کامل این اپیزود را گوش کنید در

کست باکس دادپویان
اپلیکیشن دادپویان

اپیزود چهل و هشت شاهدکشی

اپیزود چهل و هشت شاهدکشی: عاطفه میاد کلانتری و گزارش میده میگه شوهرم علی از دیروز رفته بیرون و برنگشته دیروز با یه شخصی به نام آقای رمضانی از خونه خارج شدند ولی دیگه خبری ازش نیست زنگ زدم آقای رمضانی آقای رمضانی میگه که من خبری ندارم مگه نیومده خونه علی ما دیروز ساعت نه صبح رفتیم سمت باغ علی و من اونجا ازش جدا شدم علی هم رفت داخل، دیگه من خبری ازش ندارم. وکیل پایه یک دادگستری

پرونده با این گزارش تحقیقاتش شروع میشه فردای اون روز مجید پسر علی میاد کلانتری و میگه که احتمالا جسد پدرم توی باغ مون باشه، میگه من دیروز شب رفتم سمت باغون دیدم در باغ نیمه ‌باز و موتور پدرمم اونجاس و سوییچ روی موتوره، رفتم داخل و دیدم که جسد دو تا آدم توی حیاط باغه، دفن شده بود و روش هم کلی کود و پهن و این چیزا ریخته بودن جسدها سوخته بود نتونستم تشخیص بدم ولی احتمالا جسد پدرم باشه.

پرونده به آگاهی ارجاع داده میشه تحت عنوان قتل و مامورای آگاهی میرن سمت باغ، باغ رو بررسی می‌کنن و می‌بینن که بله جسد دو تا آدم دفن شده اونجا یه زن فعلا مجهول هویه، و جسد یه مرد تقریبا چهل و هشت نه ساله سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم. قسمت چهل و هشتم پادکست جنایی دادپویان رو می‌شنوید این قسمت، قسمتی که می‌تونه خیلی برای ما عجیب باشه به خاطر اظهارات متناقضی که توی پرونده وجود داره و کشف این ماجرا واقعا برای هر قاضی به نظر من یه دست و پنجه نرم کردن حقوقی با قوانین.

اظهارات متهمین شهود و بقیه‌ عوامل یا شرایط پرونده هست. ما توی خرداد ماه امسال یه همایشی برگزار می‌کنیم و پادکست رو به صورت زنده قراره براتون اجرا بکنیم به لینک زیر توی پادکست دادپویان مراجعه بکنید توی کست باکس و به سایتمون هم می‌تونید مراجعه بکنید توی لگال پادکست دات وی‌آی‌پی و اونجا ثبت نام بکنید و اطلاعات مربوط به قسمت پنجاهم پادکست رو دریافت بکنید تا ما توی قسمت پنجاهم به صورت حضوری در خدمت شما باشیم.

مجید توی تحقیقاتش میگه که من وقتی که وارد باغ شدم رفتم تو اتاق دیدم که دو تا کاندوم هم روی میز وجود داره یه دونه سالم و یه دونه هم استفاده شده از ترس آبروی بابام اونو برداشتم بردم یه جا مخفی کردم که بعدا میرن و اونجایی که مخفی کرده بود بررسی می‌کنن و می‌بینن بله دو تا کاندو وجود داره. توی تحقیقات پزشکی قانونی بدن علی رو کاملا سوخته اعلام می‌کنه و در مورد زن هم میگه چون روسری سرش بوده بخشی از موهاش نسوخته ولی از فرق سرش تقریبا موهاش کنده‌ شده.

از شهودی که توی محل بودن یا همسایه‌های اون باغ تحقیقات میشه بعضیا میگن که ما اینجا بودیم ساعت تقریبا نه و نیم صبح بود یه نفر به نام حمید که خونشون تقریبا رو به روی همین باغ اومد اینجا و از ما بیل و کلنگ خواست گفتیم برای چی می‌خوای گفتش که می‌خوام برای صاحب خونمون یه سری اقدامات بکنن نمی‌دونم میخواد اینجا فنس بزنه و یه سری از این صحبتها، اومده و بیل و کلنگ از ما گرفت رفت و تقریبا نیم ساعت چهل دقیقه بعد برگشت.

محمد داوود یکی از کسایی که نزدیک اون باغ داره کار می‌کنه و اون هم تعریف می‌کنه میگه بله یه شخصی به نام حمید که خیلی هم حالت عادی نداشت اومد سراغ من و گفتش که من بیل و کلنگ می‌خوام وقتی اومد دیدم که دستش زخمی شده و یه ذره هم خونیه، صورتش حالت نرمال نداشت از من بیل و کلنگ و فرغون و اینها گرفت، پرسیدم برای چی می‌خوای گفت برای بنایی می‌خوام بعدم رفتش تقریبا نیم ساعت بعد برگشت.

محمد داوود به عنوان شاهد پرونده میگه وقتی از حمید پرسیدم چرا دستت خونیه گفتش که همسرم دیشب به من یه قرصی داده بود و صبح که پاشدم دیدم که همسرم خونمون نیستش و داشتم میومدم سمت همین کارخونه که چند بار زمین خوردم واسه همین دستم خونیه میگه علت اینکه حالم یه ذره گیج بود همین ماجرا به خاطر قرص هایی که دیشب خورده‌ بودم با همه‌ این شهودی که مساله رو مطرح می‌کنن مشخص میشه حمید یه ارتباطی به این ماجرا داره یه شخصی اومده بیل و کلنگ فرغون گرفته دستش خونی حالت نرمال نداره و احتمالا می‌تونه ربطی به این قتل‌ها داشته‌ باشه.

برای مشاوره حقوقی با وکیل، می توانید با وکیل قتل در ارتباط باشید.

اعتراف قتل ها

حمید کیه؟ حمید شوهر همون زنی که به قتل رسیده یعنی لیلا که مجهول هویه اعلام میشه و بعد که بررسی میشه و میره پزشکی قانونی مشخص میشه که لیلا زن حمیده، حمید یه گزارشی هم به کلانتری تحت عنوان مفقودی اعلام کرده رفته یه گزارشی تهیه کرده و گفته که لیلا همسرم گم شده، این میشه یه لینکی بین ماجرای حمید و لیلا که احتمالا حمید مرتبط با این ماجرا باشه حمید دستگیر میشه و میاد توی آگاهی و میگه که بله من قبول دارم هر دو تا قتل رو قبول دارم و جسد اون زن مجهول هویه لیلا زن منه.

حمید توی تحقیقات توی اداره‌ آگاهی اعلام می‌کنه میگه که ساعت تقریبا هفت و نیم صبح بود دیدم زنم لیلا داره به صورت پنهانی از خونه خارج میشه ساکش هم دستش بود به من قرص داده بود فکر کرده بود که من خوابم ولی من خوابم نبرده بود تعقیبش کردم دیدم که لیلا رفت توی باغ علی در باغ بسته شد صدای خنده‌ هاشون از داخل باغ میومد همون لحظه بود که یکی از کارگرای ساختمونی بغلی به نام نادر که می‌شناختمش چون نزدیک خونمون بود اومد و من خودم و مخفی کردم رفتم جلوی در باغ در زدم بعد پنج دقیقه علی در باز کرد.

همون موقع سریع وارد باغ شدم و با یه چیز سختی که نمی‌دونم چی بود کوبیدم توی سرش بعدم رفتم سمت در اتاقی که توی باغ بود یه اتاقی تقریبا مثل کارگری ولی خیلی تمیز تررفتم اونجا دیدم لیلا اونجا لخت وایستاده جلوی در سریع رفتم سمتش با دستام لیلا را خفه کردم و لیلا افتاد رو زمین من خیلی گیج بودم پنج دقیقه‌ای توی باغ داشتم قدم می‌زدم و بعد رفتم تو اتاق اتاق گشتم دیدم که دو تا کاندوم روی میزه.

رفتم سمت کارخونه‌ای که بغل یا همون کارگاهی که بغل باغ بودش بیل و کلنگ و فرقون و اینا گرفتم اومدم سمت باغ، لیلارو با فرقون  آوردم سمت حیاط باغ و یه چاله کندم و انداختم تو چاله بعدم علی رو آوردم سمت چاله با همون فرقون و اون رو هم می‌خواستم چالش کنم یه دفعه علی بلند شد منم سریع با سنگ یا آجر نمی‌دونم چی بود زدم توی سرش تا ساکت بشه افتاد زمین اونم انداختم توی چاله و وسایل بردم و تحویل همون کارگاه بغلی دادم دوباره برگشتم توی باغ یه ذره کود حیوانی ریختم روشون ولی در مورد اینکه میگی جسدها سوخته هست، هیچ چیزی نمی‌دونم.

میگه من با دیدن بدن لخت لیلا حسابی از کوره در رفته ‌بودم نمیدونستم باید چی کار بکنم اصلا حواسم سر جاش نبود هر دو تا قتل رو من انجام دادم. ولی در مورد سوختنشون هیچ چیزی یادم نمیاد حمید چند تا حرف توی تحقیقات پرونده میزنه که انگیزه قتل رو مشخص می‌کنه میگه من به زنم مشکوک بودم از همون اول تو دوران نامزدی یه بار با یه پسری دیدمش و اونم گفتش که نه این پسر از همسایه‌های قدیم ما بوده من اصلا کاری به کارش ندارم ربطی به هم دیگه نداریم و از این صحبت‌ها ولی من شک داشتم فکر می‌کنم با اون پسر ارتباط داشت کارمون به طلاق هم رسید ولی چون بهش علاقه داشتم سعی کردم مشکل و حل بکنم.

و بی‌خیال شدم بعد ازدواجمون چند بار دیر اومد خونه تلفن های مشکوکم داشت چند روز هم مثل اکینه رفته بود سر کار که من اطلاعی نداشتم میگه ما فقط سی و هشت روز بود که زندگی مشترکمون و شروع کرده بودیم چند بار من دیدم با آدمهای مختلف تماس می‌گیره و تماس‌اش بسیار مشکوکه میگه آقای بازپرس اگه شمام زنتون لخت توی خونه‌ یکی دیگه ببینید کنترلتون رو از دست نمیدید؟

منم کنترلمو از دست دادم و دست به کاری زدم که الان بابتش اینجام تا مجازات بشم. پرونده تقریبا با یه اقرار صریح داره جلو میره اوایای دم میان و اعلام میکنن میگن که ما تقاضای قصاص داریم هم پدر مادر لیلا که ازشون سوال می‌شه از کجا مطلع شدید میگن که پدر حمید زنگ زد گفتش که حمید الان چند روزه یه سری مشکلات براش پیش اومده و دختر شما گم شده و بعدا با این موضوع ما مطلع شدیم که داستان از چه قراره.

از اون ورم اولیای دم علی هم اعلام می‌کنن شکایت رو و میگن ما هم تقاضای قصاص داریم و خب حمید به عنوان متهم پرونده هست و احتمالا قاتل این پرونده، برای بررسی اجساد هم میان برای اینکه تشخیص بدن بسیار سوخته هست جسدها ولی میگن که ما نمی‌دونیم این واقعا دختر ماست یا نه؟

یعنی پدر مادر لیلا میان میگن ولی شبیه دختر ماست حالت چشماش و صورتش شبیه دختر ماست و صرفا از این لحاظ میگن که دخترمونه، ولی با توجه به اقراری که وجود داره مشخصا لیلاست که به قتل رسیده و جسدش توی پزشکی قانونیه. نتیجه‌ اسید فسفتاز اون کاندوم‌ها میاد ولی میگن که به خاطر اینکه آغشتگی مایعات منی اینها با هم وجود داره و همچنین آغشتگی با مواد داخل مقعد و فساد آنتی ژنی تعیین گروه خونی مشخص نیست.

البته گزارش پزشکی قانونی یه تغییراتی هم می‌کنه و بعدا اعلام میشه توی تقریبا فک می‌کنم گزارش سوم پزشکی قانونی و مشخص میشه که مربوط به لیلا نیستش در مورد اجساد هم میگن که خب نیمه زغالی شده دچار فساد نعشی پیشرفته ‌است و آلوده به فضولات حیوانی و یه لباس سوخته‌ کت پیراهن و بلوز بافتنی هم روی بدن علی وجود داره.

یه پارگی توی ابروی راست و گوش چپش و خلف گیجگاهی چپ یعنی نزدیک فرق سرش هم آسیب دیدگی وجود داره فک بالا دندان مصنوعی داره و یه سری پارگی‌ای دیگه توی سینه و شکم و اینها و امحا و احشای شکمی اش به خاطر پارگی که وجود داره تو شیکمش از بدنش بیرون ریخته و جاهای دیگه بدنش هم به خاطر سوختگی باعث پارگی شده چون عضلات پاره میشه وقتی که سوختگی اتفاق میفته درمورد لیلا هم میگن که بدون لباس کاملا زغالی شده.

موها توی فرق سرش کنده شده این نکته‌ مهمی توی پرونده هست که چرا باید موهای فرق سرش کنده شده که حالا توی رای دادگاه اعلام کنید چرا و سر و صورت و گردنش سوختگی ترک پوستی به خاطر همین سوختگی وجود داره و حسابی داغون شده و هم صورت سوخته بدن سوخته پاها سوخته واژن سوخته و تقریبا زغالی شده و کامل از بین رفته ولی علت مرگ فشار روی مجاری تنفسی با یک جسم قابل انعطافه.

و این نکته‌ اصلی این پرونده هست حمید اعلام میکنه میگه من با دست اومدم و خفه اش کردم در صورتی که گزارش پزشکی قانونی میگه با یه جسم قابل انعطاف یعنی مثل یه طنابی چیزی و اینجوری خفه شده نه با دست. توی پرونده‌ شاهدای زیادی وجود داره تقریبا یکی از پرونده‌هایی که من دیدم خیلی شاهد اومد اظهار نظر کرد و چون اونجا یه کارگاهی بوده که کارگر زیاد داشته داشتن کار میکردن و حمید رو می‌شناختن چون همسایشون بوده و واسه همین اظهارات متعددی گفتن که البته خیلی شبیه همه.

منم اینجا تعریفش نکردم چون خیلی حوصله سر بره. دو نفر از کسایی که ازشون تحقیقات شده پدر و برادر حمیدن که اومدن اول گفتن که حمید اون روز خونه بودش از ساعت هفت صبح تا یازده شب خونه‌ ما بودش ولی بعدا اومدن اظهاراتشون رو عوض کردن و گفتن که ما عذاب وجدان گرفتیم نمی‌خوایم تا آخر عمرمون با عذاب وجدان زندگی کنیم این حرفا رو حمید به ما گفته بود بزنین در صورتی که واقعیت ماجرا این نبوده و اصلا حمید اون روز خونه‌ ما نبود.

با صحبت‌هایی که پدر و برادر حمید می‌کنن دوباره از حمید تحقیقات میشه برای اینکه یه ذره ماجرا انگار عوض شده میرن از حمید تحقیق میکنن و تحقیقات این دفعه یه ذره ماجراش عوض میشه میگه که پدرم و مادرم و خواهر برادرم شب قبل از قتل توی خونه‌ ما بودن و شب ساعت یازده و نیم شب از خونه‌ ما رفتن ما اون شب با لیلا دعوامون شد جرو بحث کردیم حسابی باهم.

خوابیدیم صبح من دیدم لیلا ساعت هفت و نیم صبح از خونه زد بیرون منم رفتم دنبالش دیدم لیلا داره میره سمت همون کارخونه‌ای که بغل خونمون هستش رفت بغلش در باغی که باغ علی بود من علی رو نمی‌شناختم رفت اونجا و در زد یه پسر تقریبا سی، سی و پنج ساله‌ای اومد در بازکرد و رفت داخل. منم رفتم سمت در، در و باز کردم همون پسر در باز کرد گفتم که زن من اومده اینجا چیکار می‌کنه اون گفتش که توی باغ نیستش من با مشت زدم توی صورتش رفتم داخل باغ دیدم که یه پسری با زیرشلواری و زیرپیراهن رکابی پابرهنه از اتاق اومد بیرون و از بالای دیوار باغ فرارکرد.

اومدم برم سمت اون پسری که با مشت زده بودمش که دیدم اونم از بالای دیوار باغ پرید و فرار کرد منم رفتم سمت لیلا دیدم که کاملا لخته و اومد فرار کنه من از پشت گرفتم گردنش و خفه اش کردم من لیلا رو جمع کردم و با نخ بستمش بلندش کردم بردم توی حیاط باغ اونجا انداختم توی یه حوضچه‌ای که خالی هم بودش اومدم سمت خونمون و تقریبا چند ساعتی خونه بودم و بعد هم برگشتم دوباره سمت باغ یه دونه بطری نوشابه خانواده هم پر از نفت کردم و بردم سمت باغ علی وقتی رفتم توی باغ حالم خوب نبود خیلی داغون بودم رفتم سمت حوضچه نصف بطری نفت رو ریختم روی بدن لیلا.

لیلا مرده بود نفس نمی‌کشید چند ساعت اونجا افتاده بود می‌دونم که مرده‌ بود یه دفعه دیدم علی اومد داخل باغ و گفتش که نگاه کرد توی حوض و دید که یه جسدی افتاده گفت این چیه چیکار داری می‌کنی که من با سنگ محکم کوبید تو سرش دو سه تا ضربه می‌دونم زدم هم از جلوی سر هم از پشت سرش زدم اونم افتاد توی حوضچه بقیه‌ نفتم ریختم روش و آتیششون زدم بعدم رفتم سمت همون کارگاه بغلی بیل و فرغون رو آوردم و یه چاله کندم و جفتشون انداختم توی چاله.

حمید اظهاراتش کامل توی این ماجرا عوض میشه و یه ادعایی داره میگه یه نفری اومد در باز کرد سی و پنج شیش ساله و من با مشت زدم توی صورتش مامورای آگاهی تحقیقاتشون در این زمینه هم باید انجام بدن به این علت که اون آدم می‌تونه شاهد ماجرا باشه و خیلی موضوع پرونده رو روشن بکنه ولی بررسی میشه معلوم میشه کسی نبوده چون چندین نفر که با خونه‌ علی ارتباط داشتن از دوستاش برادرش و این‌ها هم ازشون تحقیقات میشه و چهره‌ نگاری میشه حمید میاد می‌بینه اون آدما رو و میگه نه این آدما نبودن.

و هیچ شخصی در این زمینه کشف نمیشه که دادگاه توی رای اش این موضوع رو کاملا اشاره می‌کنه پرونده برای صحت و سلامتی حمید هم میره  پزشکی قانونی و پزشکی قانونی اعلام میکنه میگه این آدم دچار هیچ اختلال حواس و جنونی نیستش حمید هر دو تا قتل رو گردن گرفته و چندین و چند بار اقرار کرده فقط مدلش تغییر کرده و به صورت‌های مختلف این موضوع رو مطرح اش کرد ولی قتل رو قبول کرده.

برای مشاور حقوقی، می توانید با موسسه وکالت دادپویان در ارتباط باشید. وکیل انلاین در خدمت شماست.

رای دادگاه

دادگاه نهایتا قبول می‌کنه که حمید قتل را انجام داده هر دو قتل و شخصا هم انجام داده و هیچ کسی هم زمانی که قتل‌ها اتفاق افتاده توی محل نبوده و اظهاراتش کاملا دروغ در مورد اینکه اومده یک نفر و با مشت زده و از این صحبت‌ها و رای به محکومیت حمید میده به اینکه دو فقره قتل انجام داده ولی کاملا متفاوته نظر دادگاه با اظهارات حمید در هر دو مورد، میگه که اصلا اون چیزی که ادعا می‌کنه حمید درست نیست چه در مورد داستان و سناریو اولش و چه در مورد سناریوی دومشون اصلا با واقعیت هیچ مطابقتی نداره.

قاضی چندتا دلیل برای دروغ بودن این اظهارات میاره میگه اولا که متهم یه جوری نحوه‌ ورود زنش رو تعریف کرده به باغ که خیلی معقول نیست نمیشه زنی که تازه سی و هشت روز زندگی کرده زمانی که شوهرش تو خونه‌ هست ساک به دست خونه رو ول کنه بیاد بیرون دلیلی هم توی پرونده در مورد این وجود نداره فقط اظهارات این آدمه و اینکه این زن با آدمهای توی اون باغ رابطه داشته باشه یا اصلا رفت و آمدی داشته باشه اصلا وجود نداره.

نمیشه که یه نفری هیچ رابطه‌ای با مثلا اون علی اون باغ نداشته باشه و بعد یه دفعه از خونه خارج بشه بره دقیقا توی اون باغ رابطه‌ جنسی با طرف مقابل داشته باشه و این اتفاق ها بیفته و اینو قبول نمی‌کنه اونم توو یه باغی که خیلی فاصله چندانی با خونه‌ این زن و شوهر حمید و لیلا نداره این خیلی منطقی نیست میگه اگر هم قتل توی همون باغ اتفاق افتاده باشه باید لباس‌های اون زن توی محل کشف بشه دیگه در صورتی که چنین چیزی اصلا وجود نداره.

فقط یه چادر مشکی زنونه یه تیشرت بنفش توی محله کشف جسد وجود داره که اصلا معلوم نیست مربوط به کیه یعنی به لیلا تعلق داشتنش اصلا این موضوع ثابت نشده و میگه اصلا احتمالا هم به مقتوله تعلق نداره حرف قاضی اینه.

بعدم میگه اگر به لیلا مرتبط بود باید همه‌ لباسای لیلا بود دیگه فصل، فصل سردی هستش باید لباسای زمستونی کشف بشه در صورتی که چنین چیزی کشف نشده فقط میگه اون روسری که روی سر لیلا بوده که مانع سوختن موها شده مشخص و محرزه توی پرونده، و ظاهرا قبل از درگیری و قتل موها کنده شدن موهای فرق سر مقتوله رو داریم میگیم دیگه اول پرونده تعریف کردیم.

توی پزشکی قانونی اعلام می‌کنن موهای فرق سر لیلا کنده شده در صورتی که اگر درگیری اونجوری که خودش گفته که خفه اش کرده دیگه نیاز نبود که موهاش کنده بشه باید می‌سوخته نهایتا پس احتمالا قبل ‌از قتل و قبل از سوختن یه درگیری شدیدی بین اون مقتوله با حالا قاتل که همین حمید هستش اتفاق افتاده بعدم با زن علی هم تحقیقاتی که شده گفته که ما وقتی وارد باغ شدیم البته بچه‌هام وارد باغ شدن در اتاق قفل بوده و با دیلم توسط همین بچه‌های علی باز شده شکسته شده و ما بعد رفتیم توش.

اظهاراتی که حمید می‌کنه در مورد این که زنش لخت جلوی در بوده هم دروغه چون هوا خیلی سرده و نمی‌تونسته لخت دم در بوده باشه در هم که قفل بوده پس اصلا این سناریو سناریوی دروغی که حمید از خودش درست کرده برای اینکه بگه که آقا مثلا من دیدم زنم با یه مرد دیگه‌ای رابطه داشته و از این موضوع خیلی برانگیخته شدم برافروخته شدن و زدم زنم کشت و بعد هم علی ام کشتم این ها کاملا سناریویی که ذهن حمید ساخته.

هیچ دلیلی براش وجود نداره استدلال دادگاه در مورد سناریوی دروغه حمید درسته برای این که توی نظریه‌ای که پزشکی قانونی داده شده و تشریح جسد میگن بدن لیلا آغشته به لجنه در صورتی که ما توی محل قتل لجنی نداریم معلومه که جای دیگه‌ای به قتل رسیده و بعد هم به صورتی که لخت بوده آوردتش سمت باغ تا اونجا بتونه دفنش بکنه این تناقض گویی‌های حمیدم کاملا این رو اثبات میکنه و برای انحراف کشیدن مسیر تحقیقات حتی سکوت متهم توی جلسه‌ دادگاهم در مورد سوالایی که ازش دادگاه می‌کنه می‌تونه این رو تایید بکنه.

حمید تو اظهاراتش می‌گه می‌گه من داشتم یعنی اظهارت دومیش البته من داشتم جسد  می‌سوزوند نفت می‌ریختم روش که یه دفعه علی اومد و با تعجب گفت داره چیکار می‌کنی این نشون میده که کاملا علی از ماجرای لیلا و حمید بی ‌اطلاع بوده اینجوری نبود که اینا با هم رابطه داشته باشن و بعد حالا علی فرار کرده باشه حالا، اینها تقریبا یه دروغهایی که حالا احتمالا حمید توی مسیر تحقیقات یاد گرفته که نظرش رو عوض بکنه و بتونه یه جوری انحراف بکشونه مسیر دادگاه رو.

وقتی که علی میاد بالای سر و می‌بینه با تعجب که داره آدم یه نفر رو می‌سوزونه نفت روش می‌ریزه ازش سوال می‌کنه این نشون میده که اصلا علی کلا از ماجرای این دو نفر بی‌اطلاع بوده و وقتی میاد شوکه میشه ازش سوال میکنه و بعد هم با سنگ توی سرش میزنه و پرونده حکایت از این داره که خود علی میگن بدون اطلاع از این جریان قتله میاد تو موتورش رو دم در پارک میکنه حتی سوییچ روی موتوره و فکرش این بود که سریع بیاد توی باغ احتمالا یه کاری داشته برگرده.

و وقتی میاد بالای جسد و دبه پر از نفت رو می‌بینه و شیشه نوشابه پر از نفت و می‌بینه از جریان مطلع میشه و اونم بدون مقدمه میزنه توی سر علی و به قتل می‌رسونتش پس حرفایی که داره حمید میزنه دروغه و ماجرا احتمالا اینه که حمید جای دیگه ‌ای لیلا رو به قتل رسانده و آوردتش توی باغ هیچ وقت این موضوع مشخص نمیشه دلیل این قتل چیه تنها چیزی که دادگاه احتمالا براش روشن اینه که حمید شک داشته به لیلا.

گفتیم دیگه یه بار می‌گفت دیر اومده خونه دیر میومده خونه با یه پسری ارتباط داشته این اختلافهایی که بینشون وجود داشته همه‌ اینها باعث شده که انگیزه قتل برای حمید وجود داشته باشه و بعد بیاد لیلا رو بکشه بیارتش توی باغ دفنش کنه تو همین حین بین یه شاهدی پیدا شه به نام علی و برای اینکه لو نره شاهد رو هم از بین می‌بره دو تا دلیل دیگه هم دادگاه میاره میگه که اولا گفته بود که من احساس کردم زنم رابطه داره با علی و به قتل رسوندمش و رفتم کاندوم ها رو دیدم.

در صورتی که طبق چیزی که توی نظریه پزشکی قانونی وجود داره و بعدا به پرونده اضافه میشه اون کاندوم‌ها اعلام میشه که هیچ ارتباطی به موضوع قتل نداره اصلا مربوط به روزهای دیگه‌ای نه اون روابطی که بین علی احتمالا و لیلا وجود داشته و اسید فسفاتاز هم اعلام می‌کنه که مربوط به ترشحاتی که وجود داره مربوط به لیلا نیست و احتمالا جای دیگه‌ای این کاندوم‌ها استفاده شده و بعدا آوردن توی پرونده توی اون محل گذاشتن که به پرونده اضافه اش بکنن و یه انگیزه‌ای برای قتل درست بکنن توسط حمید.

و بعدم اینکه حمید اومده بود گفته بود من اومدم با دست خفه اش کردم در صورتی که نظریه پزشکی قانونی میگه که با یه جسم انعطاف‌پذیر این اتفاق افتاده یعنی با یک طناب یا چیزی پس معلومه که این حرف حرف دروغیه و اصلا توسط دست خفه نشده با آثار انگشت این اتفاق نیفتاده و یه چیز دیگه هم پزشکی قانونی میگه، میگه که یه چیزی روی صورت لیلا هم گذاشته‌ شده و یه چیزی مثل مثلا پارچه یا حوله و بعدم یه جوری حالا خفه اش بکنه و بتونه بعدا با طناب فشار بیاره و باعث خفگی لیلا بشه و این نشون میده که سناریوی همه‌ سناریوی دروغ و واقعیت چیز دیگه‌ایه.

دادگاه با توجه به این دلایل اظهار نظر میکنه و حمید رو به دو فقره قتل عمد محکوم و به دو بار قصاص حکم میده، یه اون چیزی که برای دادگاه مهمه بحث اقرار به قتل و قراین و دلایلی که نشون میده قتل توسط حمید  اتفاق افتاده و حالا سناریو متعارض هستش با اون چیزی که خودش بیان کرده ولی حقیقت اینه که قتل رو همین آدم انجام داده هر دو نفر رو هم به قتل رساندن نظریه پزشکی قانونی هم همین موضوع رو اثبات میکنه نهایتا با اعتراضی که میشه پرونده میره دیوان عالی کشور دیوان عالی کشور هم این موضوع رو تایید می‌کنه و دو بار قصاص حمید رو.

پرونده به اجرای احکام میره و حمید اعدام میشه و قصاص میشه و اینجا پرونده توی اجرای احکام خاتمه پیدا می‌کنه.

این قسمت چهلم و هشتم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.

طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.

جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.

شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.

مدارک مرتبط با اپیزود چهل و هشت

مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.

دادنامه شاهدکشی
دادنامه شاهدکشی

مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری

اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.

جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.

مشاوره حقوقی