اپیزود بیست و ششم خواستگار کشی
مادر مقتول تعریف میکنه میگه احتمالا پسر منو همان شخصی که دائم به منزل ما تلفن می زند، به قتل رسونده. من تلفن آنها را دارم و می دهم. جلال با کسی اختلاف نداشته ولی پسر بزرگم حمید مدتی بود که با دختری تماس داشت و دختره میگفت بیا به خواستگاری من وگرنه برادرانم چاقو به دست به سراغت خواهند آمد و پسرم در همان کوچه دختره، چاقو خورده است.
مادر دختره زنگ زد و گفت به خواستگاری دخترم نیایید پسرهایم چاقو بـه دسـت تلافی می کنند.
سلام من سیدمحمدصادقی وکیل دعاوی کیفری هستم و داستانی که می شنوید قسمت 26 پادکست دادپویانه و مثل خیلی از قسمت های دیگه مناسب بچه ها نیست. خصوصا که مسئله ناموسیه و میتونه آموزش های منفی به بچه ها بده.
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
ازدواج و اختلاف خانوادگی
این قسمتم مثل خیلی از قتلایی که تو ایران اتفاق میفته موضوع عشق و عاشقیه و بعد سرانجام نافرجام. نمیدونم داستان ازدواج تو ایران چرا انقدر حاشیه داره. احتمالا باید قوانین در رابطه به با ازدواج تغییر کنه یا مسیر برای ازدواج آسونتر بشه.
چون ازدواج ها یا به خاطر اختلافات خونوادگی به سرانجام نمیرسه یا اگرم برسه به هزار دلیل که طلاق ظاهری و طلاق عاطفی ختم میشه و البته این اتفاقای خوب ماجراست و یا این که به جرایمی منجر میشه که میخوام داستانشو براتون تعریف کنیم.
تو تحقیقات دادسرا از حمید برادر مقتول تحقیق شده و گفته است به وسیله تلفن با دختر خانمی به نام بهناز آشنا شدم ولی چون سن او کم، بود قطع رابطه کردم حتی به او گفتم من سرطان دارم مرا رها کند و برود ولی گویا قبض تلفن که برای خانواده اش میرود خیلی زیاد بوده و برادرانش بررسی میکنند و متوجه میشوند که او با موبایل من تماس گرفته بهای تلفن آنها زیاد شده یک روز دختر خانم زنگ زد و گفت: تلفن خودت را به یک دختر بده تا من به برادرانم بگویم که دوستم دختره.
من هم به یکی از آشناها دادم تا جواب تلفن مرا بدهد ولی مثل اینکه برادرش او را تحت فشار قرار داده و موضوع را فهمیده بود. دختر خانم به همراه مادرش از منزل عموی خود به منزل ما زنگ زدند و گفتند: اگر به خواستگاری ایشان نروم برادراش منو با چاقو میکشن، پدر و مادرم این موضوع را قبول نکردند و من هم چون سرباز بودم نمیتوانستم ازدواج کنم.
مادر دختر خانم، تهمت زد که من به دختر خانم دست زده ام ولی من قبول نکردم. مادرش گفت: این دختر را به پزشک میبرم تا مشخص شود که او این کار را کرده ولی دختر، خانم از رفتن به پزشک خودداری می کرد بالاخره رفتند و دیدند که او سالم است.
بهنازم دید من به خواستگاری او نمیروم گفت من دیگر با شما کاری ندارم و به خانه شما هم زنگ نمیزنم بعد از حدود ۴ الی ۵ روز این اتفاق افتاده و برادرم جلال به قتل رسید. مادر بهناز دائم تلفن میزد و تهدید می کرد که اگر خواستگاری نیایید پسرهایم دیوانه اند و خون به پا میکنند ولی من و مادرم جواب رد دادیم ضمنا زمانی که یکی از همسایگان در خانه ما را زد که بگوید این اتفاق افتاده، من سعید برادر بهنازو سوار بر یک موتورسیکلت که تنها بود دیدم و در حدود ۳ الی ۴ ثانیه چشم تو چشم شدیم. احتمالا کار سعیده.
فاصله خونه متهمان و مقتول ۵۰ متر و فاصله بین خونه متهمان و محل افتادن جسد حدود ۱۰۰ متر اعلام گردیده است و معلوم میشه تو همین فاصله به قتل رسیده و جابجا نشده.
از بهناز تحقیق شده و گفته است: که حدود دو سه ماه است که تلفنی با حمید دوست شدم و او شماره موبایل خود را داد و به من ابراز علاقه میکرد و میگفت میخواهد با من ازدواج نماید من دائم با تلفن منزل به موبایل او تماس می گرفتم تا اینکه قبض تلفن زیاد آمد و فهمیدند که من با یک شماره موبایل در تماس هستم برادرانم یک هفته قبل فهمیدند که من دوست پسر دارم و شماره موبایل را بدست آوردند.
و فهمیدند که همسایه ما است ولی آنها حمید را نمیشناختند من هم جریان رابطه ام با حمید را برای خانواده گفتم. از مادر بهنازم که تحقیق شده و او هم ضمن تایید اظهارات دخترش از رابطه آن دو خبر داشتم و به پدرش گفتم او گفت اگر آمدند خواستگاری ببینم چه خواهد شد و منتظر بودیم که به خواستگاری بیایند و از دخترم هم پرسیدم و او هم گفت هیچ ارتباط نزدیکی به جز تلفن نداشتیم.
سعید برادر بهناز تو تحقیقات همه چیزو انکار میکنه و گفته است که در آن شب در محل نبوده ام و در مغازه دوستم وحید بوده ام ولی از رابطه خواهرم با حمید مطلع شدم و تهدیدی هم نکرده ام. از خانواده قضیه رو پرسیدم و متوجه شدم و به مادرم گفتم که کار را تمام کنید تا ازدواج کنند.
مادرم گفت باشه، راضی میکنم با توجه به دلایل اتهامی علیه سعید براش قرار بازداشت موقت صادر میشه تا تحقیقات تکمیل بشه. از عزیز برادر بهنازم تحقیق میشه او نیز اتهام را رد کرده و گفته که از جریان رابطه مطلع شدم ولی کاری نداشتم.
ولی برای اون هم قرار بازداشت صادر میشه، پدر و مادر مقتول مجددا گفته های قبلی خود را تکرار نموده در رابطه با ادعای سعید بر حضور در مغازه وحید از شخص اخیر تحقیق شده و گفته است که سعید در مغازه اینجانب و از ساعت 8/30 تا 9/15 شب بوده و بعد از این ساعت رفته است.
ولی غیر از این فرد کسی در رابطه با این موضوع شهادت نمیدهد و حسب اظهار اهالی مردم میترسند که چیزی بگویند عزیز در تحقیقات اظهار کرد که به پارک جمشیدیه رفته بودیم و تا ساعت 12 شب آنجا بودیم و شب را رفتم به خانه سامان خوابیدم و صبح متوجه وقوع قتل شدم و آدرس سکونت این سه نفر را نیز نوشته است و تحویل بازپرس میده.
بازپرس دستور تحقیق از ایـن سه نفر داده شده و از علیرضا و بهزاد تحقیق شده و هر دو حرفای عزیز را تایید کرده و گفته اند که تا 12 شب در پارک جمشیدیه بوده اند و سپس اومدیم خونه و روز بعد از قتل مطلع گردیده اند و سامان هم در همین حرفا رو گفته.
تو بازپرسی از شخصی به نام داریوش مغازه دار محل تحقیق شده و گفته است که دو موتور سوار که یکی از آنها ترک داشت، در حالی که قمه ای در دست داشتند رفتند و بعد از مدتی شنیدم که شخصی را زده اند ولی قطعا میدانم که سعید و عزیز در این جا سوار این دو موتور نبوده اند. چهره یکی از موتور سوارها را دیدم و میتوانم چهره نگاری،کنم ولی شماره موتورسیکلت ها را نمی دانم.
تو بازپرسی از شهود تحقیق شده و همه گفته اند که سعید در تاریخ و ساعت قتل در مغازه وحید بوده. و عزیز هم جمشیدیه بوده و آدم باخداییه و اهل اینکارا نیست.
با توجه به گواهی این افراد قرار بازداشت هر دو متهم و قرار وثیقه برای هر دو صادر شده و هر دو با تودیع وثیقه آزاد میگردند.
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
گزارشی مهم از اداره آگاهی
تحقیقات از همه افراد انجام میشه و معلوم نیست کی جلال را به قتل رسونده و بازپرس و اداره آگاهی کامل ناتوان شده ار اینکه قاتل رو پیدا کنه تا اینکه یه گزارشی از اداره آگاهی به صورت نامحسوس میاد که قفل ماجرا یواش یواش باز میشه.
افسر آگاهی گزارش می نماید که تحقیقات غیر محسوس نشون میده که خانمی به نام اکرم گفته حدود یک ساعت قبل از وقوع حادثه عزیز در جلوی درب منزلشان در کنار جوی آب نشسته بود و یک قبضه چاقو نیز در دست داشته و با چاقو بازی میکرده و چند نفر از جوانان محل بعد از وقوع حادثه او را در محل رویت کرده اند.
اکرم شاهد ماجرا به عنوان گواه تو بازپرسی حاضر میشه و میگه که متوجه مجازات شهادت کذب شدم و چیزی رو که دیدم میگم. من همسایه این دو خانواده هستم تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر روز حادثه فردی به نام بهزاد دیده بود که عزیز یک چاقو در دست و در جلوی منزل خودشان با آن بازی میکرده و بعد موقع اذان هم از یکی از اهالی به نام حسن تلفنی سؤال کرده که در این کوچه کسی را زده ام آیا مرده یا خیر؟ که حسن هم به او گفته که در دم جان سپرده است.
عزیز مجدد احضار میشه بازپرسی و اصرار دارد تا اثبات نماید که روز واقعه از ساعت ۶ بعد از ظهر تا ساعت یک نیمه شب در پارک جمشیدیه بوده و به گواهی همان سه نفر از دوستانش، مجددا استفاده نموده و به خاطر تناقض گویی های خودش و خونواده اش دوباره براش قرار بازداشت صادر میشه.
وقتی معلوم میشه عزیز داره دروغ میگه اداره آگاهی میره سراغ سه تا شاهدی که به نفع عزیز شهادت دادن و با تحقیقات فنی آگاهی که من کاملا موافقم باهاش چون با خیلی از متهمین و شهود سرو کار داشتم نهایتا حرف راستو از زیر زبونشون میکشه بیرون و اونا هم میفهمن که باید راستشو بگن و مسجد جای نماز خوندنه نه کار دیگه.
این بار هر سه تا شاهد زمان رفتن به پارک جمشیدیه را ۶ الی ۷ بعد از ظهر اعلام ولی با هماهنگی قبلی در مورد ساعت برگشت گفته اند که نمی دانیم ساعت چند برگشتیم؟ ولی ساعت 12/30- 1 شب خانه بوده ایم.
از بهزاد تحقیق شده و گفته است که: عزیز ساعت ۲ شب واقعه زنگ زده به حسن دزده که تحقیق کنند آیا فردی که چاقو خورده است مرده یا زنده است؟!
تو تحقیق از حسن، دوست عزیز هم معلوم میشه که عزیز گفته: دیشب حدود ساعت ۲ عزیز بهش گفته: ما دیروز تو محل دعوا کردیم و میگویند که طرف چاقو خورده برید ببینید که کسی طوری شده یا خیر؟ که من گفته ام به من ربطی ندارد.
تو تحقیقاتی که شده مشخص میشه که این سه نفر، دوستان عزیز شهادت کذب داده اند و در شب واقعه در پارک جمشیدیه نبوده اند، از خانواده شهود تحقیق میکنن مادر علیرضا میگه که فرزندش به دلیل دوستی و رفاقت با عزیز دروغ گفته و خودش را در تله انداخته است تو را به خدا به ما کمک کنید. آن شب در خانه بوده و هیچ جایی نرفته است.
از اینجا به بعد تحقیقات اداره آگاهی تغییر میکنه و میرن سراغ شهود چون دلیل تبرئه شدن عزیز همین شهود بودن نهایتا شهود واقعیت ماجرا رو تعریف میکنن و میگن تو شب قتل اصلا به پارک جمشیدیه نرفته اند و به دروغ شهادت داده اند که به پارک جمشیدیه رفته ایم.
با این اظهارات سریع عزیز احضار شده و با شنیدن اظهارات گواهان که پذیرفته اند که شهادت دروغ، داده اند قتل را اعتراف میکنه و میگه روز حادثه من در پارک خانه مان، نشسته بودم و به دوستم گفته بودم که دو کوچه بعدی منتظر من باشد بعد جلال آمد و من دنبال او رفتم و سرکوچه مان سه ضربه به او زدم ضربه اول را از پشت به کمرش زدم و دومی را هم به کمرش زدم و سومی را به گردنش زدم و فکر میکردم خونواده ای که با خواهرم ارتباط داره همین یه پسر را دارد و اسم او هم حمید است.
کوچه خلوت بود و از خلوتی کوچه استفاده کردم به همین دلیل به او حمله کردم و بعدم رفتم کوچه پایینی. سامان با موتور ایستاده بود و بعد هم به خانه داداش او رحمان رفتیم. و بعد از سوار شدن موتور چاقو را داخل جوی آب انداختم و تا روز بعد در منزل برادر سامان بودم و قضیه رفتن پارک جمشیدیه را برای رد گم کردن مطرح کرده بودم و دوسه روز بعد از جریان قتل موضوع را برای عمویم گفتم و با هم هماهنگ کردیم که بگوییم در پارک جمشیدیه بوده ایم.
سامان هم از جریان قتل خبری نداشت و فقط به او گفتم که در کوچه بعدی منتظر من باشد، می روم خانه کاری دارم و برمی گردم. من قصد کشتن او را نداشتم به شهودم، خودم را به آنها بیگناه معرفی کردم و خواستم تا به من کمک کنند و آنها هم قصد کمک را داشتند و جریان رفتن پارک جمشیدیه را مطرح و هماهنگ کردیم. من این اقدامات را از روی احساسات انجام داده ام و شدیدا پشیمانم و امیدوارم پدر و مادر مقتول مرا عفو نمایند.
با اعترافات متهم از سامان تحقیق شد و تمامی اظهارات عزیز را تکرار نموده و گفت عزیز ازم خواست کوچه 11 منتظر باشم بعد از چند دقیقه او آمد سر و وضع بهم ریخته ای داشت ولی خونی نبود او را بردم در قالیشویی خودمان در… و آنجا بودیم و شب اونجا خوابیدیم و عزیز از من میخواست که او را به جای دوری برسانم چون تو قالیشویی به من گفته بود که در پی مزاحمتهای جلال اونو با چاقو زدم من و دوستانم هم در منزل عموی عزیز هماهنگ کردیم و تصمیم گرفتیم که برای کمک به عزیز، چنین داستانی را مطرح نماییم تقاضای بخشش دارم و پشیمانم.
از علیرضا تحقیق شده و او نیز گفته است که از بچه های محل شنیدم که عزیز یک نفر را کشته که بعدا، فهمیدم جلال را به قتل رسانده و من از عزیز جریان را پرسیدم. او گفت: ماجرا به ناموس ربط داشته که این کار را کردم ما هم برای نجات دادن عزیز از قتل، شب در منزل عموی او جمع بودیم و هماهنگی کردیم و جریان را مطرح کردند و قرار شد که به عزیز کمک نماییم.
از بهزادم تحقیق میشه و اقرار به شهادت کذب میکنه و میگه برای کمک به عزیز بوده و الان فهمیدم اشتباه کرده ام و درخواست عفو و بخشش دارم.
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
اعتراف قاتل
با روشن شدن ماجرا عزیز و میارن بازپرسی و ازش میخوان که ماجرا رو این بار درست تعریف کنه و حقیقت ماجرا رو بگه و اونم شروع میکنه تعریف کردن عزیز میگه چاقو را صبح همون روز قتل، از شاہ عبدالعظیم خریدم و علت تصمیم قتل جلال هم این بوده که تو خانه دائم از رابطه خواهرم با حمید مطرح بوده اعصابم خرد شده بود و تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم.
هیچ کس غیر از خودم از تصمیم، من مطلع نبود چون فهمیده بودم که رابطه خواهرم بـا حمید تلفنی بوده ولی شنیدم که بیرون هم رفته اند. رفتم که حمیدو با چاقو بزنم که جلال رو کشتم، تحقیقات تموم میشه و تو آخرین دفاع بازپرس از عزیز میپرسه آخرین دفاعتو مطرح کن و عزیز تو دو سطر به خط خود مینویسه من تمام صحبتهایم را در آگاهی تکذیب می کنم و هیچ کدام از حرفهایم را قبول نکرده ام و من جلال را نکشته ام و فقط زیر شکنجه روحی و بدنی تن به قبول قتل دروغین داده ام.
پرونده با کیفرخواست قتل عمدی جلال و شهادت کذب شهود به دادگاه کیفری یک ارسال میشه و عزیز نهایتا تو جلسه دادرسی اتهام قتل عمدی مرحوم جلال رو قبول میکنه و میگه چون از قضیه ارتباط خواهرم با حمید مطلع شده بودم و صحبت ها هم به جایی نرسیده بود و تو خانه، هم دائم صحبت از این قضیه بود تصمیم گرفتم یه چاقو بخرم حمیدو بکشم چون او را نمیشناختم برادرش را به قتل رساندم.
تمامی اظهاراتم در مرحله تحقیقات مقدماتی واقعیت بوده و قبول دارم و درخواست عفو دارم.
دادگاه کیفری یک بعد از تحقیقات صورت گرفته و اظهاراتی که در جلسه رسیدگی میشه و عزیز میگه قتل خطای محض بوده و مشمول قتل عمد نیست یعنی قرار بوده حمید رو بکشه ولی جلال رو کشته پس قتل عمد نیست و دادگاه هم با استدلال درست رد میکنه که خیلی مفصل و فنیه و مطرح کردنش خیلی لازم نیست.
نهایتا عزیز رو مبنی بر مباشرت در قتل عمدی مرحوم جلال با ضربات متعدد چاقو از جهت اینکه عزیز با قصد و تصمیم قبلی مبادرت به خرید چاقو نموده و در تاریکی شب بر سر راه و در کمین نشسته و به محض مشاهده او و خلوت بودن محیط از پشت حمله و ضربات چاقو را وارد کرده.
و همان طوری که خود متهم در جلسه دادرسی گفته با وارد شدن اولین ضربه در پشت مقتول که خیلی هم عمیق بوده است، توان مقتول از بین رفته و کوچکترین دفاعی را در مقابل او ننموده و گزارش معاینه جسد هم اینو تایید میکنه و متهم با علم و آگاهی کامل و شناخت مقتول از پشت به او حمله کرده و ضربات را یکی پس از دیگری به وی وارد و موجب مرگ او شده حکم بر محکومیت عزیز به یک بار قصاص نفس بابـت قتل عمدی مرحوم جلال صادر و اعلام مینماید.
در مورد اتهام شهود دایر به ابراز ادله جعلی برای خلاصی متهم اصلی از محاکمه و مجازات و شهادت کذب با توجه به اینکه در صلاحیت دادگاه عمومیه نه دادگاه کیفری قرار عدم صلاحیت صادر میکنه که دادگاه عمومی رسیدگی کنه. به رای اعتراض میشه و پرونده به دیوان عالی کشور ارسال میشه و اونجا هم رای دادگاه کیفری یک رو تایید میکنه و نهایتا عزیز بعد از گذروندن چند ماه حبس با دستور قاضی اجرای احکام در زندان قزلحصار اعدام میشه.
و از این ماجرا تنها چیزی که میمونه دو تا داغیه که روی دوش دو تا خونواده سنگینی میکنه. خانواده جلال و خانواده عزیز. اونم به خاطر یه موضوع ساده ای مثل خواستگاری و ازدواج و نمیدونم کی قراره تموم شه این سخت گیری ها و تعصبات غلط خانوادگی برای ازدواج جوون ها. و من مثل همیشه امیدوار برای تموم شدن این مدل نگاه ها به مقوله ازدواج.
این قسمت بیست و ششم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
در صورت هرگونه مشاوره حقوقی راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود بیست و ششم خواستگار کشی
مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
درج دیدگاه