اپیزود چهل و نه درد دلهای بی جا
اپیزود چهل و نه درد دلهای بی جا: ساعت نه صبح یه گزارشی به کلانتری ملارد میشه مبنی بر درگیری منجر به بیهوشی، مامورای کلانتری میان و میبینن یه نفر به نام مجید که دهنش پر خونه توی حال خونه افتاده با اورژانس تماس میگیرن و سریع میفرستن بیمارستان، از زهرا همسر مجید تحقیق میشه میگه که امروز ساعت هشت صبح زنگ خونمون زدن شوهرم در و باز کرد چهار نفر که جوراب به صورتشون کشیده بودن اومدن داخل خونه. وکیل پایه یک دادگستری
یکی از اونا که هیکل درشتی داشت من و برد داخل یکی از اتاقها و پرت کرد گوشه دیوار و خودشون رفتن و با شوهرم شروع کردن صحبت کردن ازش میپرسیدن چرا با خواهرمون این کار و کردی خواهرمون خودشو کشته، شوهرم میگفت من کاری نکردم میخواستم باهاش عروسی کنم صدایی که من میشنیدم صدای یه درگیری و گلاویز شدن با هم بود یکی هم گذاشته بودن که مواظب من باشه یه وقتی من بیرون نیام از اتاق.
بعد اینکه اونا رفتن رفتم تو اتاق و دیدم که صورت شوهرم کبود شده و از دهنش خون میاد منم سریع به همسایهها خبر داد و زنگ زدیم اورژانس و کلانتری اومد زهرا میگه که ساعت هشت صبح اینا اومدن داخل خونه ما و ساعت ده و نیم تقریبا از خونه ما خارج شدن از جسد تن پیمایی میشه و آثار درگیری توی نقطههای مختلف بدنش صورت جلسه میشه و پرونده با یک جسد و صورت جلسه کلانتری تحقیقاتش ادامه پیدا میکنه. سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم.
قسمت چهل و نهم پادکست جنایی دادپویان میشنوید موضوعش قتل و اتفاقاتی که ممکنه در مورد قتل بیفته هست. پرونده، پرونده جالبیه به خاطر اتفاقاتی که توش میفته و شرایطی که توی پرونده وجود داره توصیه میکنم بچهها حتما این قسمت رو نشنون چون روابطی که وجود داره روابط خیلی شنیدنی برای بچهها نیستش.
همونجور که قول دادیم قسمت بعد یعنی قسمت پنجاهم به صورت حضوری در خدمتتونیم و میتونید از طریق سایت دادپویان و لگال پادکست دات وی آی پی ثبت نام کنید برای حضور و ثبت نام توی جلسهای که ما قراره به صورت حضوری پادکست رو اجرا بکنیم از صاحب کار مجید تحقیقات میشه صاحبکار مجید میگه که زن مجید یه چند بار اومده بود محل کارش و حرفای قشنگی بهش نمیزد فحش بهش میداد توهین میکرد و حتی تهدیدش میکرد چندین بار هم تلفنی من این تهدید شنیده بودم حتی تصمیم گرفتیم که صداشو ضبط کنیم ولی مثل اینکه فهمیده بود دیگه تلفنی تهدید نمیکرد.
تقریبا اواخر اسفند بود که مجید به من گفتش که حدس میزنم کار زنمه نمیدونم منظورش چی بود ولی گفت منتظریم که پدر مادر زهرا از سفر بیان تا من تکلیفم و روشن کنم امروزم زن مجید به من زنگ زد و گفت که اگر آگاهی ازت سوال کردم بگو مشکل ما سر خرجی خونه بوده فکر میکنم مجید با همسرش خیلی اختلافات شدید خونوادگی داشتن حتی یادمه یه بار تلفنی تهدید به مرگش کرد و گفت یه روز من تو رو میکشم.
از مادر مقتول یعنی مجید تحقیقات میشه اونم میگه من احتمال میدم یه نفر به نام رضا قاتل باشه رضا کیه؟ میگه که عروسم یعنی زهرا چند بار با رضا رفته بودن مسافرت یه چند بار اینور اونور سر حالا گروهها و تورهایی که با همدیگه میرفتن من رضا رو شنیده بودم از زهرا، تو خونم یه بار دیدم یه بار ما خونه بودیم و دیدم که رضا اومد توی خونه و خیلی با عروسم گرم گرفته بود و صحبت میکرد رضا ارتباط داشت با خونواده ما.
با بچههای پسرم و عروسش، مادر مجید میگه حرفایی که عروسم میزنه خیلی معقول نیستش این که چهار نفر اومدن خونه و باهاش درگیر شدند ولی توی بدنش خیلی آثار جدی از اون درگیری که این میگه وجود نداره حرفاش دروغه، من میدونم بین عروسم و رضا ارتباط نامشروع وجود داره عروسم با پسرم خیلی اختلاف داشت شش ماه قبل دست به خودکشی هم زد حتی.
چند وقت پیش یه نفر به نام ایرج خودش ایرج معرفی کرده بود زنگ زد تهدید کرد و گفتش که مجید زن و بچه هاش میکشم، میگفتش که من توی کیش مغازه دارم و قبلا چند نفر فرستاده بودم که اونا رو بکشن ولی نتونستن حالا خودم میام و کار و تموم میکنم من به عروسم مظنونم از اون تحقیق کنید میفهمیم مساله از چه قراره.
از زهرا بازم تحقیق میشه اونم حرفای مادرشوهرش تایید میکنه میگه بله همینجور بود هم به خونه اونا زنگ زده بودن به خونه ما زنگ زده بودن و هی ما رو تهدید میکردن اون روزم همونجوری که گفتم چهار نفر سیاه پوش اومدن یه چاقو گذاشتن زیر گردن من و شوهرم التماس میکرد گفتم به خواهر ما تجاوز کردی میگفتن اگر خواهر ما خودش نمیکشت ما تو رو فقط ناقص میکردیم و روی دست زن و بچت میذاشتیم ولی چون خودش کشته و از بین رفته واسه همین ما هم تو رو میکشیم.
زهرا توی ادامه تحقیقات میگه که تقریبا ساعت نه و نیم صبح بود ما این درگیری رو داشتیم که یه دفعه دیدم تلفن خونه زنگ زد نگاه کردم دیدم خونه مادر شوهرمه خواستم بردارم ولی اون کسی که مواظب من بود با دست چپ محکم زد تو دهن من و گفت بشین سر جات تکون نخور، زهرا لحظه به لحظه با تعیین دقیق ساعتش رو توی پرونده نوشته و صورت جلسه کرده بعد هم گفتش که اون چهار نفر خارج شدن و دخترمو از جاش بلند کردم گفتم باباتو کشتن.
دویدیم سمت کوچه پسرعمه شوهرم داشت از دور میومد صداش کردم همسایهها رو هم خبر کردم و اونا اومدن سمت خونه و بعدم که زنگ زدیم و کلانتری و اورژانس، میگه من با مجید اختلافی نداشتم اگر بحثی هم داشتیم فقط سر دیر اومدن و ندادن خرجی خونه بود میگه مجید با زنهای دیگه ارتباط داشت یکی از اونا کسی بود به نام صدیقه که میگفت شوهرم قصد داره اونو صیغه کنه.
برای مشاوره حقوقی با وکیل انلاین، می توانید به صفحه وکیل دادپویان مراجعه کنید.
تظاهر به دوست داشتن
من مجید و دوست داشتم هر وقت دست نوازش به سرم میکشید حالم خوب بود در غیر این صورت فردی عصبی بودم این عین اظهارات زهرا توی صورت جلسه آگاهیه میگه مجید این اواخر نسبت به من سرد شده بود بهش گفتم میخوام خودکشی کنم و اون هیچ ری اکشنی نداشت میگفت مردم از راه زناشون امرار معاش میکنن.
که این حرف خیلی برای من سنگین بود من میخواستم خودم بکشم من با شخصی به نام رضا آره ارتباط داشتم یه نفر بود که یه گروهی داشت که میرفتم مسافرت من باهاشون میرفتم یه جورایی همکارم شده بودیم با هم هیچ وقت رابطه غیرشرعی بین ما نبوده و فقط ما با همدیگه یه جور همکار بودیم و با همدیگه چندتا مسافرت رفتیم.
از همسایهها هم تحقیق شده و دو سه نفر اومدن یه سری شهادتها دادن و گفتن که زهرا با شوهرش اختلاف شدید داشت اکثر اوقات صدای درگیری و اختلاف از خونه میومد بیرون میگه چند بارم مشاهده کردیم و دیدیم که یه نفر به نام رضا وقتی که مجید خونه نبود میومد تو خونه و میرفت این آدم تردد داشت تو خونه حتی یه بارم دیدیم که کلید داشت و خودش در رو باز کرد و وارد خونه شد چند نفر از شاهدها ترددهای زیاد رضا رو به خونهی مجید گواهی کردن تو پرونده.
مسعود یکی از شاهد های پرونده هست میگه که یه روز زنم بهم گفتش که تو رضا رو میشناسی گفتم آره گفت رضا با خانم مجید رابطه داره من اول قبول نکردم با زنم دعوا کردم سر این مساله ولی زنم گفته که دقت کن تو رفت و آمدها، خودت متوجه میشی چند بار نگاه کردم دیدم بله رضا میاد زنگ خونه مجید رو میزنه وارد میشه تا یکی دو ماه پیش من چندین بار این موضوع رو دیدم.
دو ماه پیش یه شب اصلا اومد از جیبش کلید در آورد در و باز کرد و خودش وارد خونه شد حدود نیم ساعت میگه من اونجا نشستم ببینم کی خارج میشه ولی خروجش از خونه ندیدم خیلی وقتها ظهرها و سر ظهر میومد این اواخر دو سه بار هم تقریبا سر شب بود که اومد شاهد دیگهای به نام ابوالفضل هم دقیقا این رو تایید میکنه همسایه دیوار به دیوار مجید هست.
میگه من بارها دیدم که رضا اومده و اسمش و نمیدونستم ولی میومد میرفت چند بار پشت آیفون دیدمش صبح ها میدیدم که میاد بعضی موقع هام عصر میومد با این اظهارات و این شهادتها، رضا به عنوان متهم پرونده و مضمون البته تحت تعقیب قرار میگیره و مامورای آگاهی دستور جلبش رو از بازپرس میگیرن و برای جلبش اقدام میکنن.
با بررسیهایی که میکنن و با توجه به اینکه رضا یه دفتری داشته رضا رو دستگیرش میکنن و توی صورت جلسهای که از این آدم انجام میشه میگه که من از یک سال پیش زهرا رو میشناسم ما با همدیگه رفت و آمد داشتیم ولی رفت و آمدمون فقط در حد این بود که با همدیگه همکار بودیم در مورد موضوعات کاری و این حرفا با هم صحبت میکردیم میگه من خونشم رفتم ولی هر وقت که مجید خونه بود میرفتم وقتی هم مجید از خونه میرفت من از خونه میرفتم.
قتل عمدی به هر دوتاشون تفهیم اتهام میشه یعنی به رضا و زهرا. اول منکر میشن ولی تقریبا دو ماه بعد که پرونده توی آگاهی توی اداره دهم داره تحقیقات میشه و بررسی میشه و این حرفا نهایتا هر دو تا متهم اعتراف به قتل عمدی مجید میکنن رضا میگه که قبول دارم من با زهرا رابطه داشتم ولی رابطهی جنسی نداشتم در حد صحبت کردن و درد و دل کردن.
میدونستم که اینا با هم اختلاف دارند و زهرا هم میومد به من میگفت من هم حالا دل به دلش میدادم ساعت تقریبا شش بعد ازظهر بود زنگ زدم خونشون میخواستم حال زهرا رو بپرسم که دیدم به شدت داره گریه میکنه، بهم گفت منو حلال کن دیگه میخوام برم بعد دیدم دختر نه سالش گوشی رو گرفت و گفت مادرم میخواد خودکشی کنه، من کمتر از نیم ساعت رسیدم اونجا با زهرا صحبت کردم و سعی کردم قانع اش کنم که دست از خودکشی برداره.
نیم ساعت گذشته بود از ورود من توی خونه دیدم صدای زنگ میاد صدای زنگ هم اینجوری بود که سه تا زنگ پشت سر هم میخورد این علامت مجید بود وقتی سه تا زن پشت سر هم میزد متوجه میشدیم که مجید داره میاد ما صدای زنگ رو که شنیدیم من سریع رفتم طبقه بالای خونه و تو کمد دیواری مخفی شدم منتظر بودم یه فرصتی باشه بتونم از خونه خارج بشم.
که بعد دیدم که خونواده مجید اومدن تو خونه تا ساعت ده و نیم شب تو خونه بودن بعدم مجید رفت هم در حیاط و راه رو همه رو قفل کرد من دیگه نتونستم از خونه خارج بشم تا صبح هم اونجا بودم ساعت هشت صبح بود زنگ خونه زده شد مجید آیفون و برداشت ولی کسی جواب نداد اومد طبقه بالا تا از پنجره بالا ببینه کی پشت دره که اونجا منو دید گفت تو اینجا چیکار میکنی منم خیلی ترسیده بودم شروع کردم خواهش و التماس کردن که منو نادیده بگیر بذار من برم آبروی من و همسرت رو نبر ولی قبول نکرد.
درگیری بین قاتل و مقتول
بردمش تو اتاق و با همدیگه صحبت کردیم با مشت زد تو دهن من من برای اینکه آرامش کنم گردنش گرفتم زیر بغل خودم میخواستم که آرومش کنم همینجور داشت توی شکم و پهلوی من مشت میزد منم گردنش توی دستم گرفته بودم و داشتم فشار میدادم که یه دفعه دیدم دیگه نفس نمیکشه ساکت شده بود اول فکر کردم که آروم شده میخواد بشینیم با همدیگه صحبت کنیم ولی بعدش که ولش کرد افتاد روی زمین خیلی ترسیده بودم تو همین درگیری بودیم که زهرا اومد و وقتی دید ما رو خیلی ترسید گفت اونو کشتی من گفتم نمیدونم فکر کنم مرده باشه.
تعادل روحی خودم و از دست داده بودم به زهرا گفتم یه سرنگ بیار اونم رفت از توی یخچال یه سرنگ مصرف نشده آورد منم پر هوا کردم و سرنگ رو و سعی کردم بکنم اونو توی رگ مجید تا اگه زنده باشه تموم کنه زهرا بیتابی میکرد آرومش کردم ازش خواستم که کمکم کنه و بهش گفتم که باید این موضوع رو مخفی کنیم هیچ کس نباید بفهمه قبولم کرد.
من یه تیکه ابر برداشتم و یه تیکه پارچه سعی کردم آثار انگشتام از روی جسد و لباسش پاک کنم یه ذره ابرم گرفتم کردم توی بینی مجید که دیگه نفس نکشه زیر پوشش در آوردم و با خودم بردم گفتم شاید آثار انگشت ها روش باقی بمونه بعدم از طبقه پشت بوم فرار کردم دیگه نفهمیدم چیشد. مواجه حضوری بین رضا و زهرا انجام میشه زهرا هم حرفای رضا رو تایید میکنه میگه آره وقتی که رضا شوهرم کشت از پشت بوم فرار کرد.
داستان چهارتا نقاب دارم من ذهن خودم بود که ساختش و گفتم شاید اینطوری بتونیم از این ماجرا فرار بکنیم توی تحقیقاتش توی دادسرا زهرا قتل رو انکار میکنه میگه من قتل رو و قبول ندارم چون از اصلا اطلاعی ندارم رضا با هماهنگی مجید اومد خونه ما و اصلا اینجوری بود که همیشه میومد رضا خونه ما با پسر و دخترم بازی میکرد باهاشون صحبت میکرد دلداریشون میداد و حتی دو ماه پیش من به خاطر رفتارهای بد مجید باهاش صحبت کردم قرار بود زنگ بزنه خونه پدر مجید باهاش صحبت کنه با پدر و مادرش و خود مجید و باعث بشه که حداقل یه تجدید رفتاری انجام بده و شاید زندگی ما بهتر بشه.
مجید با زنهای دیگه ارتباط داشت و ما میخواستیم بترسونیمش که دنبال زنای غریبه نره من بارها به خاطر این مساله قصد خودکشی داشتم ولی رضا نذاشته بود اون اجازه نمیداد من خودکشی کنم خلاصه جریان رو توضیح میده و میگه که وقتی که مجید رفت طبقه بالا و دید که رضا اونجا اومد پایین و گفتش که خوب بهانهای پیدا کردم آبروی شما رو میبرم هرچیم رضا التماس کرد من التماس کردم قبول نکرد.
رفتن تو اتاق خواب و با همدیگه صحبت کردن بعد من اومدم داخل دیدم مجید صورتش کبود شده نفس نمیکشه و بقیه داستانم همون چیزی که گفتم توی اداره آگاهی داستان رو هم خودم طرح ریزی کرده بودم این که چهار تا نقابدار بیان هیچ ربطی به رضا نداره اینجا داره یه جورایی بار از روی گردن رضا برمیداره و میگه که مشکل من بودم نه رضا.
رضا توی تحقیقات پرونده یه جاهایی اظهارات ضد و نقیض داره البته نه در مورد خود ماهیت قتل بلکه بیشتر در مورد اون آمپول هوا که یه جا میگه که زهرا رفت اون آمپول رو آورد از توی یخچال یه جایی میگه نه من خودم رفتم آمپول رو آوردم و خودم تزریق کردم این داستانها که حالا خیلی موضوعیت نداره ولی اون چیزی که ادعا میکنه میگه اصلا به قصد خودکشی نرفته بودم خونه این آدم و از دادگاه تقاضای بخشش رو دارم.
پدر مادر مجید به عنوان اولیای دم درخواست قصاص از هر دو متهم پرونده رو میکنن هم رضا هم زهرا عروسشون گزارش پزشکی قانونی هم که تو پرونده میاد تو تشریح جسد یه سری آسیبها رو میگه تو لب بالا سمت چپ بینی مخاط لب پایین چند تا ساییدگی توی آرنج ولی علت تامه مرگ رو خفگی ناشی از انسداد مجاری خارجی تنفس یعنی دماغ و دهن اعلام میکنه.
و این در تعارض با اظهارات رضا و زهرا هست اینا گفتن ما گردنش گرفتیم فشار دادیم و باید ناشی از مجاری داخلی باشه در صورتی که گزارش پزشکی قانونی انسداد مجاری خارجی رو علت مرگ میدونه یعنی یه چیزی تو دهن و دماغش گذاشتن و این باعث شده که خفگی اتفاق بیفته هر دو متهم هم به قتل اعتراف کردن حتی رضا یه جا تو تحقیقات دادگاه میگه که وقتی این اتفاق افتاد من اومدم به زهرا گفتم که این موضوع به هیشکی نمیگی اگه بگی هم خودت و هم بچههات رو میکشم.
و جریان اون چهار نفر مرد غریبه هم من گفتم حتما انجام بده اینجوری بگو به آگاهی و دادگاه تا اینکه قطع لوس بشه و منم گرفتار نشم. از محدثه دختر مجید و زهرا هم تحقیق میشه اونم میگه که بله رضا اومد شب خونه ما بود صبح ساعت نه صبح از خواب بیدار شدم سرم رو برگردوندم یه دفعه یه چیزی خورد توی سرم و بیهوش شدم وقتی که به هوش اومدم مادرم گفت که چهار نفر نقابدار اینجا اومدن و بعد همسایهها اومدن و پدرم رو بردن بیمارستان.
رضا ساعت شیش بعدازظهر بود که اومد خونه ما و گفتش که من و تهدید کرد اگر به بابات بگی که من میخوام برم طبقه بالا تو رو میکنم توی لباسشویی منم ترسیدم اون شب چیزی نگفتم یعنی وقتی که باباشون زنگ میزنه رضا و حالا احتمالا مادرشون بچه رو میترسونن که یه وقتی جلوی باباشون حرفی نزنه که مثلا رضا طبقه بالا هست.
از امیرمحمد که بچهی دیگشون پنج سالشونه اونم تعریف میکنن تحقیق میکنن اونم اینجوری میگه که دایی رضا هر موقعی که باباخانه نبود میومد خونه ما موقع درگیری هم من خواب بودم تو جلسه دادگاه دختر دیگه مجید و زهرا یه دختر یازده سالهای میگه که به شدت داره اشک میریزه و دائم درخواست قصاص میکنه میگه اون شب این آقا رضا زنگ زد و گفت مادرت کجاست گفتم اینجاست مادرم گفت گوشی رو بده به من منم دادم به مادرم گفت من میخوام خودم بکشم اگه نیای اینجا خودمو میکشم.
تقریبا یک ساعت بعدش بود که اومد سمت خونه ما بعد هم اون شب رفت بالا و قایم شد از قبل نقشه کشیده بودند که پدرم بکشن مادرم دست من و با قاشق سوزونده بود و من میترسیدم که به پدرم بگم ولی من یه دختر عاقلم همه چیز رو خوب میفهمم مامانم کلید خونه رو داده بود به رضا و هر وقت پدرم نبود میومد خونه ما خیلی وقتها توی کمد مخفی میشد اون شبم با هم تلویزیون تماشا کردن زنگ در که زده شد مادرم گفت در و باز نکن تا آقا رضا بره مخفی بشه.
مادر بزرگ و پدر بزرگ اومدن پدرم اومد آخر شب مادربزرگم گفت چون چند بار تلفن کردن و تهدید کردن که شما رو ممکنه بکشن بیایید بریم خونه ما ولی مامانم نذاشت و گفت هیچ کاری نمیتونن بکنن رضا و مادرم بابام رو کشتن همه تحقیقات انجام شده و دادگاه با توجه به همه این اظهاراتی که وجود داره شواهد و قراینی که وجود داره رای صادر میکنه.
برای مشاور حقوقی، می توانید با موسسه وکالت دادپویان در ارتباط باشید.
رای دادگاه
چند تا موضوع رو مطرح میکنه قاضی پرونده یکی این که این دو نفر با هم اختلاف داشتند شهادتهای آدمهای مختلف این رو میگه صاحبکار مجید این رو میگه و اینکه رضایی هم این وسط وجود داره که یه ارتباطی با زهرا داره حالا رابطه نامشروع یا اینکه نه رابطشون نامشروع نبوده البته در مورد موضوع رابطه نامشروع پرونده اینجا رسیدگی نمیشه به دادگاه دیگهای ارسال میشه که اونجا رسیدگی بکنه این پرونده فقط پرونده مربوطبه قتل شون رو رسیدگی میکنه.
و اقرارهایی که تو پرونده وجود داره مواجه حضوری که بین زهرا و رضا هستش و هر دو قبول کردن فقط دادگاه میگه در مورد نحوه قتل، رضا داره دروغ میگه اون میگه گردنش رو گرفتم در صورتی که نظریه پزشکی قانونی چیز دیگهای میگه پس حتما گردنش نگرفته اما خصوصا که مجید یه آدم تنومندی اینجوری نیست که رضا بتونید بگیره و اون هم اون زیر دست و پا خفه بشه و آثاری توی گردنش وجود نداره مبنی بر اینکه فشار اومده باشه شکسته باشه یا هرچیز دیگه ای.
حالا این که چه اتفاقی افتاده خیلی مشخص نیست ولی این هستش که دهنو بینی این آدم بسته شده و همین باعث قتل این آدم شده و یه جایی هم خودشون گفتن دیگه آمپول هوا زده شده که به قول قاضی پرونده میگه همونطور که توی فیلمها تلویزیون دیده بوده از آمپول هوا استفاده کرده و خواسته اون و زودتر به قتل برسونه حتی به اون مقدار هم راضی نشده و به قول معروف احتمالا دهنش رو با دست گرفته و یه سری فکتها و دلایل اینجوری، همه اینها نشون میده که رضا و زهرا قصد قبلی برای قتل داشتن.
اینجوری نبوده که بر خلاف اظهارات متهمین پرونده که میگه ما قصد نداشتیم بکشیم اومدیم و این اتفاق افتاد نه اینجوری نیست، اصلا قصد قتل وجود داره و یه انتقام جویی این وسط هست گفتیم دیگه اون صاحب کار گفته بود که زنگ زده بود تهدید کرده بود یه بارم گفته بود که میکشمت پس زهرا اصلا قصد انتقام جویی داشته و حتی خود مجید هم از این قصد مطلع بوده و واسه همین دادگاه بدون قصد نمیدونه اتفاقی نمیدونه این قتل رو قتل عمد میدونه ناشی از یک سو قصد یک سو نیت و با نیت قبلی.
چندتا دلیل دیگه هم برای اینکه واقعا قصد قتل وجود داره هست تو پرونده، یکی اینکه اولا وقتی که زنگ میزنن به رضا که بیا که من میخوام خودکشی کنم چه ارتباطی داشته اگر این آدم قصد نداشته که حمایت بکنه از زهرا پس نمیرفته همین رفتنش یه دلیله بعد هم اینکه اگر فکر قتل نداشت چهارده ساعت اونجا مخفی نمیشد همون شبونه میتونست همون طور که صبح پا شد و از پشت بوم فرار کرد میتونست همون شب فرار کنه پس مونده اونجا تا یه فرصتی به دست بیاره که بتونه مجید رو به قتل برسونه.
تازه وقتی که میبینه که مجید داره جون میده میتونست بهش کمک کنه ببرتش بیمارستان یه جایی که نجاتش بدن نه اینکه ورداره با خیال راحت یه آمپول هوا هم بهش بزنه و تلاش بکنه اون رو زودتر بکشه خودش هم میگه دیگه، میگه برای اینکه راحت بشه من آمپول هوا رو زدم همه اینها نشون میده که با قصد وجود داره خصوصا توی گزارش افسر پرونده میگن این وقتی داشتن میآوردنش مجید رو به سمت بیمارستان هنوز جون داشته و شاید اگر یکی دو ساعت زودتر این آدم میومد بیمارستان زنده میموند و رضا میتونست این آدم رو نجات بده.
پس قصدی نداشته که قتل رو انجام نده؟ بلکه قصد قطعا قتل بوده و این فاصلهای که این وسط وجود داره این موضوع رو ثابت میکنه برای زهرا هم همین دلایل وجود داره یعنی همین که زنگ زده و رضا رو کشونده توی خونه حالا با این عنوان که من میخوام خودکشی کنم پاشو بیا اینجا و تحریکش کرده ترغیبش کرده برای اینکه بیاد توی خونه.
و رابطه نزدیک این دو تا آدم هم که کشف شده یه سری حالا نامه هست تو پرونده نامههای عاشقانهای که بین رضا نامه که در اصل ما بگیم یه دست نوشتههایی وجود داره که برای همدیگه مینوشتند و همین نشون میده که اینها با هم خیلی رابطه نزدیکی داشتند و واسه همین خود زهرا هم قصد داشته برای کشتن مجید یه جاهایی تو پرونده یه سری اظهارات هست میگه من از شوهرم بدم میومد ولی رضا یه آدم خوبی بود من میخواستم رضا رو داشته باشم همه اینها رابطهی نزدیک این دو تا آدم رو نشون میده.
و اینکه حداقل اینه که این آدم کمک کرده یه جایی توی تحقیقات خودش میاد میگه که من اومدم بعد اینکه این قتل اتفاق افتاد تر و تمیز کردم که آثار دستی باقی نمونه میگه که من رفتم آمپول هوا رو از توی یخچال آوردم دادم برای اینکه اون راحت تر بتونه کار خودش رو انجام بده و حتی برای اینکه بچه بیدار شد محدثه از خواب بیدار شد زدن تو سرش که بیهوش شد و حتی بهشون گفتم که نگید که مجید رفته رضا رفته بالا قایم شده و همه اینها نشون میده که یه رابطه مستقیمی توی این ماجرا در مورد زهرا هم هست.
زهرا یه دفعه درگیر این حادثه نشده بلکه با برنامه ریزی همه اینها اتفاق افتاده و با همه این اوصاف درسته مشارکت در قتلی نکرده گرچه یه ابهامی هم اینجا دادگاه داره میگه اون چیزی که ما میدونیم اینه که دهن و دماغ مجید بسته شده ولی کشف نمیشه که زهرا این کار کرده باشه احتمال خیلی زیاد خود رضا همه این کار رو کرده ولی خب کمک و معاونت در این مساله کرده زهرا و همین اتهام برای زهرا هم ثابت میکنه نهایتا دادگاه با توجه به این دلایل و استدلالهایی که آوردیم رضا رو محکوم به یک بار قصاص بابت قتل مجید میکنه و زهرا رو بابت معاونت در قتل محکوم به پانزده سال حبس میکنه.
پرونده در دیوان عالی کشور هم رسیدگی میشه و با همه این دلایلی که دادگاه کیفری یک بهش استناد کرده بود رای رو تایید میکنه از سرانجام این آدمها بیاطلاعیم و نمیدونیم الان در زندان هستند و قصاص شدن یا نشدن ولی اون چیزی که من ازش میفهمم همون موضوع همیشگی، اختلافات خانوادگی که میتونه با صحبت کردن یا با فراغت و جدایی موضوعش حل بشه متاسفانه منجر به یک فاجعهای به نام قتل میشه که دو طرف ماجرا ازش متضرر میشه امیدوارم که این مشکلات خانوادگی یک روز در ایران حل و فصل بشه و ما هیچ وقت دیگه از این پروندهها برای شما تعریف نکنیم.
این قسمت چهلم و نهم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود چهل و نهم
مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.
درج دیدگاه