کامل این اپیزود را گوش کنید در

کست باکس دادپویان
اپلیکیشن دادپویان

اپیزود چهل و شش زندگی دوگانه مهسا

اپیزود چهل و شش زندگی دوگانه مهسا: جلسه‌ رسیدگی که شروع شد دیدم حسن موکلم هنوز نیومده، از شعبه باهاش تماس گرفتند ولی پیداش نکردن، قاضی گفتش که برو با موکلت تماس بگیر بگو حتما بیاد، جلسه بدون اون برگزار نمیشه باید حتما متهم توی جلسه رسیدگی باشه. مهسا متهم دیگه‌ پرونده بلند شد گفت که آقای قاضی شاکی پرونده یعنی ناصر، حسن و خونوادشو تهدید کرده و گفته که نباید توی جلسه‌ رسیدگی شرکت کنه.

چند روز پیش به خونش حمله کردن و ماشین چهارصد و پنج و آتش زدن هم خودش هم خونوادش تهدید شدن حسن میترسه بیاد، سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم شما قسمت چهل و ششم پادکست دادپویان رو میشنوید یکی از رسالت‌های اصلی و مهم پادکست دادپویان اینه که سطح آگاهی مردم و توی مسایل حقوقی بالا ببره، برای خود من همیشه این دغدغه وجود داشت همین که باید تو هر زمینه‌ای یه سری اطلاعات داشته باشیم و حالا موضوعات حقوقی هم موضوعاتی که به نظر من خیلی لازمه که هر کدوممون در موردش اطلاع داشته باشیم و اینکه برای خود من همیشه جذاب بود بدونم زیر پوست این شهرچه اتفاقاتی میفته.

و حالا با توجه به موضوعات حقوقی که باهاش درگیر هستم این رو کامل درک می کنم و امیدوارم برای شما هم همین موضوعات جذاب باشه، کامنت‌های که میذارید به ما نشون میده که شما چه موضوعاتی براتون مهمه و چه مسایلی براتون اهمیت بیشتری داره ممکنه سوالای حقوقی هم براتون پیش بیاد که به سایت دادپویان و سایت پادکستمون مراجعه بکنید و اونجا اگر اطلاعات بیشتری می‌خواید اونجا ببینید دادنامه هایی که وجود داره اگر فیلم عکس یا اطلاعاتی در مورد پرونده هست توی سایت پادکستمون وجود داره و اونجا مراجعه کنید اگر سوالی هم دارید اونجا می تونید به جواب هاش برسید.

ناصر به عنوان شاکی پرونده شکایت میکنه و میگه که سال هشتاد و هشت من با مهسا ازدواج کردم با یه سند عادی یعنی سند رسمی نرفتیم بگیریم روی یه برگه‌ عادی نوشتیم که آقا ما با همدیگه زن و شوهر هستیم با این شرایط مادر مهسا هم اینو امضا کرده خود مهسا هم امضا کردش، بعد این که ما این ازدواج کردیم مهسا از خونه فرار کرد و رفت دیگه من ندیدمش متوجه شدم که سال نود و چهار با یه شخصی به نام حسن ازدواج کرده ازدواج دائم سند رسمی گرفته.

من کاری که می‌تونستم بکنم این بود که باید می‌رفتم دادگاه و این زوجیت خودمون رو ثابت‌ میکردم، دادخواست اثبات زوجیت دادم و گفتم که آقا این سند عادی که دست منه یه سند واقعیه ما با هم دیگه ازدواج کردیم دوتا شاهد آوردم و دادگاه حکم اثبات زوجیت من و مهسا دادش.

پرونده تا دیوان عالی کشور هم رفت و اونجا هم تایید شد بعد از اون اومدم سند ازدواج مهسا با حسن رو ابطالش رو خواستم رفت توی دادگاه و اونجا هم حکم دادن به اینکه ازدواج مهسا با حسن باطله. زمانی که اینها زن و شوهر بودن مثلا با اون سند رسمی ازدواج اینها سال‌ها توی خونه‌ همدیگه زندگی می‌کردند و با یک دیگر ارتباط زناشوییداشتند و از این صحبت‌ها.

چون زمانی که توی عقد من بود رفت و به عقد حسن هم دراومد و با همدیگه زندگی می‌کردن و الان سندشون باطله اینها با همدیگه زنا کردن تقاضای محکومیت اینها رو دارم به زنای محسنه، ناصر یه سری مدارک هم میاد روی پرونده میذاره و میگه آقای قاضی سال هزار و چهارصد من رفتم الزام به تمکین مهسارو گرفتم این زن من بوده بعدم خونه رو ول کرده رفته منم رفتم دادگاه دادخواست الزام به تمکین دادم و رایم گرفتم الان پرونده توی اجرای احکامه.

این خانم از من تمکین نمی‌کنه چندتا شاهدم میاد و به دادگاه معرفی می‌کنه یکی از شاهدها پرونده میاد میگه که من دوست ناصرم چند ساله ناصر به عنوان پیمانکار پیشه من کار می‌کنه من سال‌هاست این آدم رو می‌شناسم چند بار رفتم در خونه‌ مهسا که زن ناصر بودش و دیدم که با یه جوونی توی خونه‌ مادر مهسا زندگی می‌کنن بعد از اینکه این عقدنامه باطل شد رفتم اونجا و گفتم که مهسا پاشو بیا و برو پیش شوهرت ناصر.

چرا با این آدمی مهسا وقتی میومد دم در می‌دیدم که خیلی به قول معروف بدون روسری با یه لباس‌های آزادی پیش یه مرد جوونی که اسمش و اون موقع نمی‌دونستم و چند بارهم جلوی من این جوون رو بوسید خودم دیدم بعدم مهسا بهم گفتش که تو زندگی من دخالت نکن پاشو برو بهش گفتم که ناصر میاد می‌کشتت مواظب خودت باش ولی مهسا گوش نکرد این پرونده یک شاکی داره به نام ناصر و دو تا متهم داره مهسا و حسن.

حرف حساب پرونده هم اینه که ناصر اومده گفته زمانی که مهسا زن من بوده رفته با حسن ازدواج کرد حالا اینکه تو پرونده‌ حقوقی اثبات زوجیت و ابطال سند و اینها چه گذشته خیلی من نمی‌فهممش و نمی‌دونم در جریان پروندشم نبودم ولی توی دادگاه کیفری دیدم که یه پرونده‌ اثبات زوجیت که دادنامه شده و رای صادر شده روی پرونده هستش خیلی برای من عجیب بود ولی شاید البته برای هممون یه ذره بی‌اهمیت باشه، فکر کنید شما با زن یا مردی ازدواج کردید و سند رسمی دارید و یه نفر میاد علیه شما یه دادخواستی میده که سند شما رو باطل کنه، که شاید خیلی بهش اهمیت ندید ولی به نظر من هر پرونده‌ای اهمیت خودش و داره حتی کوچکترین پرونده‌ها.

برای مشاور حقوقی، می توانید با موسسه وکالت دادپویان در ارتباط باشید. وکیل انلاین در خدمت شماست.

مهسا زن کیست؟

چون ممکنه برای ما یه داستان و یه اتفاق عجیبی رو رقم بزنه مثل همین پرونده، بگذریم حسن توی دادگاه میاد میگه که مهسا قبلا همسر من بوده من مثل همه‌ آدم‌ها با این آدم ازدواج کردم جشن عروسی گرفتیم رفتیم سر خونه زندگیمون و فکر نمی‌کردیم اتفاقی بیفته من سند رسمی دارم تا این که یه نفر پیدا شد و گفتش که این مهسا زن منه، مهسا احتمالا به من دروغ گفته نمی‌دونم و به من می‌گفتش که نه این ناصر داره دروغ میگه من زنش نبودم ناصر شکایت کرده از ما چند سال هم ما توی دادگاه‌های مختلف رفتیم و اومدیم تا این که عقدنامه‌ منو باطل کرد.

من یه سال و خورده‌ای با این آدم زندگی می‌کنم و باهاش رابطه داشتم جلسه اول رسیدگی موکل من نیومد و مهسا هم گفتش که تهدید شده که اگر بیاد میکشنش وقتی قاضی ازش پرسید که تو از کجا می‌دونی گفت که شوهر منه می‌دونم چیکار می‌کنه کجا میره همینجا بود که وکیل ناصر بلند شد و شروع کرد داد و بیداد کردن که آقای قاضی بنویس که داره اقرار می‌کنه این زن و شوهر بودن من گفتم سند رسمی دارن همسرش بوده نیازی به اقرار و این‌ها نیستش.

برگشتم پشتم رو دیدم، دیدم یه پسر جوون مظلومی یه گوشه‌ای از دادگاه نشسته و بق کرده، من ناصر رو نمی‌شناختم بعدا فهمیدم ناصره، آدمیه گفتم این آدم مظلوم اومده چنین پرونده‌ای رو مطرح کرده خلاصه قاضی گفت که چون متهم نیومده نمی‌تونم رسیدگی کنم و دستور داد که حسن جلب بشه چون بهش ابلاغ شده که بیاد نیومده جلب این آدم صادر میشه تا اینکه تو جلسه‌ بعدی حتما حسن حضور داشته باشه.

مهسا یه وکیل داشت، بیرون دادگاه دیدمش باهاش صحبت کردم بعدم فهمیدم که آشنا هست از یک طریقی و شروع کردم باهاش صحبت کردن و بهش گفتم خب خدا رو شکر که جلسه تجدید شد بریم ببینم که چیکار می‌تونیم در مورد این پرونده انجام بدیم از پرونده ازش پرسیدم چون قبل از من اومده بود توی این پرونده و کامل اطلاع داشت از پرونده گفت ناصر رفیق قدیمی حسن حتی داماد مهسا از دوستای اینا بودن و اینا یه گروه بودن کلا همه همدیگه رو می‌شناختن اینجوری نیست که فکر کنیم مثلا محسا با حسن ازدواج کرده بعد یه دفعه ناصر پیداش شد و اومده وسط گفته نه این اصلا زن من بوده نه اینا همشون یه اکیپ بودن به قول معروف یه گنگی بودند که با همدیگه از بچگی بزرگ شدن.

مهسا و ناصر به قول معروف شیرینی خورده‌ هم دیگه بودن، البته بیشتر یک طرفه بود ناصر مهسا می‌خواست از بچگی میگفتش که من باید با مهسا ازدواج کنم ولی بهش ندادن چون اراذل اوباش محل بود و پدر مادرش راضی نمی‌شدم نهایتا این حسنه که میاد وسط و با اون مهسا ازدواج می‌کنه بعد از این ماجرا ناصر کینه‌ این مهسارو به دل می‌گیره و شروع می‌کنه تهدید کردن خودش و خونوادش و هر کسی که دوروبرش بوده و حتی حسنم تهدید می‌کنه میگه باید طلاق بدی وگرنه یه بلایی سر خودت و خودم و مهسا میارم.

حسنم به عنوان حالا یه طرف این ماجرا خیلی مقاومت میکرده که مهسا رو طلاق نده دوستش داشته این حرفها خلاصه یک مدتی یعنی چند سال وقتی یه مدت چند سال این حسن و ناصر و حالا نوچه‌های ناصر و نوچه‌های برادرای مهسا خلاصه این اکیپ با هم دیگه یه زد و خورد مفصلی می‌کنند چند سال، و همدیگه رو تهدید می‌کردند ناصری که میگم گوشه‌ دادگاه نشسته بود خیلی مظلوم بود شاید نفر اول دروازه غار بود.

آدمی بود که جزو اراذل و اوباش اول محل بودش برای خودش یه گردانی داشت یه سری نوچه داشت و هر کی هر مشکلی داشت راه حلش دست ناصر بود به همه‌ راه حلی می‌داد برای حالا هر مشکلی، جلسه‌ اول دادگاه تموم شد وقتی اومدیم بیرون دیدیم که جلوی در شعبه‌ دادگاه زد و خورد حسابی بین ناصر و برادرای مهسا اتفاق افتاده یه جوری که خون و خونریزی حراست و نمی‌دونم خود قاضی شعبه اومد بیرون که اینا رو از هم جدا کنند و بردنشون کلانتری و یه پرونده هم توی کلانتری برای اینا تشکیل دادن و شکایت جدیدی هم مطرح شد اونجا.

این دعوا تا بیرون دادگاه هم ادامه داشت یعنی برادرای مهسا که خودشون یه سری اکیپ بودن توی حالا منطقه‌ای از جنوب تهران و ناصر رفیقاشون نوچه‌هاش بیرون حسابی با هم درگیر شدن جلوی دادگاه،من داشتم میرفتم بیرون که وکیل مهسا بهم گفت بیرون نرو اینا با هم دیگه قرار دعوا گذاشتن و اگه بری بیرون تو هم یک فصل میزنند.

برای مشاوره رابطه نامشروع، می توانید با وکیل رابطه نامشروع در ارتباط باشید.

جلسه دوم دادگاه و حضور حسن

خلاصه زنگ زدم به حسن گفتم که داستان دادگاه از این قرار پاشو بیا دادگاه وگرنه جلبت می‌کنن گفت نه من نمیام هر روز ناصر داره علیه من دعوا مطرح می‌کنه من همش تو این دادگاه تو اون دادگاه هم. گفتم که جلوبتو دارم میام پیدا می‌کنم پدرتو درمیارم گفت اگه پیدا کردن جلبم کنم مشکلی ندارم گفتم خلاصه من بهت گفتم اتمام حجت کردم اگر نیومدی که هیچی اگه اومدی به من یه زنگ بزن بگو من میام دادگاه فلان روز با همدیگه باشیم بیایم دادگاه.

فقط برات قرار صادر میشه، حتما با خودت یه وثیقه‌ای چیزی بیار با کش و قوس‌هایی که من با این آدم داشتم نهایتا ورش داشتیم اومدیم دادگاه یک میلیاردم براش قرار وثیقه صادر شد، جلسه دوم دادگاه که برگزار شد همه اومدن ناصر حسن و مهسا و همه‌ وکلا حسنم  توجیه اش کرده بودم گفتم که در مورد ازدواج ما ازدواج کردیم سند رسمی داریم ولی رابطه‌ زناشویی نداریم و نداشتیم برای اینکه اینا دارن سلاخیت می‌کنن اگر اقرار بکنیم موضوع زنا مطرح میشه.

تو همین جلسه رسیدگی بود فهمیدم که ناصر رفته علیه مهسا یه دعوای دیگم مطرح کرده و گفته که این آدم با شوهر خواهرش هم رابطه‌ نامشروع داره ما شاهد آوردیم و اعلام کردیم آقای با شوهر خواهرش هم به قول معروف می‌خوابه دلیلشم این بود که حالا بعدا مطرح می‌کنیم که این به خاطر اینکه می‌ترسیده بود از ناصر رفته بود خونه‌ خواهرش شوهر خواهرش و همونجا حالا چنین پرونده‌ای هم براش مطرح شده بود.

تو همین جلسه وکیل مهسا بلند شد گفتش که آقای قاضی عقدنامه‌ی عادی که اینها ارائه دادن به دادگاه جعلیه، ماهم شکایت کردیم توی دادگاه عقدنامه هشت روز بعد از فوت پدر مهسا تنظیم شده چطوره که وقتی که اینها عزادار بودن و داشتن درگیر ختم و نمیدونم هفت و اینا بودن اینا آمدن عقدنامه تنظیم کردن و به قول معروف با هم دیگه ازدواج کردن اصولا یک چنین موضوعی عرف نیست توی جامعه‌ ما.

قاضی نپذیرفت این موضوع رو برای این که گفت اون چیزی که برای من مهمه سند رسمی توی دادگاه اثبات شده این ماجرا یعنی عقدنامه‌ی عادی و زوجیت این‌ها و من این رو فقط می‌فهمم. حسن بلند شد و گفتش که آقای قاضی من قبول دارم که با این آدم ازدواج کردم و باهاش رابطه داشتم همه چیز زو خراب کرد واقعا حسن با این صحبتش و یک بار اقرار کرد به این موضوع، ولی این اولین و آخرین اقرارش بود، توی زنا باید چهار بار اقرار بشه به زنا تا موضوع زنا اثبات بشه.

که بعد دیگه ما حسن رو توجیه کردیم که دیگه هیچ وقت در مورد این موضوع اقرار نکن و بعد دیگه کلا انکار کرد.

حرفایی هم که می‌زد حرفهای درستی بودش حسن، میگفتش که من با این آدم ازدواج کردم چون دوسش داشتم و عروسی گرفتیم سند داشتم چه می‌دونستم یه نفر دیگه‌ای این وسط هستش قاضی بهش میگه که میدونستی شوهر داره میگه که نه من بعد از اینکه عقد کردیم رفته بودیم ماه عسل و این حرفا ناصر بهم زنگ زد و من و تهدید کرد گفت که چرا باهاش ازدواج کرد این زن منه، من اونجا بود که تازه فهمیدم یه خبرایی هستش.

توی دادگاه شوهرخواهره هم احضار شده و از اون هم شکایت شده دیگه میاد و توضیح میده میگه که مهسا از ترس ناصر اومده بود خونه‌ ما و پیش من و خواهرش زندگی می‌کرد مثل خواهر من میمونه این چه حرفیه که ما اصلا با هم رابطه نامشروع داریم تو جلسه‌ رسیدگی همین جلسه‌ دوم ناصر میاد و ما اونجا می‌بینیمش ولی سریع از دادگاه در میره چون بابت یه پرونده‌ ضرب و جرحی که وجود داره توی حالا بین این آدم‌ها جلب شو گرفته بودن ازش شکایت کرده بودن و می‌ترسید بیان سراغش به خاطر همین سریع میاد و بعد میره از دادگاه بیرون.

وکیلش صحبت می‌کنه و میگه که اینها مرتکب زنا شدن اقرار کردن که رابطه‌ زناشویی داشتن و واسه همین تقاضای محکومیت این افراد رو به زنا میکنه، ما هم دفاع خودمون می‌کنیم که ما اصلا علم اطلاعی نداشتیم که این آدم شوهر داره و موضوع بحث وطی به شبهه این موضوعات رو مطرح می‌کنیم یعنی اینکه بدون اطلاع بوده شبه هست حتی اگر هم رابطه زناشویی هم وجود داشته باشه، این آدم اطلاعی از این موضوع نداشته که این در حال علقه به قول ما زوجیت یه مرد دیگه‌ای هستش.

واسه همین موکل ما هم مثل هر آدم دیگه ای خوشش اومده با این دختر عروسی گرفته و رفته سر خونه زندگی اش اصلا کدوم آدم عاقلی با یه زنی که زن یه آدم دیگه ازدواج می‌کنه این اصلا عقلایی نیستش، جلسه‌ دادگاه که تموم میشه مدیر دفتر بهم میگه که برو توی دفتر بشین و پایین نرو میگم چه خبره میگه که پایین درگیری مسلحانه شده دار و دسته‌ ناصر با دار و دسته‌ برادرای مهسا اومدن و با هم درگیر شدن، داستان هم چیه؟ داستان همین بوده که آدمای برادر مهسا که تقریبا چهل نفر بودن اومده بودن دور و بر محوطه‌ دادگاه مستقر شده بودند منتظر بودند که ناصر ببینن و بگیرنش.

قیافه‌ها همه خیلی گنگستر و ازاذل و اوباش و میخواستند جلب ناصر بگیرن بعد که می‌بینن حالا ناصر رو پیداش نمی‌کنن یا فکر می‌کنن نیومده میرن چهار پنج نفرشون می‌مونن و بعد آدمای ناصر که توی ماشینا به قول معروف قایم شده بودن اینا می‌ریزن بیرون و یه درگیری مسلحانه‌ای اتفاق میفته چندتا تیراندازی هم میشه بچه‌های حراست که ماجرا رو برام تعریف کردن گفتن که چند تا زخمی هم ما داشتیم و اورژانس میاد و پلیس میاد و زخمی‌ها رو میبرن بیمارستان و خلاصه پلیسم میاد و اونجا صورت جلسه می‌کنه.

رای دادگاه

خیلی جالب بود بچه‌های حراست میگفتن که که این دختره چیه مگه خوشگله، زشته که دوتا خاطر خواه داره؟ از این درگیری ها که بگذریم دادگاه نهایتا رای اش رو صادر میکنه، یک اختلاف نظری بین مستاشران دادگاه کیفری یک وجود داره، یکی شون میگه برائت و یکی شون میگه زنا اتفاق افتاده واسه همین پرونده میره یک شعبه دیگه ای که قاضی سومی هم بیاد اظهار نظر بکنه تا نظر اکثریت بشه نظره دادنامه و اون قاضی سوم هم نظرش بر برائته.

استدلال های خوبی هم میکنه و میگه که همون بحثه ما بهش میگیم وطی به شبههیعنی این که قاعده شبهه و درء وجود داره در این جا و نمیشه این آدم رو متهمش کرد به زنا این آدم نمیدونسته، اطلاعی نداشته که این آدم شوهر داره، و رفته یک رابطه زناشویی رو حتی ایجاد کرده و بعدا متوجه شده که این آدم شوهر داره، تاره هم اون مسئله باید ثابت میشده که حالا در یک بازده زمانی رفته اثبات زوجیت گرفته و عقدنامه رو ابطال کرده و با همه این استدلال ها و دلایل حقوقی نهایتا دادگاه حکم به برائت حسن و مهسا میده.

اسناد رسمی توی کشور اعتبار دارند و نمیشه به همین راحتی زیر سوالشون برد، خودم توی پرونده‌های حقوقی متعدد دیده بودم که شخصی یک سند رسمی یک ملکی رو داره و بعدا حالا به دلایلی این سند ابطال شده حالا یا منابع طبیعی بوده یا زمینهای موات که ما بهش میگیم کمیسیون ماده دوازده یا چه میدونم یه نهادی اومده اون سند رو باطل کرده ولی در مورد اسناد نکاحیه یا سند ازدواج هیچوقت این رو ندیده بودم که تو این پرونده کاملا باهاش درگیر شدم.

نمی‌دونم این باعث می‌شه که من اعتماد نکنم به اسناد رسمی یا نه به این علت که تو پرونده‌های متعدد من این موضوع رو می‌بینم ولی یه چیزی رو خوب می‌فهمم اینکه اصولا غیر از موضوعات جعل اگر سندی شما دارید و فکر می‌کنید این سند رسمی شما دیگه مثل وحی منزل می‌مونه کاملا در اشتباهید ممکنه پرونده‌های متعددی علیه شما مطرح بشه تا اینکه شما به قول معروف به این علت که میگید من سند رسمی دارم هیچ وقت سراغش نگیرید پیش نگرید حتی توی سامانه‌ ثنای شما ممکنه براتون ابلاغیه‌هایی بیاد و شما بهش توجه نکنید.

من توصیه می‌کنم بهتون چون آسیب‌های زیادی دیدم که آدم‌های متعددی خوردن اگر براتون ابلاغیه‌ای اومد و متوجه شدید که علیه شما دعوای مطرح شده حتما پیگیری بکنید رها نکنید ممکنه یه جا شما ملکون رو از دست بدید ولی یه جا مثل این پرونده ممکنه فقط موضوع مالی نباشه شما متهم بشید خدایی نکرده به موضوع زنا یا هر عنوان اتهامی دیگه‌ای به ابلاغیه‌های ثناتون توجه کنید و به دعاوی که ممکنه علیه تون مطرح بشه.

این قسمت چهلم و ششم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.

طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.

جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.

شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.

مدارک مرتبط با اپیزود چهل و شش

مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.

مدارک اپیزود چهل و شش زندگی دوگانه مهسا
مدارک اپیزود چهل و شش زندگی دوگانه مهسا

مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری

اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.

جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.

مشاوره حقوقی