اپیزود بیست جان سخت
تو جاده نوشهر موکل به من گفت برادرم رو با دوتا گوله توی خیابون زدن، گفتم حالش چطوره گفتش که الان توی بیمارستان و تو قسمت آی سیو بستریه با خودم حدس زدم گفتم احتمالا تو سال ۱۴۰۱ یه پرونده قتل دیگر رو باید پیگیری بکنم ولی خبری از موکل من نشد دو هفته بعد بهم زنگ زد و برای مشاوره از من پرسید که باید چه کار بکنیم گفتم که اگر هنوز زنده است که خودش شکایت کنه و اگر خدای نکرده فوت کرده پدر مادرش به عنوان صاحب حق قصاص باید اقدام به طرح شکایت کنند.
تا دو ماه هم ازش خبری نبود و من گفتم احتمالاً موضوع ختم بخیر شده یادمه توی دفترچه خاطراتم نوشتم برادر موکلم فلانی رو با تیر زدن برای اینکه بمونه توی ذهن خودم که ممکنه یه پرونده قتل دیگه داشته باشم دو ماه بعد دوباره بهم زنگ زد، گفتم حال داداشت چطوره خوب شد گفتش که آره خوب شده بود ولی دیروز دوباره دو تا گوله زدن توی سرش فهمیدم ماجرا خیلی جدی تر از این هست که فکر میکردم.
سلام من سید محمد صادقی وکیل دعاوی کیفری و پرونده ای هستم که داستانش رو میشنوید داستانی که توی روزنامهها منتشر شد و من نمیدونم چطور اطلاعات پرونده از سوی آگاهی مرکز به خبرگزاری ها نفوذ کرده بود هرچند الان تو نقطه ای هستیم که تقریباً پرونده مختومه شده و اتفاقات خیلی عجیب و پیچیده براش افتاده فروردین ۱۴۰۲ و شما قسمت بیستم پادکست دادپویان رو می شنوید.
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
سرقت از منزل به راحتی
موکل خودش خیلی اطلاعاتی در مورد اتفاقاتی که براش افتاده نمیده علتش هم هنوز ما نفهمیدیم یا احتیاط هایی که خودش میکنه یا این که علایق و سلایق ای که ممکنه برای خودش وجود داشته باش ما ازش بی خبریم بیشترین اطلاعات در مورد اظهارات خود متهمین و دختر متهم و البته دختر شاکی پرونده هست و مهمتر بازپرس پرونده که خیلی کمک کرد به ما توی این پرونده و سعی کرد واقعا مسیر پرونده را هموار بکنه و اگر نبود شاید ما خیلی عقب میافتادیم و اتفاقات خیلی بدتری برای موکل من می افتاد.
ماجرا اونجا شروع میشه که که از خونه امیر سرقت میشه خونه و بدون اینکه در رو بشکونن و با استفاده از کلیدی که داشتن وارد خونه میشن و در گاو صندوق باز میکنند یه سری سکه و طلا از خونه سرقت میشه گزارش پلیس تنظیم میشه ولی هیچ وقت این پرونده پیگیری نمیشه علتش این بود که امیر میگه که من احتمالا میدونم کی اینکارو کرده ولی هیچ حرفی در مورد سارق و پرونده نمیزنه و خودشم پیگیری نمیکنه میگه این اتفاق افتاده و باید همین جا موضوع حل و فصل بشه و پرونده به دادگاه نره.
یک هفته بعد از این ماجرا امیر ساعت ۶ صبح که از خونه خارج میشه تا بره محل کارش و سوار موتور بوده یه ماشین از پشت بهش میزنه میوفته زمین و خودشو جمع و جور می کنه و اتفاق خاصی نمیوفته و یه آسیبهای خیلی جزئی میبینه دست و پاش آسیب میبینه شکستگی پاش هستش این ماجرا تموم میشه تا یک ماه بعد دختر موکل تعریف میکنه یه روز ما نشسته بودیم و غذا میخوریم بعد غذا، پدرم کنار سفره خوابش برد و دیگه تا مدت خیلی طولانی بلند نشد.
فکر کنم ۲۴ ساعت بلند نشد زنگ زدم و گفتم بابا من حالش بده اون حتما مریض و ما نمیدونم چی شده، اورژانس اومد و بردنش بیمارستان گفتن بله مسمومیت غذایی داشت حتما، و حالش خوب نیست این اتفاق کمتر از یه ماه دیگه هم برای امیر پیش میاد هیچکس نمیدونه علت این ماجراها چی بوده.
داستانو تعریف میکنم که در ادامه تحقیقات آگاهی بهتون میگم، تقریبا شهریور ۱۴۰۱ امیر میاد بیرون ساعت ۶ صبح که بره سر کار که یه موتوری بهش نزدیک میشه با کلاه کاسکت و ماسک و یه لباس هودی و با اسلحه در دستش بوده که یک تیر به سینه و یه دونم توی کلیه امیر میزنه بردار موکل شروع میکنه طرح شکایت در دادسرا پرونده دادسرا پیگیری میشه و تحقیقات اولیه تو همون دادسرا و کلانتری محل میشه ولی پرونده نصفه نیمه رها میشه.
همینجاست که وقتی برادرش بهم گفت نمیتونم پیگیری بکنم ولی گفتش که برادرم خیلی مایل نیست از بیمارستان اومده بیرون حالش بهتر شده و دیگه نیاز به پیگیری نیستش احتمالا میدونه وقتی از تو آی سیو میاید بخش حالتی داره، میگه که اگر برای من اتفاق افتاد برید سراغ حسین ولی آنجا حالش خوب میشه و پرونده دادسرا رو پیگیری نمیکنه اواخر آبان ۱۴۰۱ دوباره حادثه تکرار میشه.
یعنی اینکه زمانی که امیر داشته از خونه میاد بیرون و ساعت ۷ و ۸ صبح نزدیک خونشون یه موتور سوار بهش نزدیک میشه و دوتا گوله توی سر امیر میزنه و اورژانس بیمارستان و بستری میشه حدود یک ماه توی آی سی یو بستری بوده و تو حالت ناهوشیار به صورت خواب مصنوعی نگه داشته بودند چون اگر به هوش میومد احتمال مرگ وجود داشت.
بعد از تیراندازی دوم به خاطر اینکه احتمال آلات فوت موکل وجود داشته پرونده از دادسرای عمومی گرفته میشه و عدم صلاحیت میخوره میره دادسرای امور جنایی برای رسیدگی به پرونده های ویژه قتل و ضابط پرونده میشه اداره آگاهی مرکز استان تهران گوشی ردیابی میشه و بررسی میشه ببینم ارتباط هایی که وجود داره بین خود موکل زنش و بچه هاش و آدمای نزدیک این ها کی هستند و چیزی که بهش میرسند اینه که پسر خاله زن موکل یه سری ارتباط های مشکوک که با زن موکل داشته.
برای مشاوره حقوقی سرقت، می توانید با وکیل سرقت در تماس باشید.
دستگیری و بازجویی پسرخاله
پسرخاله دستگیر میشه اداره آگاهی و بعد از یه هفته که مفصلا با زجویش می کنند همه چیز رو لو میده و میگه داستان زیر سر زن امیره، فاطمه زن امیر، با اقرار که به سرخودش میکنه توی خونه پدرش دستگیر میشه که طبقه بالای خونه امیر بوده اداره آگاهی شروع میکنه به تحقیق کردن و فاطمه بدون هیچ حاشیه ای شروع میکنه تک تک داستان ها رو تو مواجهه حضوری با حسین تعریف کردن.
یه شخصیت و کاراکتر در اینجا داریم یعنی کسی که عامل و ضارب امیر بوده حسین پسرخاله تعریف میکنه میگه که ضارب شخصی به نام محمد که از دوستای من و اقدامات توسط محمد انجام شده با ردیابی گوشی محمد تو کرج توی خونه رفیقش دستگیر میشه و تو مواجهه حضوری با افراد دخیل پرونده اعلام میکنه میگه که بله همه این شلیک ها رو من انجام بدم.
و علت حادثه را تعریف میکنه میگه که فاطمه دستور میداد و حسین به عنوان کسی که واسطه ما بود میاد و اسلحه رو به من میده و من هم اقدامات بعدی را انجام میدهم صفر تا صد ماجرا رو تعریف میکنه و هیچ چیزی رو هم انکار نمیکنه داستانی که محمد تعریف میکنه اینه که من از فاطمه خوشم میومد دوستش داشتم و بهم پیشنهاد ازدواج داده بود واسه همین هرچی میگفت من قبول میکردم.
و با هم دیگه رفتیم ناصرخسرو و یه دارویی خریدیم برای اینکه بتونیم امیر رو با اون از پا بندازیم امیر زیادی گردن کلفت بود و همین جوری باهاش نمیشد دست به یقه شد و مجبور بودیم که از یک طریقی که راحت تر بشه انجام بدیم و بهترین حالتش همون سم دادن بهشه ولی من تو سم دادن هیچ نقشی نداشتم فقط با فاطمه تو خرید کمکش کردم.
ولی بعدا که به فاطمه گفتم که امیر مرد یا نه گفت که نه نمرده و باید اونو بزنیمش سعی کرده بودم که اونو با ماشین زیر بکنم ولی خوب با ماشین زدم بهش و موتورش افتاد توی جوب خودش هم افتاد ولی اتفاقی براش نیافتاد واسه همین دیگه مجبور بودیم با اسلحه بکشیمش موضوع رو به حسین که رفیقم بود گفتم و حسین رفت برای من یه اسلحه تهیه کرد و آورد.
و بار اول من تو شهریور ماه با گلوله زدم توی سینش و فرار کردم حسین اونور خیابون وایساده بود و تماشا می کرد تا بتونه گزارش کار بده که امیر مرده یا نه که بعدا متوجه شدیم نمرده حسین وسط ماجرا چیکار میکنه ماجرای حسینم این که پسر خاله فاطمه بوده و فاطمه بهش پیشنهاد ازدواج داده بود یه سری حرف های دیگر این وسط زده میشه توسط فاطمه توی اداره آگاهی که واقعا نمیشه گفت چون انتهای داستان جور دیگه ای قرار تموم بشه.
نهایتا حسین هم همین ماجرای محمد رو تایید میکنه و میگه بله ما رفتیم و سم خریدیم و فاطمه بهش سم داد ولی نتونستیم امیر را از پا در بیاریم و واسه همین رفتم کرمانشاه یه اسلحه خریدم و تحویل محمد دادم شهریور بهش شلیک کرد منم واسه اینکه ببینم آیا میمیره یا نه که امیر و رفت بیمارستان دو ماه گذشته دوباره امیر سرپا شده بود دوباره با فاطمه نشستیم و گفتیم چیکار کنیم قرار شد که بریم و دوباره این کار را انجام بدیم.
با اون اسلحه نمیشد این کارو کرد چون احتمال اینکه ردیابی میشد، من رفتم یه اسلحه دیگه توی تهران خریداری کردم دوباره اسلحه را به محمد دادم و محمد آبان ماه دوباره به امیرحمله کرد شلیک کرد توی سرش و گفتیم دیگه کارش تمومه و وقتی که اورژانس اومد منم داشتم اونجا میدیدم و اورژانس بیمارستان اومد بردش بیمارستان تا یک ماه خبری ازش نداشتم که اومدن سراغم و بازداشتم کردن و حالا فهمیدم که زنده است.
فاطمه سم دادن رو گردن میگیره میگه با حسین و محمد رفتم سم رو خریدم و و یه بار بهش سم بدم ولی دفعه دوم رو قبول نمیکنه و زیرش میزنه ولی از خانوادهاش تحقیق میشه مشخصه که دوبار برای امیر حالت مسمومیت پیش اومده و برادرش و دخترش این دو بار رو تایید می کنن. میگه بعد اینکه نتونستین امیر رو بکشیم به حسین گفتم اونم گفت یه بار با ماشین زدیم نشد سم دادیم نشد این بار باید با تیر بزنیم.
به حسین پول دادم یه مقداری هم که طلا از خونه برده بود همونم شد حساب کتابمون بعدم حسین رفت اسلحه خرید و به محمد داد و محمد م امیر رو زد. همه این اعترافات توی دادسرا و اداره آگاهی انجام میشه تو همین زمانه که می بینیم که اطلاعاتی در مورد پرونده از سوی اداره آگاهی بیرون میاد و روزنامه های مختلف داره منتشر میشه به شعبه دادسرا اعلام میکنیم ولی خوب شعبه کاری از دستش بر نمیاد و خیلی هم مسئولیتی در مورد این موضوع نداره.
و اطلاعات اگر خیلی محرمانه باشه میتونه دستور عدم دسترسی یا هر دستور دیگری با این عنوان بده میدونیم که باز هم ممکنه بعضی از رسانه ها با نفوذی که داشته باشند توی خیلی از جاها و حالا تحقیقاتی که می کنند باز هم این اطلاعات را در اختیار مردم بزارن متهمین به صورت بازداشت موقت زندانی میشن و براشون قرار وثیقه صادر شده ولی نمیتونن تامین کنند و به همین علت تو بازداشت میمونن.
ولی برای محمد ضارب امیر که اصلا بازداشت موقت صادر میشه و قرار وثیقه صادر نمیکنه چون ممکنه امیر فوت کنه و موضوع تبدیل به قتل بشه. امیر رو هم تو بیمارستان تو قسمت آیسییو بستری کردن و تو خواب مصنوعی نگرش داشتند و گاها سطح هوشیاریش میاد بالا میره پایین و هنوز ما نمیدونیم چه اتفاقی میافته بازپرس هم مدام این رو داره با ما چک میکنه که زنده هست یا نه اگر خدای نکرده فوت میکرد داستان عوض میشد مدل پرونده تغییر میکرد.
نهایتا دستور به پزشکی قانونی صادر میشه که وضعیت امیر بررسی بشه و گزارش به بازپرس داده بشه دستور دیگه بازپرس اینه که دخترش به عنوان شاهد وقایع زندگی بیاد و توضیحات بدن با دخترش صحبت می کنم دستور میگیرم میبرم پیش بازپرس و برای بازپرس توضیح میده چیزی که میگه اینه اختلاف شدیدی بین مادر و پدرم نبود و ما اصلا حدس نمیزدیم که مادرم طراح چنین ماجرایی بوده این داستان رو داره دختر ۱۴- ۱۵ ساله تعریف میکنه حرف از عدم اختلاف میزنه.
ولی من اون صحنه رو یادم نمیره تو شعبه بازپرسی دادسرای امور جنایی نشستم کنار این دختر و بازپرس بهش برگه میده و دختر داره مینویسه حدود 7-8 برگ یادم این دختر نوشته منم داشتم می خوندم چیزی که من دیدم از هم پاشیدگی خانواده این دختر بود اختلاف هایی که وجود داشت و این که دختر نوشته پدرم از مادرم انقدر عصبانی می شد که یه بار چاقو برداشت گفت من خودم رو میکشم و این یعنی فروپاشی خانوادگی این اسمش اختلاف ساده نیست.
حالا تو نگاه اون دختره نوجوان میشه یک اختلاف ساده ولی تو نگاه منی که با جامعه و خانواده در ارتباطم می فهمم که این یعنی از بین رفتن خانواده. سوال های مفصلی از دختر میکنه و تقریبا تحقیقاتش کامل میکنه فقط یه نکته میمونه و یه نقطه عطفی توی این پرونده که هیچکس بهش دقت نکرده و هیچکس در موردش صحبت نکرده و من اونجا بازپرس رو از این ماجرا مطلع می کنم.
تهدید جلوی مدرسه
و از بازپرس می خوام که در مورد تهدید جلوی مدرسه این دختر از متهمین تحقیق بشه بازپرس میپذیره و میگه که دختر بیرون باشه تا من محمد رو بیارم ببینیم که آیا این محمد تهدید کرده دختر رو یا نه من دختر رو میبرم بیرون شعبه بازپرسی دورتر نگرش میدارم و منتظرم که محمد بیاد نیم ساعتی معطل میشینم تا اینکه محمد رو با لباس راه راه آبی از زندان به دادسرا منتقل میکند.
داستان از این قراره که این دختر بیرون دادسرا برای من تعریف میکنه میگه یه چیزی اتفاق افتاد وقتی که پدر من گلوله اول را خورد و شکایت کردیم یه روز تو مدرسه که بودم و داشتم از مدرسه میومدم بیرون یه نفر با موتور اومد جلوی مدرسه ماسک داشت و کلاه نقاب دار سرش بود و به من گفت که اگر این پرونده را پیگیری بکنی تو رو هم میکشم اینو که به بازپرس میگم بازپرس قبول میکنه تا دختر تو دادسراست یه مواجهه حضوری همون لحظه بین دختر و محمد انجام بشه.
محمدو میارن طبقه سوم دادسرا و وارد بازپرسی میشه منم پشت سرش میرم و به بازپرس اشاره می کنم که هر وقت اعلام بکنه ما بیاییم و مواجهه رو انجام بده. بازپرس ۲۰ دقیقه ای با محمد صحبت میکنه و بعد به من اشاره میکنه که دختر رو بیارم داخل شعبه و یه گوشه ای از شعبه میشینیم و هنوز بازپرس داره با محمد صحبت می کند در مورد موضوع با محمد صحبت میکنه تا ما هم بشنویم و تن صداش رو بفهمیم و دختر ببینه آیا همونی که تهدید کرده یا نه محمد لهجه آذری داره و کاملاً صداش مشخصه.
بعد از ۲۰ دقیقه صحبت های محمد و بازپرس بهمون اشاره میکند میگه همین تو رو تهدید کرد و دختر با قاطعیت میگه نه این نبود و صداش کامل فرق میکرد و قدش بلندتر از این فردی که اینجا نشسته بود معلوم میشه تهدید مربوط به محمد نیست و احتمال داره که حالا یه شخصی باشه که توسط حسین پسر خاله آورده شده و یا هر کس دیگه ای و تحقیقات بازپرسی تمام شده و ما باید منتظر تصمیمات بازپرس باشیم.
یکم از این ماجرا میگذرد تا اینکه امیر از تخت بیمارستان بلند میشه و بعد از ۵ بار سوء قصد بهش زنده میمونه و با من تماس میگیره با همدیگه صحبت میکنیم و اقداماتی که باید بکنیم اینه که با همدیگه بریم پیش بازپرس و یه وکالت از خودش بگیریم چون از پدر مادر وکالتنامه گرفتیم و بی اعتباره. با خودشم یک وکالت نامه تنظیم میکنیم و با هم دیگه میریم سمت شعبه بازپرسی.
بازپرس از امیر تحقیقات لازم رو میکنه اون هم آنجا اعلام میکنه که موضوع مرتبط با زنم هستش و من نمیدونم چرا اینکارو کرده تا حالا چنین اقدامی نکرده بود و هیچ وقت تو خونواده صحبتش نبود اظهارات نهایی ام گرفته شده و ما منتظر صدور قرار جلب به دادرسی محمد ضارب امیر تحت عنوان شروع به قتل سه فقره و حسین معاونت در شروع به قتل چون اسلحه خریداری کرده پولش رو داده و هماهنگیهای انجام داده و فاطمه همسر موکل تحت عنوان دو فقره معاونت در قتل و دو فقره شروع به قتل یعنی همان مواردی که بهش سم داده.
تو همین حین و بین امیر به من زنگ میزنه و یه چیزی میگه که ما همه شوکه میشیم و نمیدونیم واقعا باید چه جوابی به امیر بدیم آیا باید منصرفش کنیم یا بپذیریم و اون هم اعلام رضایت نسبت به همه متهمین پرونده است من یک هفته معطل نگرش داشتم تا اینکه یه وقتی رضایتی رو اعلام نکنه و با برادرش صحبت کردم که چرا میخواد رضایت بده؟
رضایت شاکی و بخشیدن مهریه
گفت میخواد فاطمه مهریه رو ببخشه و در قبالش رضایت بده چون مهریه سنگینی و اگر بخواهد این زن بعد از حالا همه اقدامات و زندان رفتن رو مهریه اش اقدام کنه اتفاقای بدی برای امیر بیفته واسه همین ترجیح میده اینجا امیر اعلام رضایت بکنه و با مهریه تهاتر کنه.
منم بعد چند هفته دست و پا زدن نهایتا رضایت نامه رو براش تنظیم می کنم که برن دفترخانه و مهریه بخشیده بشه و امیر هم نسبت به این پرونده اعلام رضایت بکنه.
خیلی برای ما سنگین بود این اعلام رضایت به این علت که بعد از اینکه رضایت داده شد و اصلا طلاق هم گرفتن بعدش ممکنه دوباره فاطمه بیاد سراغ امیر و این کار رو انجام بده این خیلی مهم نبود. اتفاق بدتر و عجیب تر اینکه نسبت به طلاق هم امیر نمیخواست اقدام بکنم اینجا نقطه که من کلا نمیفهمم ماجرای موکلم رو.
با برادرش مفصل صحبت میکنم در این زمینه ولی اون هم نمیدونه علت چی هستش حالا به خاطر بچهها هر چیز دیگه ای ولی کلا نمیدانیم ماجرا چیه بهش میگم اگر قرار باشه زندگی بکنه با تو که باز هم دوباره ممکنه قصد کشتن تو رو بکنه خصوصا اینکه توی یه سری اظهارات پرونده معلومه که فاطمه خیلی دلش با امیر نیست و دلش با آدمهای دیگری است و این خیلی مشخص ولی متاسفانه امیر میگه که من می خواهم باهاش زندگی بکنم و اینجا نقطه که من از پرونده ترجیح میدم که خارج بشم.
بازپرس هم تو جلسه رسیدگی به امیر میگه که بزار حداقل من جلب به دادرسی بزنم پرونده به دادگاه بعد دستت باز تره اونجا خواستی رضایت بده ولی امیر مصر بر اینکه همین الان می خوام رضایت بدم، الان تو نقطه رضایت ایم و هیچ کار دیگری هم از دستمون بر نمیاد و موکل داره یکی از عجیب ترین خاتمه های پرونده رو برام رقم میزنه و ما هم دست به عصا ایستادیم کنار و منتظریم که بازپرس بعد از اعلام رضایت تصمیم لازم رو بگیره.
پرونده همین جا برای من مختومه شده است و دیگه هیچ انگیزهای برای ادامه پرونده ندارم ما همه تمام تلاشمون رو کردیم که حداقل امیر اگر تا امروز زنده مونده از الان به بعد هم زنده بمونم و اگه خودش تصمیم دیگه ای داره خیلی نمیشه جلوشو گرفت تو یکی از قسمتهای پادکست تعریف کردم براتون گفتم که اگر به اختلاف خانوادگی خوردین حتما طلاق بگیرید تا قبل از اینکه برای شما اتفاق بیفته این پرونده یک استثنا بر همه این ماجراهاست طلاق نگرفتند و چندین بار مورد سو قصد قرار میگیرد و خدا رو شکر نمیمیره.
و امروز به جای اینکه جدا بشن باز هم می خوان باهم زندگی کنن.
برای مشاوره حقوقی مهریه، می توانید با وکیل مهریه در تماس باشید.
خیلی ممنون که همراه پادکست دادپویان بودید و امیدوارم که تو این فصل بهار حسابی لذت ببرید از این هوای ابری و بارانی و از شنیدن دادستان های ما لذت ببرید.
این قسمت بیستم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
در صورت هرگونه مشاوره حقوقی راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود بیست جان سخت
مستندات این اپیزود شامل سه خبر است
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
درج دیدگاه