اپیزود پنجاهم قضاوت غلط
اپیزود پنجاهم قضاوت غلط: وقتی افسر آگاهی منو کشید کنار و در مورد وسایلی که توی خونه پیدا شده برا من توضیح داد و اظهارات یه سری آدمایی که با مقتول در ارتباط بودن برای من گفت، گفتم احتمالا قتل نباشه ماجرا چیز دیگه ایه موضوعی که شاید خیلی من نباید توش ورود میکردم ولی الان درگیرشم وارد خونه مقتول که شدیم ماجرا یه ذره عوض شد فهمیدم نه تحقیق افسرای آگاهی ناقصه و باید من یه راهکارهایی بدم برای پیدا کردن قاتله این پرونده، و نتیجه هم داد. من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم.
قسمت پنجاهم پادکست جنایی دادپویان رو میشنوید، یکی از جنجالیترین پروندههایی که به مجموعه ما ارجاع شد و ما مدتهای طولانی درگیرش بودیم. وکیل آنلاین
ابهامات پیچیده در مورد قتل
ابهام زیاد داشت به خاطر این که ما هیچ اطلاعاتی از مقتول پرونده نداشتیم بچههاش ایران نبودند موقعی هم که به قتل رسید تک و تنها بود هیچ کس نبود و وقتی بچه هاش از امریکا اومدن نمیدونستن چه اتفاقاتی افتاده اصلا نمیدونستم پدرشون داره چیکار میکنه، داریم در مورد یه آدم هفتاد ساله صحبت میکنیم که ارتباطهای زیادی توی زندگیش داشت و کارای زیادی کرده بود و ما قدم به قدم فهمیدیم این آدم کی هستش شاید، با بچههاش ما میشستیم صحبت میکردیم و ما اطلاعات میدادیم گفتیم پدرتون یه چنین کاری کرده.
این ماجرا رو هم داره اصن در جریان فلان موضوعش هستید و اونا میگفتن نه ما هیچ اطلاعی نداریم و ما قدم به قدم این اطلاعات رو به دست آوردیم و همینجور جلوتر که میرفتیم اتفاقای عجیب تری هم میافتاد آدمای دیگهای هم توی موضوع پیدا میشدند و ما رو دچار ابهام میکردن ابهام در ابهام، پسرش از امریکا اومده بود توی دفتر نشستیم با همدیگه صحبت کردیم گفتم که چه اتفاقی افتاده گفتش که پدرم کشته شده.
کجا چجوری گفتش که توی خونه تو اتاق خواب، گفتم کی به شما خبر داد گفتش که یه وکیلی داشت اون وکیلش زنگ میزنه به پدرم و جواب نمیده میره در خونه هرچی در میزنه خبری نیست زنگ میزنه به موبایلش میبینه صدای موبایل از توی خونه میاد ولی کسی در و باز نمیکنه میخواد بره داخل که همسایهها میگن که نه زنگ میزنیم پلیس پلیس بیاد پلیس که میاد در میشکونن و میرن داخل و میبینن بله حمید روی زمین افتاده تو اتاق خواب و مرده، کنار سرشم یه وسیله آمیزش جنسی دیلدو ایستاده گذاشته شده.
اداره آگاهی وارد عمل میشه و انگشت نگاری میکنه وسایل مربوط به مقتول رو بررسی میکنه صورت جلسه میکنه و در و پلمپ میکنه و میره. زمانی که من وارد پرونده شدم در خونه پلمپ بود و ما هیچ اطلاعی از خونه نداشتیم با پسرش که صحبت میکنم میگه تنها چیزهایی که میدونم این که پدر من با خیلی آدما ارتباط داشت چندین و چند وکیل داشت، داشت روی یه سری املاک توی فشم کار میکرد زمینهایی که احتمالا برای منابع طبیعی بود یا نمیدونم یه جاهای دیگه و پدر من داشت سند هاشو درست میکرد که این سندها رو به نام ما بکنه.
گفتم از کیا خبر دارید گفت اسم یه سری وکیل و یه سری آدم میشناسیم و شماره تلفنهاشونو من با تک تک آدمهای مرتبط با این آدم صحبت کردم هر کدومشون یه چیزایی میگفتن ولی چیزی که مشخص بود این بود که یه آدمی به نام ایرج توی زندگی این آدم وارد شده و با توجه به ارتباطات و روابطی که هم خودش و هم حمید مقتول پرونده ما داشته سعی کرده یه سری املاک رو براش توی تهران و اطراف تهران زنده کنه الان دیگه خیلی موضوع قتل نیست موضوع یه سری پروندههای ارزشمند که وقتی دارم در موردش صحبت میکنم زمینهایی که شاید بیش از دویست سیصد میلیارد هر کدوم از زمینهای قیمت داره.
یه زمینی توی فشم و یه زمینی توی سمت میدان آرژانتین تهران و یه زمین ارزشمند دیگه سمت یوسف آباد و چند تا زمین خورد دیگه وکلاش خیلی تلاش کردن برای اینکه این زمینها را زنده کنند ولی در عین حال تلاش کردند که این زمینها رو به نفع خودشون هم زنده کنن یعنی یه سری املاک روو با مبایعهنامه فروختن اینها اطلاعاتی که ما نصفه نیمه داریم هیچ سند و مدرکی وجود نداره.
فقط از صحبتهایی که حمید با پسرش کرده یا با وکلاش صحبت کردیم به این نتیجه رسیدیم حمید یه سری وکالتهای کاری یا وکالت فروش و آدمهای مختلف داده و اونها هم رفتن اقدام کردن روی املاک و زمینها رو یک بخش زنده کردن یه بخشی هم فروختن بدون اطلاع اینها اتفاقایی که توی زندگی حمید افتاده توی پرونده کیفری قتلش هم یه وکیلی اعلام وکالت کرده که مدعی از دوستای قدیمی این آدمه.
من میرم و پرونده رو نگاه میکنم به پسرش میگم که حتما این وکیل باید عزل بشه به این علت این وکیل اولین کسی که وارد صحنه قتل شده و بسیار مشکوکه سنشم نمیخوره به این که با حمید که یه پیرمرد هفتاد ساله است رفاقت خیلی نزدیکی داشته باشه اون وکیل عزل رو میکنیم و ما وارد پرونده میشیم اولین چیزی که وجود داره نظریه کالبد شکافیه هنوز نظریه پزشکی قانونی نیومده ولی نظریه کالبد شکافی یه سری حرفا میزنه که مشکوکه اولین حرف مشکوک اینه که میگه تو دهن این آدم یه جسم سختی وجود داشته موقعی که کشفش میکنند و اطراف دهانش کشیدگی داره آثار کشیدگی و پارگی نیست ولی زخم شده.
توی بدنشم سمت چپ بدن هم از بالا تا پایین کشیدگی وجود داره یعنی یه جورایی زخم شده بالاخره پیرمردی و هر کشیدگی روی زمین یا هر چیز دیگهای ممکنه آسیبهایی به پوست بدنش زده باشه ولی امها و احشام سالم چیزی مصرف نکرده و یه دیلدویی هم کنارش هست که اون هم استعمال شده استفاده شده اون هم بررسی میشه و میبینن که بله ترشحاتی روش هستش در مورد خود حمید هم میگم بله در مقعدش آثار معنی خیلی ضعیف وجود داره اسید فسفاتاز رو بررسی میکنن میگن یه سری آثار هم وجود داره این اطلاعات و وسایلی که توی خونه هست چیزی که نشون میده یه صحنه سازیه.
من اولین روز گفتم چیزی که شما دارید برا من تعریف میکنید یک صحنه سازیه آیا پدرتون اهل چنین موضوعی بوده میگن نه اصلا چنین چیزی نیستش من میفهمم یه بررسیهایی کردن یه کارایی کردن که برای این آدم یه پاپوشی درست بکنن و احتمالا بتونن املاکش رو بالا بکشن ما درگیر همین تحقیقات و کشمکش هستیم که نظریه پزشکی قانونی میاد و اعلام میکنه سکته حاد قلبی یه آب سردی بر دست و پا زدنهای اولیه ما.
بازپرس پرونده میگه پزشکی قانونی میگه که سکته هست، پس قتلی اتفاق نیفتاده میگم نه موضوع سکته نیست این وسایل این اتفاقاتی که افتاده اون چیزی که توی دهنش بود و اینها همه مشکوکه، میگه خب ممکنه یه رابطه جنسی سابقش داشته و بعدا حالا سکته کرد ولی قانع کننده نیست یه موضوع مشکوک دیگهای هم توی همون ماه اول تحقیقات وجود داره این که میگن این آدم یعنی پزشکی قانونی اعلام میکنه سی ام فوت کرده در صورتی که افسر آگاهی میگه نه من بیست و نهم فکر میکنم فوتکرده زمانی که پزشک اومد بالا سرش مرده بود و یک روز از مرگش گذشته بود.
با پزشکهای پزشکی قانونی که صحبت میکنم اینها اطلاعات دقیقی ندارن یا نمیخوان بگن یا هر چیز دیگهای ولی من فکر میکنم روزی که رسیدن بالای سرش بدنش کاملا سرد شده بود و حداقل یک روز از مرگش گذشته بود چه تاثیری داره بیست و نهم یا سیم تاثیرش اینه که روز بیست و نهم یه ماشین از خونه اینها رفته بیرون یه ماشین پراید که این ماشین گویا برای خود حمید بوده ولی سندش به نام کسی دیگه هست.
برای مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری، می توانید به صفحه وکیل دادپویان مراجعه کنید.
مفقود شدن خودرو مقتول
بیست و نهم از خونه این آدم یه ماشین میاد بیرون و یه دوربین عکس ماشین و شخصی که تو این ماشین هست رو گرفته، ولی عکس بسیار نا واضحه و بعدم ماشین از حالا خیابون رد شده و دیگه ردش پیدا نیستش این نقطه مشکوک و نقطه عطف ماجرای ماست یه آدم خارج شده از ملک و طبق نظر پزشک قانونی فرداش احتمالا مرده ولی احتمالا همون روز مرگ اتفاق افتاده بوده روز بیست و نهم چیزی که برای ما مهم اینه که معلوم میشه که توی اون خونه بوده ما برای اینکه بفهمیم خیلی چیزها رو بررسی کردیم چون بچهها هیچ اطلاعی ندارن اصلا نمیدونن پدرشون چه کارایی میکرده چه اتفاقاتی تو خونش می افتاده.
با کیا رفت و آمد داشته فقط یه سری اسامی رو شنیده بودن من با بازپرس پرونده صحبت کردم گفتم این موضوع میتونه یه بخشیش مربوط به مسایل مالی این آدم باشه با آدم های مختلفی سر و کله میزده بیش از صد دویست و بیشتر از این رقمها پول جابهجا شده توی حداقل یک سال گذشته چکهای خیلی رقم بالایی صادر شده بیست میلیارد پونزده میلیارد و احتمال داره اینها برای اینکه بتونن فرار کنند از این موضوعات اقتصادی این آدم این آدم رو به قتل رسوندن ماشین بررسی میشه و مشخص میشه سندش به نام یه خانومیه.
اون خانم احضار میشه اداره آگاهی بچههای آگاهی تحقیق میکنن و این میگه نه من یک سال پیش اصلا اینو به حمید آقا فروختم و من اصلا اطلاعی از این ماشین ندارم الان کجا هست ردیابی میشه هیچی ازش کشف نمیشه موبایل حمید بررسی میشه و یه سری اطلاعات از توش درمیاد یه سری آدمایی که آخرین تماسها رو گرفتن وکیل هاش هستن و اون وکیلها هم میان توضیحات میدن میگن ما خبری نداریم دو سه روز قبل آخرین تماسمون بوده یا آخرین دیدار مون بوده و هیچ اطلاعی نداریم اتفاقا روزی که قتل هم اتفاق افتاده روز سیام مدنظر قرار بوده که یه جلسهای بشینیم در مورد ملک های فشم صحبت بکنیم.
ولی ایشون نیومد ما باهاش تماس گرفتیم نیومد بعدا فهمیدیم که مرده به همین راحتی نمیشد از همه این حرفا گذشت من به بازپرس پرونده گفتم هر آدمی که مرتبط با این آدم بوده باید احضار بشه یه لیست بلند بالا نوشتم از آدمایی که میشناختن بچههاش یا آدمهای مرتبط باهاش حتی یکی از رفقای قدیمی زنگ زد گفت که بله من سی سال این آدم میشناسم ولی توی دو سه سال گذشته یه سری آدم اومدن دور و برش و دوراش کرد و میخواستند مال و اموالش بالا بکشن من بهش گفتم که این کار و نکن ولی گوش نکرد.
اون آدم رو هم ما آوردیم اداره آگاهی خیلی آدم اومد تو اداره آگاهی و ازشون تحقیقات شد شاید نزدیک به بیست نفر آدم که فقط از کنار اون خونه گذشته بودن حتی خونهای که توش به قتل رسیده بود یه خونهای بود که همین آدمی که میگم دور و ورش بود و سر تیم این ماجرا بود اومده بود و اون ملک رو توی رهن بانک گذاشته بود و بانک هم اون ملک رو توقیف کرده بود سرش کلاه گذاشته بودن ملک برده بودن توی رهن بانک.
یه شرکتی از این شرکتهایی که کارشون گرفتن وامه و هشت میلیارد سال هزار و چهارصد و پنج میلیارد رو خودشون برداشته بودند دو میلیارد و هم داده بودند به حمید پرونده ما، بانک میاد برای کارشناسی دقیقا همون روز سیام و میبینه کسی در و باز نمیکنه و یه کارشناسی از بیرون انجام میده و میره حتی اون آدمی هم که به عنوان کارشناس اومده بود رو ما تو پرونده آوردیم به افسر پرونده گفتم که این آدمی که من مدعیم سرتیم این ماجرا هست این آدم باید بازداشت باشه این و سر و تهش بکنید و ازش اطلاعات دربیارید این آدم میدونه چه اتفاقی توی خونه حمید افتاده.
از بازپرس دستور میگیریم دو سه بار دیگم احضارش میکنن میاد ولی چیزی از توش درنمیاد بسیار آدم حرفهای هستش و میدونه که نباید هیچ چیزی رو لو بده ما یه عکس هم داریم که نشون میده که یه آدمی با پراید از خونه اومده بیرون پراید که بررسی شد و چیزی از توش در نیومده از اون عکسم ما چیزی درنمیاریم چندین و چند بار واضح سازی میکنیم تشخیص هویت میره بررسی میشه ولی عکس آدمی در نمیاد دوربین هم نزدیکتر نیست که از روبرو گرفته باشه یا تو مسیر ماشین عکسی از ماشین یا سرنشین ماشین داشته باشه و این نقطه ابهام پرونده ماست.
یه نقطه مجهول دیگه هم داره اینه که یه زنی که تماس گرفته بوده با موبایل حمید روز آخر احضار میشه میاد میگه بله من چند سال با این آقا هستم حمید زن و بچش ایران نیستند و سالهاست در آمریکا زندگی میکنند و این تنها زندگی میکرده این خانم میگه بله من چند سال باهاش عقد کردیم با همدیگه آخرین روزها هم من باهاش بودم روز آخر بیست و نهم نبودم ولی بیست و هشتم بودم سی ام تماس گرفتم جواب نداد این آقا چیکار میکرد میگفت این آقا با این وسایلی که توی خونه اش بود با همدیگه رابطه جنسی داشتیم بسیار علاقهمند بود به این یه چنین موضوعی.
حتی با همدیگه بازی میکردیم ورق بازی میکردیم تخته بازی میکردیم و جایزش میشد یه چنین ماجرایی، این خیلی چیزه عجیبی بود برای ما من به پسرش دخترش میگم میگه نه اصلا چنین چیزی نیست چنین چیزی نبوده ملک پلمپه هنوز و ما نمیتونیم تو این ملک بریم و اطلاعاتی به دست بیاریم همه این صحبتها حرفایی که آدمهای مختلف توی پرونده دارن میزنن یه شال قهوهای هم توی خونه پیدا میشه که برای همین خانم بوده و میگه بله این شال منه، من چون رفت و آمد داشتم مویی هم که پیدا شده توی اون خونه و به شال هم هست میگه بله برای منه، من رفت و آمد میکردم تو اون خونه چیز عجیبی نیستش.
یکی از مشکلات دیگه ما که باهاش دست و پنجه نرم کردیم تو این پرونده املاکی بود که مدعی زیاد داشت، سه تا سند توی فشم به نامش بود و مدعی نه تا سند دیگم بود میگفت این دوازده تا سند برای منه ولی چه اتفاقی رو اون سندا افتاده نه تا سندش فروخته شده و فقط سه تا سندش مونده که سند رسمی داره تا اینجا ما با سه تا سند روبرو بودیم ولی بعدا دیدیم که توی دادگاهی علیه اش طرح دعوا شده ما هی تو پرونده اطلاعات جدید به دست میآوریم بچهها هیچ اطلاعاتی ندارن و ما هی توی پروندههای متعدد میفهمیم چه اتفاقی افتاده و مدعی اند که یه سری آدم که این ملک رو ما خریدیم.
یعنی اون سه تا ملکی که سند به نامش هست اونها رو هم خریدیم با یه رقم خیلی سنگینی معلوم میشه که بله مدعی زیاده یکی از کسایی که من دستور احضارش از بازپرس خواستم همین آدمی بود که این ملک رو خریده بود که اصلا تو چه جوری خریدی حمید امضا نکرده زیر مبایعهنامه رو کی امضا کرده یه نفر که از وکلاش بوده اون اومده امضا کرده اگه اجازه فروش داشته میگفتند بله یه مبایعهنامه ای سابقا وجود داشته بابت حق الزحمه اش داده و یه وکالتنامه همه اینها حرفه.
یه سری مدارک میان تو پرونده میذارن توی اداره آگاهی ولی کمکی به ماجرا نمیکنه یه آدم دیگهای هم هستش که با اون نفر اصلی پرونده ما کار میکنه که این آدم کسی بوده که میبره حمید رو و سند ملک رو در رهن بانک میذاره تو اون شرکتی که کارشون این بوده به نام مجتبی این آدم آدم مشکوکیه به این علت که اصلا چرا ارتباط داشته با حمید اینکه نمیشناختنش چرا اون آدم سرتیم این آدم رو آورده برای انجام یه سری کارا و چرا برده سند رو در رهن بانک گذاشته چه ارتباطی با این ماجرا داره.
احضار میشه و اون هم میاد میگه من یه سال دو سال میشناسمش خیلی ارتباط خاصی نداریم منو ایرج معرفی کرده به این ماجرا که برم دنبال یه سری کارای کارای اداریش انجام بدم همین، چیزه دیگهای من اطلاعی ندارم و تو اون روز حادثه هم بیست و نهم و سی ام من اصلا توی اون منطقه نبودم یه چیز خیلی عجیبی بین همه این آدما وجود داره این که همه این آدما برای یک شهر هستند برای کرمانشاه.
حتی روزی که من وارد پرونده شدم یه وکیلی داشت که تقریبا و یک ماه بود که اومده بود توی پرونده های حمید و قرار بود کارش و انجام بده باهاش صحبت کردم گفت که بله من میدونم ایرج اومده یه سری کارا کرده نتیجه نگرفته به مشکل خورده و قراره من این مشکلات رو حل بکنم گفتم تو چه ارتباطی داری با این ایرج گفت من ارتباطی ندارم ایشون من رو پیدا کرده به عنوان یه وکیل و معرفی کرده که البته بعدا فهمیدیم نه اینها همشون با همن که بعد من هر چی تماس گرفتم دیگه نتونستم این آدم رو پیدا بکنم و دیگه یکی از مشکلات بزرگ ما تو این پرونده وجود همین آدم یعنی وکیل آخر این آدم به نام حسین بود.
مشکل بعدی ما این بود که هی پرونده درست میشد برای این آدم توی دادگستری یکی طلب داشت یکی اعلام میکرد که به من ملک فروخته باید بیاد سند بزنه یکی چک رومیکرد و مدعی های زیادی داشت این آدم به بچههاش میگفتیم شما دلایل و مدارک دارید ما بتونیم دفاع بکنیم میگفتن نه ما هیچی نداریم هیچ اطلاعی نداریم اصلا این چک بابت چیه این مبایعه نامه چیه اینا میگن و هزار تا مشکلی که ما با این مساله داشتیم که حالا یکی یکی پروندهها رو ورود کردیم و حالا یه سری موضوعات رو حل و فصل کردیم تو همین حین بین بود که دیدیم یه دادخواست دیگهای مطرح شد تحت عنوان اثبات زوجیت.
یه خانمی اومد مدعی شد گفت من عقد نود و نه ساله با این با این آقا بستم و ایشون شوهر منه، چهارده تا هم سکه هستش و هزارتا دلیل دیگه هم ورداشت آورد و عکسی که با هم داشتن و چکی که در وجه حمید صادر کرده بود و یه سری مراودات مالی که با همدیگه داشتن که حالا ما رفتیم اون رو هم حل و فصلش کردیم دلایل دلیل ضعیفی بود و بعد چک رو کرد گفتش که بله من یه چک ازش دارم اینها موضوعاتی بود که هی اضافه میشد به ماجرای قتل این آدم.
برای مشاوره حقوقی قتل، می توانید با وکیل قتل در ارتباط باشید.
رفت و آمدهای زیاد به آگاهی
ما تک تک این آدمهایی که مدعی بودن رو آوردیم در اداره آگاهی و بررسی کردیم. نتیجه پزشکی قانونی دو بار و سه بار دیگه هم ما درخواست کردیم و روی پرونده گذاشته شد سکته حاد قلبی به بازپرس پرونده میگفتن چی تو دهن این آدم بوده چرا کشیده شده اینها ابهامات پرونده هست، اون وسیله چیه توی خونه بوده ابهامات این پرونده هست تا اینکه بعد از تقریبا پنج ماهی که از ماجرا گذشت ما دستور رفع پلمپ ملک رو گرفتیم و قرار شد بریم توی ملک.
پسر حمید کلید داشت ما گفتیم از امریکا بیاد و وارد ملک بشیم ببینیم توی این ملک چی میتونیم کشف کنیم با دستور قضایی رفتیم اداره آگاهی و هم موبایلش رو تحویل گرفتیم از اداره آگاهی و هم اینکه هماهنگ شدیم که بریم توی ملک بچههای آقایی گفتن مشکلی نیست دستور قضایی وجود داره بریم و با پسرش هماهنگ کردیم تقریبا ساعت پنج و شیش بعدازظهر بود رفتیم توی ملک و تا صبح توی ملک میگشتیم و اسناد و مدارک رو بررسی میکردیم تقریبا میتونم بگم یه کتابخونه سند و مدرک توی اون خونه بودش.
ولی یه مشکلی وجود داشت این بود که فقط کپی وجود داشت هیچ اصل سندی توی خونه نبود مشکل بزرگ ما که توی دادگاه که میرفتیم هرجا می گفتن اصل سند ارایه بده و ما میگفتیم اصلش موجود نیست پلمپ در باز بشه ما رفع پلمپ کنیم میریم توی ملک و اصل سند رو میاریم ولی رفتیم و دیدیم هیچی توی ملک وجود نداره از اسناد، یه سری کپی از وکالت نامهها مبایعهنامه ها دستنوشتهها یه سری اقرار کردن گفتن ما هیچ ادعایی نداریم در مورد املاک حمید و یه سری دست نوشتههای دیگه که گفتن بله ما قرار بود یه سری کارها رو انجام بدیم ولی نتونستیم و عذرخواهی کرده بودن و هزار تا از این دست نوشتههای عجیب غریب که همشم کپی بود.
یه دفترچهای هم بود که حمید نوشته بود این پولایی که من به آدمهای مختلف دادم پنج میلیارد به ایرج بیست میلیارد به ایرج ده میلیارد و فلانی پونصد هزار تومن به فلانی و از این صحبتهایی که بینشون بوده و حالا اقداماتی که کرده بودن افراد مختلف. حتی سند خونهای که به قتل رسیده بود هم توی مدارک نبود اون رو هم برده بودند چون در رهن بانک گذاشته بودن ما سند پیدا نکردیم ولی چیزی که پیدا کردیم این بود که دیدیم توی پذیرایی یک کمربندی روی زمین افتاده و دندونش هم اون گوشه افتاده.
دمپاییهای حمید هم بغل مبله پسرش میگفتش که پدر من هیچ وقت دمپایی از پاش در نمیآورد و چه جوری توی پذیرایی و توی اتاق خواب این آدم فوتکرده آثار متعارض با آنچه که تو پزشکی قانونی یا توی روند پرونده بود ما توی خونه دیدیم با همسایهها صحبت کردیم ماجرا چیه میگفتن بله یه سری آدم میومدن و میرفتن تو این ماههای آخر خصوصا حتی وکیلش میگفت میومد اینجا و گاها میموند خیلی عجیب بود وکیل یه نفر نباید بیاد توی خونه یه شخصی و اونم بیاد بمونه اونجا این خیلی چیز عجیبی بود برای ما.
چند تا اسم همسایهها گفتن و ما یه سری عکسهایی که از آدمهای مختلف داشتیم تو اداره آگاهی اومده بودن کارت ملیشون ارایه داده بودند به اینها نشون دادیم و چند نفر رو به ما معرفی کردن یه چیز عجیب دیگه هم توی خونه بود یه دوربین ضبط تصویر که حتی اداره آگاهی هم این رو ندیده بود دوربین از این دوربینهای مخفی که یه گوشهای از آشپزخونه گذاشته بود که بتونه فیلمبرداری بکنه حالا اتفاقاتی که میفته احتمالا صحبتهایی که فیمابینشان بود و لپتاپ حمید که یه سری فیلم توش بود که رمزگشایی کرد از اتفاقاتی که برای این آدم افتاده و اطلاعاتی به ما داد که حتی بچههاشم نمیدونستن.
یه مشکل دیگهای هم وجود داشت توی پرونده این بود که بانک اومده بود سند ملک رو به عنوان حالا بدهیش برداره حمید طبق صحبتهایی که با پسرش کرده بود دو میلیارد تومن پول جمع کرده بود که البته به دلار که این دو میلیارد بانک رو بده و بتونه ملکش رو آزاد بکنه اون دو میلیارد رو گویا توی گاوصندوق گذاشته بود ولی وقتی که ما وارد شدیم دیدیم هیچ چیزی توی گاوصندوق نیست خالی و درش هم باز به بچههای آگاهی گفتیم گفتن که نه ما پول ندیدیم اونجا هر چی بود همون هست که الانم موجوده ما دست نزدیم.
نکته مهم فیلمها بود که باید بررسی میشد رفتیم و لپتاپش بردیم دوربین مخفی رو بردیم بررسی کردیم و دیدیم بله فیلمهایی که از وکلاش گرفته و زمانی که با هم نشسته بودن توی پذیرایی و داشتن صحبت میکردن و ازشون اطلاعات میگرفت که اون زمین رو چیکار کردی اون ملک رو چیکار کردی یه جاهایی هم با هم دعوا میکنند و ایرج میگه که من کار خودمو کردم اصلا نمیخوام منو عزل کن من میرم استعفا میدم و یه سری تنشهای اینجوری فیمابینشونه.
یکی از فیلما برای شاید یکی دو روز قبل از قتله که حتی بچههای آگاهی میگن وقتی ما رفتیم اونجا اون میوههایی که الان تو فیلم هست و اون کیک یزدی که هستش و اون وسایلی که روی میز بود همونجوری روی میز بود و ما هم رها کردیم همونجوری هم ملک پلمپ میشه و وقتی هم ما میریم میبینیم بله میوهها خراب شده و کیکهای یزدی همونجوری روی میز پذیرایی هستش یه سری فیلم هم هست از زمانی که رفته بوده اون شرکت که وام بگیره و بعدا که اون مشکل خورده بودن رفته بود صحبت کرده بود که آقا این پول من بدید که من بخوام سندم آزاد کنم ملکم میخوام و از این صحبتا یه شخص مشکوکی اونجا هست به نام مجتبی که گفتیم اینا اهل کرمانشاه هستند و با ایرج ارتباط دارن و اون آدم رو آورده توی این پرونده تا بتونه اموال حمید بالا بکشه.
مجتبی ما عکس درست درمونی ازش نداشتیم فقط یه عکس کارت ملی داشتیم بعدا حالا از جاهای مختلف تونستیم عکسش به دست بیاریم و ببینیم ارتباطش با حمید چی بوده توی اداره آگاهی هم اومد و گفت که من از طرف ایرج معرفی شد و قرار بود یه سری کارای اداری حمید رو انجام بدم همین بیشتر از این ارتباطی ندارم نه قبلتر میشناختمش نه ارتباط خیلی جدی داشتم خودم یکی دوبار رفته بودم با ایرج و یه سری مدارک گرفته بودم بیش از این ارتباطی باهاش نداشتم ما داشتیم به یه نقطه روشنی میرسیدیم تا این که من رفتم پیش بچههای آگاهی گفتم که ماجرا از چه قراره.
شما به چی رسیدید آیا ماشین رو پیدا کردین دوربین ها رو بررسی کردین به جایی رسیدی گفتش که ماجرا اینه که این آدم رابطه جنسی غیر متعارف داشته با دیلدو اینا ارتباط جنسی داشته با حالا اون خانمی که بوده یا با آدمهای دیگه و بعدم سکته کرده و مرده بیش از این نیست کاملا ما رو ناامید کرده بودن گفتیم دیگه تمامه کار دیگه آگاهی داره یه چنین چیزی میگی پزشکی قانونی میگه سکته حاد قلبی ما دستمون به جای بند نیست ولی اون کمربندی که توی پذیرایی افتاده بود و احتمالا دور دهنش کشیده شده بود چیز دیگهای داشت میگفت بدنی که آسیب دیده بود و احتمالا از توی پذیرایی کشیده شده بود تا توی اتاقخواب و اینکه اون دیلدو به صورت ایستاده روی زمین بود چرا نیفتاد.
اگر خودش استفاده میکرده یا هر چیزی چرا ایستاده بوده این ها صحنه سازیه مجهولات پرونده بود که اداره آگاهی نمیخواست ببینه تا این که من تونستم با بررسی عکسهای مجتبی و اون عکسی که از ماشین گرفته شده بود مجتبی رو مرتبط کنم با این ماجرا عکس باز نشده رو بردم پیش بچههای آگاهی با بازپرس صحبت کردم و متوجه شدیم که اون ماشینی که خارج شده رانندهاش شخصی به نام مجتبی که دنبال کارای اداری حمید بوده.
با همسایهها که صحبت کردیم همشون تایید کردن که کار کار مجتبی هست، رفت و آمد داشته تو این ملک یکی دوبار نبوده خیلی میومده تو این یک سال و دو سال گذشته تقریبا و به بازرس گفتم که دستور بازداشت صادر کند دستور بازداشت صادر میشه کجا تو کرمانشاه پیگیری میشه و میریم سراغش توی کرمانشاه دستگیرش میکنیم و میاریمش.
کشف قاتل از ردیابی تلفن همراه
اعلام میکنه میگه من اصلا اون روز توی تهران نبودم یه ردیابی موبایل میشه و میبینن بله تهران نیست بازپرس در حین آزاد کردن این آدم که اصلا در زمان وقوع قتل تهران نبوده ما موبایل دیگهای رو ازش به دست میاریم و به بازپرس اعلام میکنیم ردیابی میکنن میبینن بله بیست و نهم توی ملک حمید بوده دستور بازداشت صادر میشه بررسی میشه و ازش تحقیقات شروع میشه مجتبی یک ماه توی اداره آگاهی بازداشته و بازپرس یه سری دستورات تقریبا پونزده تا دستور میده که ازش تحقیق بشه در مورد حالا اتفاقاتی که افتاده ماجرا چیه میگه بله روز بیست و نهم البته بعد از یک ماه بازداشت این صحبتها میشه قبلش سکوت کرده حرف نمیزنه ولی میگه بله من اون روز پیشش بودم.
با همدیگه درگیر شدیم سر ملک ها میگون و میگفتش که اینها سندهارو به نام خودشون کردن به نام تو کردن و دست من از همه اموالم کوتاه شده من این پولا رو جمع میکردم برای بچههام چرا این بلا. خلاصه یک تنشی بین ما شکل گرفت من هولش دادم پرت شد روی مبل و بعد اومد سمت من چون حمید یه آدمی که خیلی استوار خیلی بدن محکم و قد بلندی داره و البته مجتبی هم همین وضعیت داره آدم خیلی تو پر بزرگیه و بعد اومد سمت من، من باهاش درگیر شدم یه پارچه کردم توی دهنش گفتم پیرمرده خفه میشه و کمربند دور دهنش کشیدم چند ثانیهای شاید بیشتر طول نکشید که من دیدم این آدم دیگه تکون نمیخوره.
زیر بغلش و گرفتم سمت راستش و کشیدم از توی پذیرایی تا تواتاق خواب اونجا انداختمش و اومدم بیرون اون دیلدو رو هم من گذاشتم گفت من قصد قتل نداشتم با هم درگیر شدیم ولی اصلا اون پارچهای که توی دهنش کردم شاید چند ثانیه بود من فکر نمیکردم بمیره ولی دیدم تکون نمیخوره اصلا بردمش سمت اتاق خواب گفتم اونجا باشه بالاخره یا بیدار میشه یکی میاد بالاخره در میزنه در و باز میکنه من قصد قتل نداشتم.
یه زنی هم تو این پرونده هست که روز آخر تماس داشته میگه بله من با حمید بودم چند سال با حمید بودم تو تحقیقات میگن که دور دهنش کشیدگی داره میدونی چیه میگه نه نمیدونم ولی از ماسک اکسیژن استفاده میکرد دروغ میگفت حمید از ماسک اکسیژن استفاده نمیکرد اون ماسک اون مساک اکسیژنی که توی خونه بود برای زنش بود که در امریکا زندگی میکرد دوباره این آدم آوردیم گفتیم پس یه اطلاعاتی داره میدونیم گفت نه من نمیدونم فقط توی اداره آگاهی به من گفتن که دور دهنش یه خراشیدگی و پارگی وجود داره دوطرف من فکر میکردم برای ماسک اکسیژن.
چون یه ابهامی بود برای ماکه اینها چرا دارن دروغ میگن ولی بعدا حالا فهمیدین حداقل در مورد اون زن که اطلاع نداشته نمیدونسته فقط از ترسش بوده که گفته این ماسکه اکسیژن استفاده میکرده برای اینکه گفتن شاید به اتهام قتل زده بشه مجتبی همه چیز رو گردن گرفته و همه صحنه سازیها رو هم خودش انجام داده برای اینکه شاید بتونه فرار کنه از این ماجرا فرارم کرد شاید بیش از یک سال ما دسترسی نداشتیم به این آدم علت اصلی این بود که ما اصلا اطلاعاتی در مورد پروندهاش نداشتیم در مورد شخصیت این آدم نداشتیم بچههاشم نمیدونستن اسناد و مدارک هم نداشتیم و تقریبا پنج ماهم ملک پلمپ بود و ما نمیتونستیم حتی توی ملک بریم.
به دلیل تحقیقاتی که اداره آگاهی میکرد ولی اون کمربندی که اونجا افتاده بود و آثاری که روی بدن این آدم بود و اون عکسی که یه دوربینی تقریبا دو قواره بغل ترش گرفته بود از این ماشین و این خونه رمزگشایی کرد برای ما و مجتبی رو به عنوان قاتل این پرونده معرفی کرده به ما، بازپرس جلب به دادرسی میزنه در مورد قتل عمد این آدم دفاع البته میکنه و دفاعش اینه که من نمیخواستم بکشم و فقط کشیدم حمید رو با یه سری وسایل توی خونه پیدا میکنن که شاید خود ما ماهها فکر میکردیم که این آدم درگیر چنین موضوعاتیه.
یه مجهولی وجود داشت که اون گزارش پزشکی قانونی که میگه در مقعد ترشحات وجود داره که بعدا ما به پزشک صحبت کردیم گفت نه اینا خیلی طبیعی این ترشحات وجود داره دلالت به رابطه یا هر چیزی نمیکنه توی خونه که رفتیم دیدیم که این آدم یه آدمی که تقریبا آدم مذهبی و یه سری قرآنها داره حاشیه نویسی داره یه سری دعاها توی خونش هستش چه میدونم مفاتیح وجود داره آدمیه که اهل این چیزا بوده به چندتا از دفتر خونههای اطراف خونه مراجعه کردیم برای اینکه یه سری اسناد حالا وکالتنامه و عزل وکالتنامه را کشف کنیم.
همشون میگفتند این ادم خوبی بود بسیار آدم موجهی بود آرام متین. به مسجد محل مراجعه کردیم گفتن بله این میومد اینجا مسجد و نماز میخوند و حتی تقریبا سه ماه قبل از فوتش هم قبل از قتلشم هم توی مسجد زمین خورده و پاش شکسته بود و یکی از دوستای قدیمی اومده بود و کمکش میکرد ما یه قضاوت بیجا تو اول پرونده کردیم که این آدم با این ماجرایی که براش پیش اومده خب احتمالا رابطههای غیر متعارفی داشته حرفی که افسر آگاهی هم به من زد و تو گزارششم نوشت که علت مرگ روابط غیر متعارفی بوده که حالا منجر به سکته قلبی شده و شاید همه ما همین قضاوت اشتباه رو بکنیم.
ولی وقتی که بیش از یک سال تحقیقات انجام شد و ادم های مختلف اومدن متوجه شدیم که نه همه اینها یه صحنه سازی بوده و یک نفر این آدم رو به قتل رسانده شاید یه درس بزرگ برای ما از این عبارت که دیگران رو قضاوت نکنیم که البته به نظر من غلطه و باید دیگران رو قضاوت کنیم ولی درست قضاوتشان بکنیم با تحقیق و بررسی یعنی ما اگر قرار بود تحقیق نکنیم که همه ما ناامید شده بودیم تو پرونده یعنی همه تیم ما ناامید شده بود میگفتن نه اصلا قتلی اتفاق نیفتاده افسر آگاهی نظرش این بود بازپرس نظرش این بود.
ولی بازپرس کمک کرد به ما که این پرونده ادامه پیدا کنه یه جاهایی ماها دیگه دست کشیدیم از ماجرا و هیچ دلیل و مدرکی نداشتیم آدمها مشخص نبودن اطلاعات نداشتیم ولی بازپرس تحقیقات رو ادامه داد وی دستورهای جدید داد تا ما تونستیم با کشف قاتل به نتیجه برسیم شاید اینجاست که ما باید آدمها رو اول بررسی کنیم شخصیتشون رو یه پرونده شخصیت برای خودمون توی ذهن خودمون از هر آدمی داشته باشیم و بعد در موردش اظهارنظر کنیم.
این قسمت پنجاهم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود پنجاهم
مستندات این اپیزود شامل 25 عکس و 4 فیلم است.
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.
درج دیدگاه