین رو دید زمین توی مردکان آذربایجان بود یه شهری نزدیک شهر باکو که جنگ زدههای قرهباغ رفته بودن اونجا مستقر شده بودند و یه سری اطلاعات جغرافیایی دیگه در اختیار ما قرار داد. قرار گذاشتیم بریم سمت آذربایجان، ماشین برداشتیم و از طرف شهر آستارا وارد کشور آذربایجان شدیم تقریبا یه یک هفتهای اونجا بودیم محوطه رو بررسی کردیم با محلیها اونجا صحبت کردیم اسناد ثبتی رو بررسی کردیم یه سری اسناد ثبتی رو از ثبت تونستیم کپی بگیریم کلی هزینه کردیم تو کشور آذربایجان و محلی های اونجا گفتن که این زمین، زمین سفارت ایران توی آذربایجانه.
الان بیش از سی سال هیچ خبری از کسی نیست تو این ملک برای یه شخصی به نام آراز پیدا بکنید باهاش صحبت کنید ببینید که در مورد این ملک چی میدونه، یه زمین بیست و پنج هزار متری توی اردکان آذربایجان که تقریبا نزدیک ساحل بود یه چاه داشت توش، توی دو سه تا خونه یا آلونک خیلی کوچیک البته و یه سری درختهای بسیار تنومند و قدیمی.
رو در ورودی هم یه پلاک آهنی زده بودند که شهرداری نوشته بود که اینجا اجازه ساخت و ساز ندارید، به شهرداری مراجعه کردیم به ثبت مراجعه کردیم چرا کسی نمیتونه اینجا ساخت و ساز بکنه به این علت که اینجا مربوط به یک شخص ایرانی هستش و کسی که الان متصرفه اجازه ساخت و ساز نداره، مالکش الان کیه متصرف الان کیه؟ شخصی به نام آراز، آراز رو کجا میشه پیدا کرد؟ نمیشه پیدا کرد. چرا؟ یه آدم بسیار ذینفوذی کشور آذربایجان هم خودش هم پسرش هم عروسش و آدمهای مرتبط باهاش.
تقریبا شخص چندم مملکت آذربایجانه. چجوری میتونیم ببینیم یه سری آدمها رو به ما معرفی کردن گفتن خودش توی آذربایجان زندگی نمیکنه توی روسیه زندگی میکنه ولی با آدمهاش صحبت کردیم اینجا چیکار میکنید این رو پدربزرگ ما از یه شخصی به قول معروف در اختیار گرفته و ما تقریبا نزدیک چهل سال بیش از چهل ساله که توی این ملک متصرفیم بعد که یه مدتی جنگ زدههای قرهباغ اومدن اونجا مستقر شدند و الان ملک در اختیار ما. ما اومدیم اینجا ساخت و ساز بکنیم شهرداری و ثبت گفتن نمیشه چون ملک شخصیه شما اجازه ساخت و ساز ندارید.
الان دنبال مالکش میگردید گفتیم که مالکش ماییم الان اومدیم اینجا شما با ما بشینید معامله کنید چیکار بکنیم گفتش که ما پولش رو میدیم شما هم بیای توی ثبت آذربایجان ملک رو به نام ما بکنید صحبتهای مختلفی ما با واسطههای این ماجرا انجام دادیم جوری که من شاید هفتهای یک بار میرفتم اردبیل یا تبریز و یا آذربایجان و با آدمهای مختلف صحبت میکردم.
به دست آوردن اسناد مربوط به اون سالها خیلی سخت بود در کشور آذربایجان ولی اسنادی رو به دست آوردیم اطلاعات رو به دست آوردیم وکسی که متصرف ملک هم هست پیدا کرده بودیم ولی یه مشکل بزرگ داشتیم، مشکل بزرگ این بود که آراز که الان متصرف ملک بود نمیتونست نه ایران بیاد و نمیتونست خیلی توی آذربایجان تردد بکنه واسه همین معامله باهاش بسیار سخت بود علتش چی بود؟ علتش این بود که با یکی از نهادهای دولتی ایران معامله کرده بود و تو این معاملهای که انجام داده بود پول این نهاد دولتی ایرانی رو نداده بود واسه همین ایران دستور بازداشت این آدم رو داشت.
کاری که میشد بکنی اینه که ما باهاش تو یه کشور ثالثی قرار بزاریم تو ایران نمیشد باهاش قرار بذاری تو آذربایجان هم خب ممکنه اون رد ما رو بزنن و رد ما رو هم میزدن چرا به این علت که اولین باری که من رفتم برای اردبیل که بتونم اونجا با رابطم قرار بذارم یه موبایل خیلی از این قدیمیام برده بودم که یه وقتی ردیابی نشه هوشمند نباشه موبایلم که ما رفتیم تو یه دهاتی لب مرز و اونجا مستقر شدیم.
برای مشاور حقوقی، می توانید با موسسه وکالت دادپویان در ارتباط باشید.
تحرکات مشکوک
ساعت یک نصفه شب بود که من احساس کردم توی اون منطقه یه تحرکاتی داره میشه و احتمالا یه ماشینایی میان و میرن توی دهاتی که شاید کلا ده تا خانوار هم نبود ده تا خونه هم نبود ولی اون تحرک برا من عجیب بود ساعت یک نصف شب از جایی که مستقر بودیم و خوابیده بودیم بلند شدیم و با ماشین رفتیم شاید چهار تا خونه اونورتر.
ساعت سه نصفه شب موبایل من زنگ خورد موبایل رو و برداشتم و یه نفر با تشر گفتش که کجا رفتی؟ گفتم که به شما چه ربطی داره گفت نه ما اینجا دیدیم که اومدی تو این خونه ولی الان اینجا نیستید ماشینتونم نیست گوشی رو و قطع کردم و اونجا بسیار ترسیدم از این که ممکنه یه بلایی سر ما بیارن.
این اول ماجرا بود و ما تازه کار و شروع کرده بودیم نمیخواستیم کار رو از دست بدیم، ملک بسیار ملک ارزشمندی بود و منم یه درصد بالایی بسته بودم با موکلین که اگر این ملک زنده شد شد بتونیم یه مبلغی رو بگیریم، ملک ملک بسیار ارزشمندی بود و تو اون سالها یه رقمی حدود شاید بیش از هزار میلیارد قیمت ملک بود.
من همه تلاشم رو میخواستم بکنم که بتونیم این ملک به نفع موکلینمون زنده کنیم، توی کشور غریبه بود و کشوری که متخاصم هم محسوب میشه با کشور ما. یعنی اینکه هر ارتباطی باهاش میتونه انگ جاسوسی یا هر چیز دیگهای رو به آدم بزنه، ما قرار شد که با آراز و رابطمون توی کشور ترکیه قرار بذاریم من نگران بودم از این که ممکنه یه اتفاقی بیفته چون احتمال خیلی زیاد میدم که ممکنه رصد بشیم.
همه موضوعات امنیتی رو هم رعایت میکردیم ولی باز هم رصد اطلاعاتی یه سری ارگانها و نهادها رو کنار خودمون میدیدیم یه روزی رو ما قرار گذاشتیم برای اینکه بریم کشور ترکیه و اونجا بتونیم بشینیم پای معامله و توافقاتمون و حالا این که چجوری پول واریز بشه چجوری حواله زده بشه و غیره همه اینها تقریبا صحبتاش شده بود برنامهریزی هاش شده بود و فقط این بود که ما بریم اسنادی رو امضا بکنیم و اقدامات بعدی من برای اینکه خودم مطمئن بشم از این ماجرا با یکی از ارگانهای دولتی یه قراری گذاشتم یه کسی که میدونستم که میتونه اطلاعات خوبی داشته باشه و شاید کمکمون هم بکنه.
رفتم باهاش نشستم و با یه واسطهای البته قرار گذاشتیم و بهش ماجرا رو توضیح دادم البته نگفتم در مورد خودمه گفتم یه شخصی قراره یه چنین معاملهای انجام بده با یه شخصی به نام آراز نه کشورش بگم نه چیزی فقط اینکه ماجرا اینه، به نظر شما چیکار کنه این رفیق ما؟ گفتش که به رفیقت بگو اگر سمت کشورترکیه بره اونجا دستگیر میشه.
معلوم بود کامل اطلاع داره که احتمالا قراره اونها در ترکیه هم قرار بذارن کی اطلاعات داده نمیدونیم کیو شنود کردن نمیدونیم. می برخلاف این صحبتی که این بنده خدا حالا از دوستان دوستان ما کرد گفتم که میریم ترکیه و اونجا قرار میزاریم و معاملمون رو انجام میدیم قرارمون 5 اردیبهشت توی کشور ترکیه بود تو یکی از شهرهاش. یک هفته قبل رفتیم و سمت شهر ماکو توی ارومیه مستقر شدیم اونجا یک جا گرفتیم و منتظر بودیم که شرایط مساعد شه بتونیم بریم اونور و حالا قراره که داشتیم رو انجام بدیم.
دو روز ما توی ماکو مستقر بودیم خیلی اتفاقات عجیبی افتاد چیزهایی که ما میدیدیم گوشیهایی که زنگ میخورد و هر جور که ما میخواستیم فرار کنیم از این ماجرا نمیشد تا اینکه یکی از دوستام که با اون شخص دولتی ما قرار گذاشته بودیم بهم زنگ زد گفتش که همین الان برگرد تهران وگرنه تو همون ماکو دستگیرت میکنن.
دیگه نمیشد بیشتر از این پرونده رو کش داد ما برگشتیم و اومدیم تهران چند وقت از این ماجرا گذشت تا این که ما تونستیم یه هماهنگی بکنیم توی کشور آذربایجان با این آراز قرار بذاریم شاید بتونیم اونجا باهاش معامله کنیم اگر ما از کشور خارج میشدیم میرفتیم سمت آذربایجان خب قاعدتا مشخص میشد پاسپورت ما و همه ارتباط های ما هم خوب رصد شده بود.
گفتیم که چیکار کنیم؟ گفتیم به صورت غیرقانونی وارد کشور آذربایجان میشیم و اونجا معامله رو انجام میدیم یهروزی رو همانگ کردیم گفتیم که تقریبا ما شب از تهران راه افتادیم رفتیم سمت اردبیل اونجا از یه مرزی داره که به صورت خاکی هستش یه کوهنوردی داره گفتیم اونجا ما نصف شب راه میوفتیم میریم سمت کشور آذربایجان یه شهری هست اونجا که واسطه بین ایران و آذربایجان و بین پاسگاهها فاصله داره و خلاصه کلی برنامهریزی کردیم که بتونیم از مرز غیر قانونی رد شیم کسی مطلع نشه ما اونجا معاملمون انجام بدیم با آراز.
برای تخلیه ملک، می توانید با وکیل تخلیه در تماس باشید.
قرار برای معامله
با آراز هم هماهنگی هامونو انجام دادیم و واسطه ما هم اونور منتظر که ما بریم. واسطه من تو ایران هم هماهنگی هارو انجام داد رفتیم لب مرز. ساعت سه صبح و ما لب مرز ماشین رو یه جا پاک کردیم که بتونیم نیمه شب از اونجا رد بشیم و وارد کشور آذربایجان بشیم نمیدونم، اطلاعات داشتن یا نداشتن ما ر رصد کرده بودن یا نکرده بودند.
چون ما هیچ وسیلهای الکترونیکی هم با خودمون نبرده بودیم هیچکسم اطلاع نداشت از این سفر ما به سمت اردبیل، تقریبا تا نزدیکای مرز رفتیم که دیدیم گشت مرزبانی شروع کرد از سمت حالا غرب ما اومدن به سمت ما و ما هم مجبور شدیم اونجا فرار کنیم و بیایم سمت ماشین که فرار کنیم بیایم سمت حال یکی از دهات هایی که اونجا هماهنگ کرده بودیم.
که شروع کردن به تیراندازی کردن تیراندازی کردند که چند تا گلوله هم از اطراف ما رد شد و یکی هم از بغل سر من رد شد و ما هم سریع پریدیم توی ماشین و فرار کردیم و اومدیم مستقیم سمت تهران، فهمیدیم دیگه نمیشه رفت سمت آذربایجان و یا اینکه معاملهای به صورت فیزیکی انجام بدیم اینجا بود که باید از پرونده میومدیم بیرون ولی نیومدیم باز هم ادامه دادیم. مسیرهای مختلف دیگهای رو هم ما امتحان کرده بودیم تا پای جونمون میخواستیم بابت این پرونده وایستسم و هر جور شده حق این موکل زنده کنیم.
از یه طرف فشارهای روانی که وجود داشت توی این پرونده در مورد خود پرونده و اینکه یک موضوع لاینحلی شده بود، فشاری که موکلم ما می آورد و نمیدونست که همین الان من به همه موکلین توصیه میکنم که اگر نمیبینید که وکیلتون چیکار میکنه یا ازش اطلاعات بخواید یا اینکه درک کنید شرایطش رو.
فشارهای روانی که موکل روی ما میآورد و شرایطی که کشور آذربایجان داشت و نشدن این اقدامات، چند مسیر دیگه رفتیم که بتونیم تو ایران حواله بکنیم که بتونیم یه نفر رو بفرستیم اونجا معامله کنیم. ولی کشور آذربایجان جوری بود که حتما باید ورثه و کسایی که مالکین اصلی این ملک هستن بیان و اونجا در اداره ثبت سند را امضا بکنند.
همه اینها موانعی بود که سر راه ما بود در مورد این پرونده. نتونستیم و نشد، شاید ما نزدیک به سه سال درگیر این پرونده بودیم خیلی از کارای ثبتیش انجام شد خیلی از کارای اجرایی انجام شد ولی متاسفانه شاید نقطه نهایی اینکه ما بشینیم پای میز مذاکره و معامله کنیم انجام نشد. اینجا بود که فهمیدم چرا وزارت امور خارجه به ما گفتش که امکان یک چنین معاملهای وجود نداره.
ما هم نتونستیم خیلی تلاش کردیم ولی یک پرونده نافرجام و یک تجربه شاید بگیم تلخ و شاید بگیم یه تجربه خوب برا ما که وارد چه پروندههایی بشیم و چه پروندههایی نشیم، شاید جز کارهای اولیه من توی وکالت بود و خیلی تجربه پروندههای ملکی حداقل اون موقع نداشتم تا پای جونمون برای این پرونده رفتیم ولی نتونستیم به نتیجه برسیم و همچنان اون ملک در کشور آذربایجان موجوده، بعدها من رفتم بهش سر زدم و دیدم که بله همچنان همون باغ با همون کیفیت وجود داره هیچ ساخت و سازی توش نمیشه و یه سری جنگ زدههای قرهباغ توی بخشی از باغ مستقرن و ملک مانده است تا یه روزی ما شاید بتونیم بریم و سند بزنیم.
این قسمت چهلم و سوم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود چهل و سه
مستندات این اپیزود شامل سه عکس است.
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.
درج دیدگاه