کامل این اپیزود را گوش کنید در

کست باکس دادپویان
اپلیکیشن دادپویان

اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای

حال خوبی نداشتم احساس میکردم خودم مردم، خصوصا وقتی که خبر قتل سوم شنیدم باورکردنی نبود مگه میشد توی چند هفته سه تا قتل اتفاق بیفته اونم همش به شکل یعنی نمیشد یه قتل سریالی دیگه تو تهران دیگه کلافه شده بودم مجبور بودم یه راهی پیدا کنم برای اینکه این مشکل حل بشه.

سلام من سید محمد صادقی وکیل دعاوی کیفری هستم و پادکست دادپویان داستان های جنایی و کیفری را برای شما تعریف می کنیم داستان هایی که اصولا به خاطر خشونت بالایی که داره شنیدنش برای بچه ها خیلی نمیتونه خوب باشه واسه این بهتون توصیه می کنم در مورد این پرونده خصوصاً اگر بچه اطرافتون هست، حتماً با هدفون گوش بدید یا اینکه شنیدن این داستان رو بزارید برای یه زمان دیگه.

برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.

سرقت به همراه قتل

یکی از همسایه ها تعریف میکنه میگه که آخرهای آذرماه هوا خیلی سرد بود ولی بوی سوختگی از خونه همسایه میومد هرچی در زدن کسی در را باز نکرد واسه همین زنگ زدم شوهرش، اونم گفت درو بشکونید برید داخل که باز کردیم و با جنازه همسایه روبرو شدم دست و پاشو با طناب قرمز بسته بودن و با تقریباً 30-40 ضربه چاقوی که توی گردن و کتف و سینه زده بودند به قتل رسانده بودنش جنازه روی تخت خواب افتاده بود.

همسر مقتوله در محل حاضر و اطلاعاتی در اختیار مأمورین قرار داده و درخواست رسیدگی و روشن شدن علت واقعه را نموده است و اضافه کرده صبح از خانه خارج شدم و کارهای خود را انجام دادم، قصد مراجعت داشتم که همسایگان زنگ زدند که از خانه شما بوی سوختگی می آید گفتم اشکالی ندارد درب را بشکنید و وارد شوید بعدا از قضیه با خبرشدم.

بازپرس در محل حاضر شده و مراتب صورت جلسه گردیده و وضعیت جسد نیز با قید وارد شدن ۳۶ ضربه چاقو در بدنش توصیف شد از سوی همسر مقتوله اعلام گردیده که مقادیری از طلا و زیورآلات مقتوله نیز سرقت رفته است که در برگه ریز اقلام نوشته شده و همچنین گفته است که در ۴۸ ساعت گذشته با مقتوله که همسرش میباشد رابطه جنسی داشته و هیچ اختلافی هم با یکدیگر نداشته اند. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

در رابطه با این موضوع از فرزندان و بستگان نزدیک و دور مقتوله تحقیق گردیده ولی کسی در مظان اتهام قرار نگرفته و از همسر سابق مقتوله نیز به نحوی تحقیق به عمل آمده است. در پرونده گزارش معاینه جسد به شماره ۷۳۵۱ مورخه ۸۴/۹/۲۷ مربوط به متوفیه زهره تنظیمی در پزشکی قانونی تهران میباشد که ضمن تشریح وضعیت جسد تعداد ۴ عدد بریدگی در خلف گردن و ۲ عدد بریدگی در زیر بریدگی فوق که به صورت عمیق هم بوده است.

و تعداد ۲۳ عدد بریدگی در خلف بدن و تعداد ۷ بریدگی دیگر در کمر و دو عدد خونمردگی در پیشانی و علت مرگ را اصابت جسم برنده و نافذ به ناحیه گردن و قفسه صدری سینه و عوارض آن تعیین و محل اصابت جراحات در بدن متوفیه نشان داده شده و نیز اعلام گردیده که الکل، دارو و سم در خون متوفیه دیده نشده است.

مأمورین در تعقیب شناسایی متهم یا متهمین بوده که 10 روز بعد ساعت ۱۶/۱۵ وقوع قتل مشابه تو شهرک غرب گزارش و مأمورین به محل مراجعه میکنند.

علی اکبر-ن همسر مقتوله اعلام مینماید که از محل کار به خانه آمدم مشاهده کردم که همسرم غرق در خون است که مأمورین وارد شده و گزارش می گردد: که جسد متعلق به خانمی است که پاهای او با طناب و دستانش با روسری بسته شده و از ناحیه گردن بریدگی دارد و خون آلود میباشد و در اتاق خواب افتاده است.

از همسر مقتوله تحقیق شده و از همسایگان نیز بازجویی به عمل آمده ولی مورد خاصی به دست نیامده است ولی در پرونده شوهر مقتوله اعلام نموده که در مورخه ۸۴/۱۰/۴ مبلغ ۲۱،۰۰۰،۰۰۰ ریال چک به صورت ایران چک گرفته ام که مقادیری از آنها را خرج کرده ام ولی مقدار شش فقره از آنها وجود ندارد فکر کنم سرقت شده و شماره چک های وصولی و خرج شده را اخذ و ارائه نموده و تحقیق در رابطه با چگونگی وصول آنها صورت گرفته و افرادی که وصول کننده بوده اند شناسایی و از آنها تحقیق انجام شده.

و ادامه بررسی در مورد چک های سرقت شده در دستور کار مأمورین قرار داشته. در پرونده گزارش معاینه جسد به شماره ۷۶۵۰ مورخه ۸۴/۱۰/۷ تنظیمی در پزشک قانونی تهران مربوط به خانم مارال میباشد که ضمن تشریح جسد یک بریدگی در گونه سمت راست و خراش در سمت راست صورت و خراش در زیر چانه چپ و بریدگی عمقی در گردن از جلو به عقب که عروق را نیز قطع کرده و یک بریدگی دیگر در زیر چانه چپ و بریدگی عمقی در گردن از جلو به عقب که عروق را نیز قطعی کرده.

و یک بریدگی دیگر در زیر بریدگی قبلی و ده عدد بریدگی در پهلوی راست و ۴ عدد بریدگی در خلف تنه و کبودی زانوی چپ و علت مرگ را خونریزی خارجی در اثر بریدگی عروق اصلی گردن در اثر جسم برنده اعلام و قید گردیده که پاهای جسد با دو رشته طناب بسته است. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

مأمورین در صدد کشف وقایع بوده اند که روز بعد از کشف جسد مرحومه مارال گزارش میگردد که جسد دیگری در خیابان پاسداران با هویت سحر کشف گردیده که مأمورین به محل رفته و مشاهده مینمایند که جسد در حالی که دست هایش از پشت به وسیله روسری مشکی رنگ و طناب باریک قرمز رنگی بسته شده و پاها نیز از پشت به دست ها بسته است و به صورت دمر بر روی تختخواب افتاده است و اثر بریدگی عمیق بر گردن او نمایان میباشد.

و وضعیت منزل بیانگر حضور سه نفر در منزل بوده است از شوهر متوفیه در محل تحقیق شده او نیز مثل دو نفر همسران، مقتولین گفته است: که صبح خارج شدم بعد از ساعت 30/11 هرچه تماس گرفتم کسی جواب نداد به سوی خانه حرکت کردم وارد آپارتمان شدم و با این صحنه مواجه گردیدم بازپرس در محل حاضر شده و طی صورت جلسه ای مراتب منعکس گردیده و از خانم صدیقه همسایه این مقتوله تحقیق شده و او گفته است که ساعت 5/2 بعد از ظهر صدای جیغ و داد شنیدم که صدای مرد و زن بوده فکر کردم که اختلاف خانوادگی است.

و زن در حال جیغ زدن بود ولی بیرون نرفتم از فرزندان و بستگان متوفیه تحقیقات مفصلی انجام شده ولی نتیجه ای حاصل نشده است.

قتل سوم که اتفاق می افته یه ذره داستان پیچیده تر میشه سه تا قتل توی تقریبا یک ماه و نیم همشون به یک فرم و هنوز اطلاعاتی به دست نیامده سرنخ ماجرا کجا  به دست میاد جایی که مرتضی شوهر سحر میاد اداره آگاهی و میگه همسرش ۸۴/۹/۲۸ از طریق آگهی همشهری اعلام کرده که قصد فروش خانه اش را دارد و در روز درج آگهی در حالی که فرزندم در خانه بوده است دو نفر زوج جهت بازدید از خانه مراجعه نموده اند و مسائلی را در رابطه با تلفن های انجام شده مطرح کرده و بر اساس نشانی ها و مشخصاتی که کسب شده، تصاویری براساس چهره نگاری به دست آمده و مأمورین در تعقیب دو متهم یکی مرد و دیگری زن قرار گرفته اند. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

اداره تشخیص هویت اعلام نموده که شش تکه طناب ارسالی مورد آزمایش قرار گرفته و حاکی از وجود آثاری تقریبا مشابه بر روی مقاطع بریده شده مذکور میباشد و به نظر میرسد که بریدگی های مورد نظر بر روی مقاطع طناب های مذکور به وسیله اشیاء تیز و برنده مشابه ایجاد گردیده باشد. طنابها قرمز رنگ، گزارش گردیده و در برگ بعدی اعلام شده که طناب های ارسالی از نظر، رنگ قطر الیاف ضخامت یکسان ولی از نظر اندازه متفاوت میباشند.

در پرونده گزارش معاینه پزشکی قانونی تهران در مورد سومین جسد مربوط به مرحومه مارال است که ضمن تشریح وضعیت جسد یک بریدگی عمیق در گردن که وسیع و مورب و به سمت چپ بوده و بریدگی های استخوانی در مهره های گردن و یک بریدگی در سمت چپ پس گردنی و یک بریدگی در سمت راست گردن گزارش و علت مرگ را اصابت جسم برنده نوک تیز به ناحیه گردن اعلام و قید گردیده مری بریده و قطع گردیده است.

برای مشاوره حقوقی سرقت، می توانید با وکیل سرقت در تماس باشید.

قتل های شبیه به هم

با این سرنخ معلوم میشه که قتل ها شبیه همه و احتمالا یه نفر داره این قتل را انجام میده ولی اون یه نفر کیه، که با سر نخ بعدی هویت قاتل معلوم میشه جایی که اداره آگاهی میره سراغ وصول کننده های چک هایی که از خونه سرقت شده چک ها بررسی میشه معلوم میشه که روی چند تا شماره تلفن نوشته شده صاحب های شماره تلفن ها احضار میشن ولی هیچ اطلاعی از این چک ندارن معلوم بوده که شماره تلفن الکی باشه و نوشته شده فقط برای اینکه رد پا گم بشه.

اداره آگاهی میره سراغ بانک از شعبات بانک ها چه جوری وصول شدند که اطلاعی ندارند و معلومه که نه فیلمی ازشون هست که معلوم بکنه. اطلاعات درست در مورد کاردکس بانک وجود داره ولی چیزی که اداره آگاهی می فهمیم که بیشتر چکها اطراف خیابان جردن خرج شدن یکی از شماره تلفن ها شماره یه خونه است که تو همون منطقه جردن و یه بار با خونه سحر تماس گرفته میرم سراغ خونه و معلوم میشه خونه مربوط به یه نفری به نام محمدرضا.

و بعد متوجه میشن محمدرضا یه پسری داره به نام حسین و شماره تلفنی که روی چک نوشته شده با شماره حسین همخونی داره بچه های آگاهی شب دم خونه حسین کشیک میدن و نهایتا ساعت ۱۰ شب وقتی که میاد دستگیرش می کنن اول منکر میشه ولی بعد از تقریبا دو هفته که توی اداره آگاهی تحت مراقبت بود و به صورت انفرادی بازجویی میشه شروع میکنه داستان و تعریف کردن.

چنین تعریف کرده است «حدود سه ماه پیش به دلیل مشکلات مالی تصمیم به سرقت گرفتم راهی را که در یکی از روزنامه ها خوانده بودم انتخاب کردم با دو نفر از دوستانم صحبت کردم ولی آنها قبول نکردند به چند خانه سر زدم ولی تنهایی میترسیدم انجام بدهم یک روز اتفاقی سانازو دیدم به ذهنم رسید که با او در میان بگذارم ایشان قبول کرد و با هم به چند آدرس رفتیم ولی موفق نبودیم تا اینکه در آدرس میرداماد موفق به انجام اولین کارمان شدیم.

بعد از بستن دست و پای صاحبخانه با کمک وی مقداری طلا و پول پیدا کردیم و سپس از ترس اینکه شناسایی، نشویم تصمیم به قتل ایشان گرفتیم و با ضربات چاقو ایشان را کشتیم و از خانه بیرون آمدیم چند روز بعد از آن به آدرسی در سعادت آباد رفتیم که در آنجا هم مثل مورد، قبلی کارمان را انجام دادیم و چند روز بعد در حوالی پاسداران مورد سوم خود را پیدا کردیم و آن را هم مانند دو مورد قبلی به قتل رساندیم. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

برای اینکه شناسایی نشویم مرتکب قتل میشدیم، ساناز قبلا به عنوان منشی در دفتر من کار میکردند و تمام مراحل همراه من بودند و کمک می کردند و طعمه های خود را از روی آگهی فروش منازل در روزنامه پیدا میکردیم. معمولا از تلفن های عمومی، زنگ میزدیم ولی آخرین بار با شماره دفترم، خودم تماس گرفتیم معمولا در مراجعات اولیه اگر موقعیت مناسب بود انجام میدادیم ولی اگر مناسب نبود دفعات بعد مراجعه میکردیم.

در مورد هر سه فقره قتل عملیات در مرحله مراجعه دوم انجام شده است و اولین قتل به این صورت بود که وارد خانه شدیم، منزل را، گشتیم طبقه چهارم بود در وسط اتاق خواب ایشان با تهدیدات من به روی تخت خواب خوابانده شد و گفتم اگر ساکت باشی کاری با تو نداریم و ساناز دست و پای ایشان را بست و با کمک، ایشان مقداری طلا و پول پیدا کردیم ولی اینقدر ترسیده بودیم که دیگر، منزل را نگشتیم تصمیم به کشتن ایشان گرفتیم.

او را در روی تخت خواب به زیر پتو برده و با ضربات چاقو، ایشان را به قتل رساندم. دهان او را هم با پارچه ای، بستیم طناب هم قرمز رنگ بود و از سوپری خریده بودیم چاقو از نوع تاشو بوده و دسته فلزی و یک تیغه داشت و متعلق به ساناز بود از او گرفته بودم و نزد من بوده است اولین ضربه را به گردن او زدم و بعد از ترس اینکه زنده، باشد چندین ضربه هم به پشت او زدم فکر کنم که ضربات گردن ۲ یا ۳ ضربه بود که وارد کردم.

سرقت پول نقد و طلا از مقتول

از خونه پول نقد و مقداری طلا سرقت کردیم و طلاها را خود ایشان از داخل میز آرایش به ما دادند و از ترس نتوانستیم طلای گردن او را که زنجیری بود باز کنیم و طلاهای مسروقه را به شخصی بنام پدرام که فامیلمون بود همان روز فروختم و تعدادی هم طلای بدل بود که در خیابان ریختم.

در مورد قتل دوم میگه که تو روزنامه آگهی فروش خونه رو دیدیم یه بار رفتم در خونش شخصی در خانه بود بیرون آمدیم بازدید کردیم و ۵ روز بعد دوباره برای بازدید رفتیم و پس از بازدید در دهانه درب اتاق ایشان را با تهدید چاقو به اتاق بردیم و ساناز با طناب قرمز دست و پای ایشان را بست و پس از گشتن خانه کیف سامسونیت و مقداری طلا و مقداری پول برداشتیم و سپس ایشان را در اتاق با زدن ضربات چاقو ابتدا به گردن و سپس به نقاط مختلف بدن زدم و کشتیم و از خانه خارج شدیم اظهاراتم در کمال سلامت روانی نوشته شده است.

با اقرارحسین و مامور ها میرن سراغ دستگیری ساناز تقریبا فردای همون روز با راهنمایی حسین میرن خونه ساناز و پیدا میکنن و وقتی دم در بوده جلوی باباش دستگیرش می کنن.

در بازرسی از کیف دستی وی یک رشته طناب نایلونی آبی رنگ که هنوز از آن استفاده ای نشده و یک رشته طناب قرمز رنگ به اندازه تقریبی دو متر که از کلاف اصلی بریده شده است کشف ابتدا متهم منکر اطلاع از قتل ها شده ولی بعدا در همین صورت جلسه اظهارات متهم اصلی را پذیرفته و با ارائه یک برگ گزارش ثبت نام دانشگاه رشته علوم تربیتی اظهار نموده که از سه فقره قتلی که در معیت حسین مرتکب شده یه مبلغی عاید او شده که این مبلغ را بابت ثبت نام دانشگاه واریز کرده است. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

و از اموال و وجوه مسروقه چیز دیگری در دست او نمیباشد. بعدم میگه طلاها را حسین میبرد و میفروخت و سهم ایشان را میداده است در تحقیقی که ابتدا از مشارالیها انجام شده او ضمن چگونگی آشنایی خود با حسین و کار در دفتر وی گفته است که دزدی را از آذرماه شروع کردیم و تقریبا یک ماه و نیم طول کشید تا دستگیر شده ایم. حسین آدرس خانه هایی را که در روزنامه برای فروش اعلام میکردند به دست می آورد.

بعد تلفنی به خانه ها می نمود برای بازدید به خانه ها میرفتیم و اگر موقعیت مناسب ،بود سرقت میکردیم و بعد از سرقت هم حسین قتل را انجام میداد و بعد از خانه خارج میشدیم و علت انتخاب این کار این بود که پول خوبی به دست می آمد و قتل ها هم به خاطر اینکه بعدا مورد شناسایی قرار نگیریم انجام داده میشد.

در مورد قتل، ساناز جور دیگه تعریف میکنه میگه که حسین با من تماس گرفت گفت یک کار واجب دارم من هم چون مقداری پول نزد او داشتم فکر کردم که میخواهد پول مرا بدهد در میدان شوش با او قرار گذاشتم. او هم با یک پژوی ۲۰۶ سفید رنگ که برای خواهرش بـود آمـد و بـه من گفت میخواهد یک کاری را شروع کند و گفت اینکار خلاف است ولی نگفت چه کاری سپس توضیح داد و گفت که هیچ اثری از ما باقی نمیماند چون بعد از سرقت فردی که در خانه میماند به قتل میرسد من گفتم در قتل شرکت نمی کنم و انجام نمیدهم او قبول کرد.

و گفت فقط در رفتن به خانه ها همراه او باشم، زیرا به دو نفر یکی خانم و یکی آقا هیچ وقت شک نمی کنند من هم قبول کردم و گفت هر چه پول و طلا بود همه را نصف میکنیم بعد از چند روز قرار گذاشتیم که اولین مورد را انجام بدهیم به خانه ای رفتیم ولی موقعیت جور نبود چند مورد دیگر هم رفتیم که جور نشد.

بعد از چندین بار وارد یه خونه شدیم که آپارتمانی بود در طبقه چهارم ساختمان یک خانم تنها بود که خانه متعلق به دخترش بود که در خارج از ایران است او میخواست خانه را بفروشد و پیش دخترش برود ما همه زوایای خانه را در نظر گرفتیم ولی این بار خارج شدیم و چند محل دیگر را هم بررسی کردیم موقعیت جور نبود.

یک روز با حسین قرارداشتم و به یک سوپرمارکت رفتیم و یک بسته طناب قرمز رنگ خریدیم و بعد از یک یا دو مورد رفتن به خانه داخل میرداماد حسین زنگ زد گفت برای بازدید مجدد آمده ایم درب را باز کردند و وارد شدیم همان خانمی که سری قبل در خانه بود درب را باز کرد ما دوباره شروع به بازدید کردیم. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

حسین گفت در اتاق خواب باید او را بگیریم دو اتاق خواب در خانه بود حسین به من اشاره کرد که به سمت اتاق خواب عقبی، حسین پشت خانم بود و من هم جلوی خانم بودم حسین چاقو را از جیب درآورد و گذاشت زیر گلوی خانم و گفت اگر صدایش درآید او را می کشد خانم که ترسیده بود هیچ نگفت فقط گفت هرچه میخواهید بردارید و بروید.

حسین او را خواباند روی تخت و بعد من با طناب دو دست او را بستم و حسین با چاقو طناب را جدا کرد و بعد با همان طناب پاهای او را بستم بعد گفت شروع کن به گشتن خانه بعد گفت نزد خانم بمانم تا خودش تمام خانه را جستجو کند. او رفت و خانه را گشت ولی چیزی به دست نیاورد بعد خانم را به اتاق خواب برد من هم رفتم از او پرسید پول و طلاهای او کجاست؟

خانم بدون هیچ مقاومتی جای طلا و پول ها را نشان داد. بعد من آنها را برداشتم و داخل کیف گذاشتم بعد گفت پیش خانم بمانم و خودش دو مرتبه دوری در خانه زد و آمد و گفت بروم و دستگاه ماهواره را بردارم و من هم رفتم و دستگاه ماهواره را برداشتم حسین آمد و یک سیم برق برداشت و اول میخواست او را با سیم خفه کند زن را در زیر پتو کردیم و پتو را روی سرش کشیدیم بعد من جلوی درب ورودی منتظر ایستادم و مواظب بودم که کسی وارد نشود.

حسین نتوانسته بود با سیم برق او را خفه کند با چاقو به گردن او زده بود و سرش را بریده بود. وقتی از اتاق خارج شد دستهایش خونی بود و چاقو هم همین طور. او دستهایش را شست و سریع کاپشن خود را پوشید و از خانه خارج شدیم کسی نه در راهرو بود و نه در آسانسور، سوار خودروی حسین شدیم در بین راه پول نقد رو من برداشتم و یک کارت عابربانک را حسین برداشت ولی نتوانسته پول موجودی آن را برداشت نماید.

و طلاها را گفت میبرم و به پسردایی خـود «پدرام میفروشم من هم به خانه رفتم بعد از دو روز گفت طلاها رو فروختم اینم سهم تو بعد دوباره شروع کردیم به رفتن به خانه ها چندین موقعیت بود که خوب بود اما جور نشده بود تا اینکه مورد سعادت آباد را که قبلا هم بازدید کرده بودیم و آپارتمانی بود در طبقه چهارم و یک خانم مسن و یک دختر جوان بودند در نظر گرفتیم و رفتیم موقعیت این خانه خوب بود باز حسین زنگ زد و خانم بدون اینکه چیزی بپرسد گفت بفرمایید بالا ما هم بالا رفتیم و خانم فکر کرده بود که برای شارژ اینترنت آمده اند. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

بعد که ما را دید ما وارد خانه شدیم و خانه را دوباره بازدید کردیم خانم هم همه جا را نشان داد من وارد اتاق خواب دخترش شدم حسین کنار خانم در حال بود که چاقو را گذاشت زیر گردن خانم و او را تهدید کرد که چیزی نگوید و گرنه او را خواهد کشت ولی خانم مقاومت کرد و من هم دست خانم را گرفتم و او را داخل اتاق کشیدم و بعد او را خواباندیم روی تخت و من از پشت دست های او را با روسری که بر سرش بود بستم و بعد با طناب پاهای او را بستم.

بعد من رفتم و کفشهایم را پوشیدم و کیف خانم را خالی کردم مقداری پول در آن بود، برداشتم و بعد نزد خانم رفتم حسین همه خانه را گشت دیدم که دست های خانم باز است مجددا او را از جلو بستم حسین وارد شد و من از اتاق خارج شدم که  حسین میخواست خانم را به قتل برساند. او درب را بست و من جلوی درب ورودی ایستادم وقتی حسین داشت مرتکب قتل میشد خانم مقاومت کرده بود و تمام پیراهن و شلوار حسین خونی شده بود درب را باز کرد و خارج شد و دستهایش را شست.

و بعد من تمام جاها را که اثر انگشت مانده بود پاک کردم و با حسین خارج شدیم و رفتیم به خانه حسین و او لباسهایش را عوض کرد و پولها را تقسیم کردیم طلاها را حسین برداشت که به پسردایی خود بدهد تا او بفروشد و تراول های موجود در کیف را که سه فقره بود حسین برداشت و بیرون آمدیم و من خانه خودمان رفتم و بعد از یکی دو روز دیگر همدیگر را دیدیم و دوباره بازدید از خانه ها شروع شد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

مورد سوم در خیابان پاسداران بود که وقتی وارد شدیم خانم و پسرش بودند که بعد از بازدید خارج شدیم و بعد از سه الی چهار روز دیگر دوباره به خانه اش رفتیم که من زنگ خانه را زدم و خانم جواب داد گفت در حال دوش گرفتن بوده است. یک ربع بعد مجددا برویم و ما یک ربع بعد دوباره زنگ زدیم و داخل خانه رفتیم.

کسی جز خانم نبود و در حین بازدید حسین با چاقو گردن خانم را گرفت و روی تخت خواباند و دستهایش را از پشت بستیم و پاهایش را هم بستیم و بعد حسین شروع کرد به گشتن در خانه و من هم اتاق خوابی را که خانم دست بسته درون آن بود، جستجو کردم و مقداری پول و طلا پیدا شد و بعد خانم را زیر پتو کردم و پتو را روی سرش کشاندم و حسین هم لباسش را درآورد تا خونی نشود بعد در اتاق خواب رفت و من هم جلوی درب اتاق منتظر او ماندم بعد از ۵ دقیقه حسین برگشت و دستهایش را شست و لباس خود را پوشید.

و من هم هر جا اثری از انگشت بود پاک کردم از خانه خارج شدیم و پولها را تقسیم کردیم و طلاها را هم حسین برد تا بفروشد.

در پی اظهارات متهمان در رابطه با فروش طلاهای مسروقه بچه های آگاهی میرن سراغ پدرام  او را دستگیر و نامبرده ضمن قبول خرید طلاهای مسروقه گفته است کارش خرید طلاهای دست دوم و آب کردن و فروش آنها است و کلیه طلاها را آب کرده و به بازار داده است لذا امکان برگرداندن طلاهای خریداری شده وجود ندارد.

در تحقیقاتی که در آگاهی از او شده گفته است یه مبلغی از حسین- س طلب کار بودم و او مقداری طلا آورد و گفت کادوی زنم است که تازه زایمان کرده و قصد فروش دارد و من هم او را و پدرش را که تاجر فرش میباشد میشناختم و از وی خریده ام نمیدانستم که قضیه این چنین میباشد و حتی برای طلب خود شاهد هم دارم که او به تنهایی برای فروش طلا می آمد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

تحقیقات پرونده قتل ها

تحقیقات پرونده ادامه پیدا میکنه و حسین تو ادامه تحقیقاتش میگه که چاقویی که دست من بود مربوط به ساناز بود که گرفته بودم بر اینکه کارها رو پیش ببریم و اگر قراره که قتلی انجام بدیم با این چاقو انجام بشه علتش این بود که ما میخواستیم شناسایی نشیم چون پول لازم داشتیم در مورد یه موضوع دیگه صحبت میکنه اونم رابطه جنسی و زنا با ساناز میگه بله ما ازجلو با هم نزدیکی میکردیم و اتهام را قبول دارم پشیمونم و می خوام که کمکم کنید.

ساناز هم این ماجرا رو تعریف میکنه و در مورد رابطه نامشروع با حسین اقرار میکنه میگه ما شب ها با هم دیگه رابطه جنسی داشتیم پژو ۲۰۶ حسینم بازرسی میشه ولی چاقو پیدا نمیشه و میگه دایی ام شب قبل از تو ماشین برداشتش چون ماشین تو پارکینگ خونه داییم بوده خلاصه میرن سراغ دایی حسین و میگه که بله دیشب ماشین تو پارکینگ من بود دیدم چاقو اینجاست برش داشتم و تحویل بچه ها آگاهی میده.

نقش چاقو و غلاف مربوطه در ظهر برگ کشیده شده و موقع کشف آثارخون بر روی چاقو مشاهده گردیده است متهم گفته است که هر سه قتل به وسیله همین چاقو انجام شده و مقادیر کاغذ و نامه و مدارک نیز ارائه و اظهار نموده که از داخل کیف سامسونيت مسروقه ازداخل منزل مارال به دست آورده است. در تاریخ ۸۴/۱۰/۲۵ مقادیری از طلاهای بدلی مسروقه نیز طی صورت جلسه پرونده از دفتر کار متهم حسین کشف شده است و گفته به لحاظ زیبایی آنها را نگهداری کرده است.

بخشی از تحقیقات پرونده یکی از شاهدین ماجرای داستان رو تعریف میکنه که خیلی ترسناکه، از خانم شهره تحقیق شده و او گفته است که از طریق آگهی خانه را برای فروش اعلام کرده بودیم. ساعت ده یک آقایی زنگ زد که ما پیش از ظهر می آییم خانه را مشاهده کنیم. دخترم گفت: اگر میشه شما ساعت ۲ بعد از ظهربیایید آن آقا گفت خیر ما پیش از ظهر می آییم که ساعت ۱۱صبح آقایی به اتفاق یک خانم وارد میشوند کفش ها را در نیاوردن و مستقیم وارد اتاق خواب میشوند.

کمد را بازدید میکنند و دوباره وارد اتاق خواب میشوند و مرد میگوید کمد را نشان خانم بده و دخترم نشان میدهد وقتی او میخواهد نشان بدهد دخترم صدای نفس های مرد را پشت گوش خود حس میکند به هراس افتاده و به سرعت خودش را سمت درب خروجی میرساند و میگوید بفرمایید بیرون! مرد میرود سمت پذیرایی دخترم مجددا میگوید بفرمایید بیرون دخترم از درب خارج میشود و آن مرد خانم ساناز صدا کرده و آن خانم به دخترم چشم غره رفته و بعد از آسانسور پایین رفته اند.

بعدم دوباره زنگ زده که خانه را فروخته اید؟ دخترم گفته بلی فروخته ایم و دیگر زنگ نزدند. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

در همین رابطه نیز خانم دیگری به نام بهار مراجعه و همچون خانم شهره اظهار میدارد ما نیز قصد فروش داشتیم که آگهی در روزنامه کردیم در ساعت ۱۰ صبح بود آقایی تماس گرفت و گفت به اتفاق همسرشان قصد بازدید خانه را دارند گفتم حتما قبلا هماهنگ و تلفن بزنید بعدا مراجعه کنید یک ساعت و نیم بعد زنگ آپارتمان به صدا درآمد و از آیفون آقایی گفت برای بازدید منزل آمده اند گفتم چرا بدون هماهنگی آمدید؟

گفت زنگ زدم تلفن اشغال بود خواستم به سرایدار اطلاع دهم ولی پاسخگو نبود به ناچار درب را باز کردم و آنها از طریق آسانسور مراجعه کردند خانمی قد کوتاه با مانتو و مقنعه مشکی و کاپشن قرمز و آقایی با قد بلند و بارانی به تن بودند مستقیما وارد اتاق خواب شدند و به کمد اتاق خواب توجه زیادی داشتند مرد به دنبال من به اتاق خواب دیگر آمد و با اصرارخواست که به اتاق خواب، والدین برویم و کمد را نشان خانم بدهم.

در این لحظه صدای تنفس، شدید احساس کردم و متوجه شدم که بیش از حد به من نزدیک شده است وحشت کردم و حس کردم قصد بدی دارد به سرعت درب آپارتمان را باز کردم و داخل راهرو رفتم و از آنها خواستم که آنجا را ترک کنند و کلید را برداشتم. مرد با لبخندی تلخی به من نگاه کرد ولی دختر داخل اتاق خواب ایستاده بود و قصد خارج شدن را نداشت.

مرد او را صدا کرد و گفت ساناز بیا برویم دختر مجددا نیامد دو مرتبه مرد شدیدتر صدا کرد که ساناز بیا برویم آمدند و رفتند بعد از بیست روز خانمی تماس گرفت گفتم فروخته شده و بعد از چاپ عکس آن دو در روزنامه متوجه شدم که همان دختر و پسری هستند که دیده بودم و دستگیر شده اند توضیحا اینکه سه روز بعد از آمدن آن زن و مرد و اطلاع از قتل اول موضوع را به عوامل کلانتری اوین اطلاع دادم.

آگاهی مواجهه حضوری می زاره و خانم بهار با دیدن متهمان آن دو را شناسایی نموده و گفته است همین افراد به خانه ما مراجعه کرده بودند.

وقتی تکلیف قتل ها معلوم میشه بازپرس شروع میکنه در مورد پرونده شخصیت تحقیق کردن که علت این جرایم چیه از اقوام و بستگان متهم، نیز تحقیق لازم انجام شده و دایی متهم از طلب کاری خود از متهم صحبت کرده و از پدر و خانواده ساناز در رابطه با وضعیت مالی تحقیق شده و به اتفاق گفته اند: ایشان دروغ میگوید هیچ مشکل مالی نداشته و هزینه تحصیلات او نیز کاملا از سوی خانواده پرداخت شده است خودش هم کار می کرده و حتی کلید گاو صندوق هم دراختیار ایشان بوده است. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

قطعا انگیزه قتل ها مالی نبوده است از خانواده حسینم تحقیق میشه و اونا میگن که نه ما مشکل مالی نداشتیم هر وقت حسین پول می خواست ما در اختیارش قرار می دادیم ولی حسین میگه چون خیلی مقروض بودم و در نتیجه هـم بهـره میدادم و هم بدهی موجود بود و دیگر روی پول گرفتن از پدر و مادرم را نداشتم به همین دلیل روی به کارهای خلاف آوردم و در نهایت به این نقطه رسیده ام. من در خانواده، بسیار سرافکنده شده بودم.

واقعا اگر پرونده شخصیت توی ایران درست بشه برای متهمین هم یک اطلاعات کاملی در مورد متهمان پرونده داریم همین علت جرائمی که ایجاد میشه چیه و وقتی علت را کشف کنیم میتونیم به راحتی جلوگیری بکنیم متاسفانه در ایران پرونده های شخصیت بسیار پرونده های ضعیف هست و ما واقعا شخصیت مجرم و متهم رو نمیفهمیم.

بگذریم حسین در مورد قتل ها و ساناز تعریف میکنه میگه درقتل ها او نقش اساسی داشت به این صورت که در قتل اول و دوم دست و پای مقتولین را میبست و من با چاقو میزدم با این تفاوت که در اولی او بیرون اتاق رفت و در دومی وقتی دید که من درگیر هستم میخواست کمک کند ولی در قتل سومی او در صحنه حاضر بود که بعد از بستن دست و پا و دهان مقتوله ایستاده بود و من با چاقو ضربات را وارد کردم و خانم ساناز جز در مورد اول که خیلی ترسیده بود در دو مورد بعدی هیچ عکس العملی نشان ندادند.

بعد از انعکاس موضوع در مطبوعات مدتی همدیگر را ندیدیم ولی قصد داشتیم که کار را ادامه دهیم و یک روز قبل از دستگیری صحبت کردیم و قرار شد اگر خواستیم ادامه بدهیم روش کار را تغییر بدهیم و من تصمیم کار دیگری داشتم که دستگیر شدیم و علت اینکه قتل ها شباهت نزدیکی به هم داشتند این بود که میخواستم موقع کشتن آنها روی آنها را نبینم و پتو را روی صورت آنها میانداختیم و اینکه طنابها قرمز بوده و كاملا اتفاقی بود زیرا دو کلاف طناب، خریدیم هر دو قرمز بودند ولی طناب کلاف سومی چون دو کلاف اولی تمام شده بود خریدیم که اتفاقی آبی از کار درآمد.

با ساناز به کرات زنا کرده ام و دخول شده ولی تزریق منی نکرده ام انگیزه از این کارا فقط سرقت بوده که منجر به این قتلها شده است از خدا میخواهم نزول خواران را به سزای اعمال خود برساند چون آنها باعث شدند که من به این روز بیفتم درخواست بخشش از اولیاء دم و خداوند را دارم. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

از خانم سانازم مجددا تحقیق شده و او نیز اقاریر و اظهارات قبلی خود را عینا و لحظه به لحظه تکرار کرده و ابتدائاً گفته حدود ۷ یا ۸ بار عمل زنا انجام داده ایم و در تمامی موارد هم در دفتر کار یا شرکت با هم زنا می کردیم ولی مطمئن نیستم که پرده بکارت پاره شده است یا خیر؟ ولی اجبار هم در کار نبوده و راضی بوده ایم علت و انگیزه من به دست آوردن پول بوده و حسین هم انگیزه خود را مشکل مالی عنوان میکرد.

برای مشاوره حقوقی روابط نامشروع می توانید، با وکیل رابطه نامشروع در تماس باشید.

و در حین ارتکاب قتلها من از صحنه قتل خارج میشدم بعد از انعکاس موارد در مطبوعات تصمیم به تغییر روش گرفتیم؛ یعنی هم موردی که مربوط به آگهی نباشد و هم روش قتلها تغییر کند طراح قتل ها خود حسین بود و او پس از قتل ها بسیار خونسرد و عادی بود و پول ها را می شمرد و تقسیم میکرد و لبخند هم میزد و در قتل سوم او دیگر خونسرد شده بود و عجله ای هم برای فرار نداشت و چون من میترسیدم او مرا هم دلداری میداد.

طبق طراحی که شده بود تا اردیبهشت ماه هفته ای یک سرقت در برنامه داشتیم و او میگفت کسی ما را نمیشناسد و خروج و ورود ما را کسی نمیبیند چون تنها شاهد سرقت ها را هم میکشیم بنابراین کسی نیست که ما را شناسایی کند.

گواهی پزشکی قانونی در رابطه با سلامت روانی هر دو متهم است که علایم جنون در هیچ یک دیده نشده و اختلال روانی هم ندارند ولی خانم ساناز قبلا به افسردگی ناشی از بازداشت مبتلا گردیده و هر دو متهم سابقه ای هم از جنون در گذشته نداشته اند با توجه به کشف مقداری منی در واژن و مقعد بعضی از مقتولین علی رغم اینکه همسرانشان عمل مجامعت قبلی را تایید کرده اند.

آزمایشات در رابطه با DNA مورد درخواست بازپرسی بوده که به دلیل جزیی بودن نمونه های ارسالی انجام آزمایش فوق مقدور نشده و تذکر داده شده که من بعد به اندازه کافی مایعات مربوطه نمونه برداری گردد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

گرچه حسین میگه من به هیچ کدام از مقتولین تجاوز نکرده ام و اصلاً قصد چنین کاری را هم نداشتم در هر کدام از خانه ها بیشتر از ده دقیقه نبودیم و حاضرم برای رفع این مسأله آزمایش بدهم که ثابت شود من تجاوزی به آنها نکرده ام. تغییر رنگ طناب از قرمز به آبی صرفاً برای گمراه کردن مأمورین که در تعقیب قضیه بوده اند انجام شده و تصمیم داشتم تا استهلاک تمام بدهی ها این کار را انجام دهم ولی روزنامه ها برای ما مشکل ساز شدند.

وقتی تحقیقات تموم میشه و معلوم میشه قتل توسط این آدم ها اتفاق افتاده اولیاء دم هر سه مقتوله هر یک جداگانه شکایت خود را از متهمان مطرح و مصراً درخواست صدور حکم قصاص را نموده اند و حسین.س در مقام بیان آخرین دفاع گفته است: در مورد اتهامات خود هیچ گونه دفاعی ندارم خانم ساناز در مقام بیان آخرین دفاع گفته است که تمام اعترافات من در اداره آگاهی بنا به شرایطی بوده و تحت فشار بودم هرچه افسر پرونده میگفتند من از روی ترس و وحشت و اینکه مبادا مرا کتک بزنند قبول میکردم.

و اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم چون او گفته فقط میخواهد سرقت نماید منم با قصد سرقت همراه او رفتم و با او همراهی نمودم و قرار نبود قتلی صورت گیرد. زمانی که دستگیر شدم و افسر پرونده به من گفت: شما مرتکب قتل شده اید متوجه شدم که حسین مرتکب قتل شده است و افسر پرونده هرچه به من میگفت من آن را انجام میدادم چاقو هم مال خود حسین بود و من چاقویی تهیه نکرده ام بازسازی صحنه را هم قبول ندارم من فقط با حسین همراه به خانه ها میرفتم به دلیل اینکه بتواند راحت وارد خانه ها شود و دست و پای مقتولین را هم برای سرقت میبستم بعد همان جا میماندم تا کار حسین تمام شود.

و بعد می آمد و میگفت از اتاق خارج شوم رابطه ای هم با حسین نداشته ام فقط با هم دوست بودیم من بالاخره قربانی این پرونده بودم و اولین و آخرین قربانی من هستم که او با فریب من دست به این جنایت زده است پشیمانم و درخواست کمک با توجه به این اعترافات را دارم.

جلسات دادگاه بعضیاش علنی و غیر علنی و شاکی پرونده میان یکی از شاکیان خودش حضور نداره و خارج از کشور زندگی میکنه و از طریق وکیل پرونده را پیگیری می‌کند و همه حکم قصاص را از دادگاه میخوان و میگن که تفاضل دیگران پرداخت می‌کنیم. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

که این افراد به دار مجازات آویخته شد ساناز مبحث آخرین دفاع از سوی دادگاه میگه من تحت فشار مالی بودم و می رفتم با حسین که بتونم راحت وارد خونه میشه ولی چاقو برای من نبود هیچ ارتباطی هم با حسین نداشتم و دست و پای اون ها رو می بستم از خونه اومدم بیرون حسین همه کار را انجام می دهد قتل هم اون انجام می‌داد و دم در با هم دیگه از منزل خارج می‌شدیم و همه اعتراف هایی که کردم تحت فشار تو اداره آگاهی بوده.

حسینم توی جلسات رسیدگی یاد گرفته که باید این کار بکنه و شروع میکنه انکار کردن و همه رو میندازه گردن ساناز و میگه من فقط مقتولین رو دست و پاشون رو میگرفتم و ساناز با چاقو به مقتولین میزد و می کشت و علت اینکه تو قتل سوم لخت شده بود این بود که تو قتل دوم لباس هام خونی شده بود واسه همین لباسامو درآوردم که لباسم خونی نشه و تو اعترافات گفتم خودم این کارو کردم و قتل انجام دادم که اشتباه املایی داشتم که باید می نوشتم که ساناز اینکارو کرده اشتباهی نوشتم که خودم این قتل را انجام دادم.

چاقوی هم که کشف شده مربوط به ساناز که داداشش براش خریده بوده و اصلا مربوط به من نیستش ولی متاسفانه بعد از قتل، دست من کشف شده چون تو ماشین من جا مونده بود در مورد این که میگه بهارم گفته من پشت سرش بودم و داشتم تند تند نفس می کشیدم درست میگه من اصولا تند تند نفس میکشم و صدام خش داره در مورد قتل آخر میگه که من وقتی پول و طلا رو برداشتم میخواستم از خونه بیام بیرون ولی ساناز به من اشاره کرد گفت که بیا کارو تموم کنیم که من قبول نکردم ولی خودش قتل را انجام داد اومد.

من با خانم ساناز رابطه ای فراتر از دوستی داشتم و از او میترسیدم و اینکه بعد از وقوع قتل ها، موضوع را به مأمورین اطلاع نداده ام این بود که نمیخواستم آبروی خانوادگی من از بین برود.

و سپس ساناز در جلسه دادرسی اظهار نمود که با توجه به اینکه مشاهده میکنید وزن من ۵۳ کیلو است و جثه ام بسیار ضعیف و هیچ کس قبول نمیکند که من بتوانم چنین قتل های فجیعی را انجام بدهم تعجب میکنم که حسین چه طور میتواند این موضوع را مطرح کند که من مرتکب این سه فقره، قتل شده باشم من معاونت در قتل را قبول ندارم. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

من در حال حاضر نه میتوانم بخندم و نه میتوانم بگریم. اصلا قرار نبود که قتلی انجام شود. حسین خودش در وضعیت بسیار بد مالی و در واقع ورشکسته شده بود و خانواده اش هم او را کمک نمی کردند او میخواست خودش را بزرگ نشان دهد. او فردی فاسد است که مواد مخدر، مشروب دخانیات همه را مصرف می کند.

او بدهی زیادی بالا آورده بود به من گفت که قصد دارد دست به کار خلافی بزند و موضوع آگهی فروش منازل را مطرح کرد و تلفنها را در دست داشت چندین مورد انجام داده بوده ولی ناموفق بوده و قرارما نبود که قتلی واقع شود ولی این احتمال را میداد برای اینکه شناسایی نشود لازم شود که قتل هم مرتکب شود من گفتم اگر قتل بشود، من نیستم. او در جریان کارها خیلی خونسرد بود و اصلا کوچکترین ناراحتی هم در او به وجود نمی آمد.

و سپس متهمه، جریان هر سه واقعه را تشریح نموده و گفته است که دست و پای صاحبان منزل را من می بستم و بیرون می آمدم و در همین فاصله ۵ یا ۶ دقیقه که من کفش خودم را میپوشیدم و وسایل مسروقه را برمی داشتم حسین سمت من می آمد و چون میدیدم اصلا استرس هم ندارد و دلهره هم نداشت و حتی بـه من میگفت که چه شده دست و پایت را گم کرده ای؟

فکر نمیکردم که آدم را کشته باشد ولی در مورد قتل دومی، وقتی او خارج شد دیدم دست و لباس او خونی است. گفتم چه کار کردی؟ او گفت چون میخواست سر و صدا کند من زخمی اش کردم و رفت دستانش را شست و چاقو را هم شست و خیلی خونسرد بود گفتم چه بلایی سرش آوردی؟ گفت فقط دو ضربه زدم و زخمی شد مورد سوم هم مثل مورد اول بود، دست و پایش را بستم از من خواست که بیرون شوم و او گفت لباسم را بپوشم خواستم لیوان آب را بردارم که حسین داشت دست و پای او را محکم میکرد که نتواند به دنبال ما بیاید.

این مدت فقط ۵ تا ۶ دقیقه طول کشید و خونسردی او به طوری بود که اصلا فکر نمیکردم مرتکب قتل شده باشد و در مورد سومی حسین گفت: شاید اینهم مثل دومی مقاومت کند و لباسم خونی شود و من هم لباسهایم را در می آورم که او لخت شد که خونی نشود ولی من تا روزی که مامورین مرا گرفتند و گفتند که حسین مرتکب سه فقره قتل شده نمیدانستم او کسی را ممکن است کشته باشد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

در آن زمان تازه فهمیدم که حسین آدم کشته است. من نه روزنامه میخوانم و نه با کسی تماس دارم که از این حوادث و وقایع مطلع شوم ولی این را قبول دارم که اگر من با او همکاری نمیکردم او نمیتوانست به راحتی وارد خانه ها شود. حسین بعد از بستن دست و پای خانمها می گفت: برو از چشمی در نگاه کن و هرجا اثر انگشتی باقی مانده است پاک کن منم برای اینکه از جهت سرقت اثری نباشد همه جا را پاک میکردم تا کوچکترین اثری باقی نماند.

حسین تا اردیبهشت برنامه ریزی برای سرقت کرده بود و میگفت اگر تا اردیبهشت سرقتها را ادامه بدهیم تمام بدهی های من مستهلک خواهد شد من در دست حسین برده ای بودم و علت اینکه من تا ۱۵ روز بعد از واقعه ها و دستگیری هنوز نفهمیده بودم که او مرتکب قتل شده خونسردی او بود که اصلا شک نمی کردم و نمیدانم چرا وقتی میخواسته آنها را بکشد روی سر آنها پتو می انداخته؟!

از خودش بپرسید که اگر من آدم کشته باشم حتما بایستی جای اثر انگشت باشد. در جلسه غیر علنی دادگاه که در رابطه با اتهام زنای محصن و زنای غیر محصن منتسب به متهمان صورت گرفت هر دو متهم منکر ارتکاب بزه شده و اظهار داشتند که زنا صورت نگرفته.

ساناز در مقام بیان آخرین دفاع اظهار داشته که آقای قاضی ما بی رحمانه ترین کار را کردیم نمیگویم که بچگی کردم نمیدانم که چرا این کار را کردم ولی از شما تقاضا دارم چون من آینده روشنی ندارم و با حکم شما آینده من روشن می گردد و مــن خودم را امروز سپردم به خدای خودم و از خدا میخواهم که تقاص گناهانم را توی این دنیا بکشم و لااقل حکمی را که برای من مینویسید عادلانه باشد به جوانی من رحم کنید (اینجا ساناز تو جلسه دادگاه شروع میکنه به گریه کردن که دل هر آدمی به درد می آد)

رای دادگاه

رأی دادگاه: در خصوص اتهام حسین- س  ۲۹ ساله :شغل فیلمبردار مجالس، دارای عیال و اولاد فاقد سابقه کیفری دایر به مباشرت در سه فقره قتل عمدی و زنای محصن با خانم ساناز و (۲ساناز به معاونت در هر سه فقره قتل موصوف در فوق و زنای غیر محصنه با متهم ردیف اول و با التفات به اظهارات افرادی که اولین بار با اجساد، مقتولین مواجه شده و اصولا شوهران یا بستگان نزدیک آنها بوده اند و نظر به وجود آیفون تصویری در منزل مقتوله که اولین قربانی بوده و مؤید آن است که علی رغم اینکه مقتوله میتوانسته تشخیص دهد که چه کسی در تصویر است. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

ولی نحوه عمل متهمان و حضور خانم ساناز به عنوان همسر متهم ردیف اول موجب اغفال او و باز کردن درب حیاط شده که متهمان نیز آن را به صراحت در بازسازی صحنه، عنوان کرده اند و اظهارات همسایه ها که به علت استنشاق بوی سوختگی با اجازه تلفنی از همسر مقتوله وارد منزل شده و شاهد اولین قربانی بوده اند و نظر به صورت جلسه بازپرس در مورد مقتوله که جسد را ملبس به لباس کامل، دهان با روسری بسته شده و گره نیز از پشت ایجاد گردیده و وجود گردنبند طلا در گردن مقتوله که از جهاتی ادعای متهمان را که صرفا به قصد سرقت رفته آن هم در اولین مورد کسی با شبهه و تردید مواجه خواهد نمود.

فکر اینکه تصور شود؛ این گردنبند در زیر گوشه روسری بوده و از دید متهمان مخفی بوده است و وجود یک عدد لباس زیر مردانه در دهان مقتوله وعدم وجود آثار تدافعی در جسد که بیانگر کذب گویی متهمان است که گفته اند چون او سرو صدا میکرد ضربات چاقو به صورت متعدد بر پشت او وارد کرده اند و دهان او را بسته اند سوختگی گوشت در که همین موجب شک همسایه ها و در واقع کشف جسد گردیده و مؤید آن است که مقتوله درصدد تهیه غذا برای شوهر و فرزندش بوده است.

و بهم ریختگی در کمد و میز توالت و شکستگی شیشه های جلو درب ورودی که ظاهرا به وسیله بستگان برای ورود اضطراری به وجود آمده و با توجه به وضعیت خاص جسد که علیرغم اینکه دست و پای او بسته بوده اند این دو عضو را هم از پشت هم به هم با طناب بسته اند که ظاهرا قصد شکنجه و آزار وی را داشته اند و مقتوله ملبس به لباس بیرون بوده.

و وضعیت ظاهری منزل هم طوری بوده که به نظر رسیده سه نفر در منزل جلسه ای داشته اند که ظاهرا مربوط به متهمان و مقتوله بوده و مؤید آن است که بعد از ورود به منزل مقتوله، مدتی را در حال سه نفری نشسته و در حال مذاکره بوده اند و با عنایت به گزارش اداره تشخیص هویت در پرونده که گواهی کرده است همه طناب های در صحنه های، قتل در قسمت بریدگی نشان دهنده آن است که به وسیله یک دست بریده شده است و به یک صورت و اینکه هر سه تکه طناب از نظر رنگ و قطر الیاف، ضخامت یکسان هستند.

و با توجه به صورت جلسه دستگیری متهم ردیف اول در پرونده و اینکه وی در ابتدای دستگیری کلا منکر وقوع قتل ها گردیده ولی بلافاصله با ملاحظه دلایل و مستندات به دست آمده مجبور به اعتراف گردیده و اینکه در اولین اعترافات و در تمامی تحقیقات انجام شده علت قتلها را شناخته نشدن به وسیله خانم هایی اعلام کرده است که آنها را دیده اند و همچنین در تمامی مراحل این نکته را بیان کرده اند که طعمه های خود را با خواندن آگهی از روزنامه  انتخاب میکرده اند.

و نظر به احراز این نکته که تنها یک بار برای صحبت با فروشنده از تلفن دفتر کار استفاده شده و این شماره تلفن متعلق به دفتر کار متهم ردیف اول بوده و او نیز در همه مراحل این نکته را تأیید کرده است و با توجه به اظهارات متهم ردیف اول در رابطه با تشریح چگونگی قتل ها در اولین جلسه تحقیق و اینکه در این تحقیقات اعلام نموده چون نمیتوانستم بدون وجود یک خانم وارد خانه ها شوم با خانم ساناز قرار گذاشتم و صحبت کردم و موضوع را به وی گفتم و او هم چون مشکلات مالی زیاد داشت پذیرفت. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

و در هر سه مورد به اتفاق یک دیگر، عمل کرده ایم و آلت قتل در هر سه قتل چاقوی ضامن دار بوده که از داخل اتومبیل من کشف گردیده است و با التفات به صورت جلسه دستگیری ساناز که در پی اعترافات حسین س فورا صورت گرفته و همچنین مفاد صورت جلسه تنظیمی از این جلسه که تکه ای از طناب قرمز رنگ که قطعه ای از همان طناب های مکشوفه در دست و پای مقتولین میباشد.

به علاوه یک کلاف طناب از همان نوع ولی با رنگ آبی، کشف گردیده و اظهارات متهم در اولین تحقیق پس از دستگیری که از جهاتی اظهارات متهم ردیف اول را در رابطه با نحوه کار و ارتکاب قتلها گفته و اضافه نموده: در ابتدای کار من با او قرار گذاشتم که اموال مسروقه را تنصیف نماییم و به همین دلیل در اولین قتل پولی که به دست آمد بابت شهریه ثبت نام دانشگاه پرداخت کردم.

و اینکه متهم در همین جلسه یک به یک و به ترتیب صحنه های قتل ها را تعریف نموده و در همین جلسه اعلام کرده که در قتل دومی لباس های حسین خونی شد و لذا در پاسداران که سومین قتل بود او کلا لباسهایش را درآورد که خونی نشود و با التفات به اظهارات پدرام که خریدار طلاهای مسروقه از متهم ردیف اول بوده و است او بابت بدهی هایی که به من داشت طلاها را آورده و من هم آنها را آب کردم و فروخته ام که این هم دلیل است بر این موضوع که متهم در منجلابی سخت از گرفتاری بد مالی قرار داشته.

و اقدامات خود را برای پر کردن این خلا، مالی شروع و ادامه داده است و هر دو متهم در کمال سلامت روانی و با آرامش خاطر جریان هر سه فقره قتل را لحظه به لحظه تشریح نموده و تصاویر این صحنه ها هم شامل بیش از پانصد تصویر گویای واقعیت اعمال ارتکابی از سوی دو متهم در جریان قتلها و سرقتها میباشد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

و با التفات به اظهارات خانم بهار در جلسه دادرسی که او خود یکی از طعمه های متهمان بوده و به نحوی که بیان کرده به صورت معجزه آسایی از مرگ نجات پیدا کرده و اینکه در جلسه دادرسی نیز با مشاهده هر دو متهم بیان داشت این دو نفر بودند که آمدند به قصد خرید خانه و چون صرفا در حدود دیدن اتاق خواب و کمدها آن هم با حضور من بودند شک کردم و قصد خروج از خانه را داشتم که متهم ردیف اول در پشت سر من، در جیب خود دست کرد و چیزی درآورد.

من هم صدای نفس نفس او را شنیدم وحشت زده از خانه خارج شدم و از آنها خواستم که چون قصد خرید خانه را ندارند، خارج شوند و روی پله ها ایستاده میخواستم سر و صدا کنم که متهم ردیف اول دو سه بار صدا کرد ساناز بیا برویم ولی او هنوز تصمیم به خروج ازمنزل نداشت و اصرار داشت که داخل بروم و خانه را به وی نشان بدهم و درنهایت با چشم غره ای به من از منزل خارج شدند و من هم هم فورا مراتب را به کلانتری اطلاع و مشخصات آن دو را در اختیار آنها قرار دادم.

با توجه به اینکه اظهارات خانم بهار از سوی هر دو متهم در جلسه دادرسی مورد تأیید قرار گرفته است و اینکه حسین مشکل آن چنانی نداشته که لازم شود چنین جنایاتی فجیعی را مرتکب گردد حتما موارد دیگری علت این اعمال او بوده است و با توجه به صورتجلسات مربوط به گزارش معاینـه هر سه جسد در مورد مقتوله زهره که 6 مورد بریدگی را در گردن، و تعداد ۲۳ بریدگی در پشت بدن و ۷ عدد بریدگی در کمر مقتوله و دو خونمردگی در پیشانی و بدون آثار دفاعی گزارش و در نهایت علت مرگ ضربه عمیق در ناحیه گردن و قفسه صدری و عوارض آن اعلام گردیده. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

در مورد مقتوله مارال که یک بریدگی در گونه راست و خراش در سمت راست صورت و خراش در زیر چانه و بریدگی عمقی در گردن مسیر از جلو به عقب کـه عروق را کاملا قطع نموده است و یک بریدگی در زیر بغل و ده عدد بریدگی در پهلوی راست و ۴ عدد بریدگی در کمر و در نهایت علت مرگ او را خونریزی خارجی در اثر بریدگی عروق اصلی گردن قید گردیده که پاها و دستها با دو رشته طناب نیز بسته بوده.

در مورد قتل سحر یک بریدگی عمیق در گردن که در سمت چپ و به صورت وسیع و مورب ایجاد شده و بریدگی های استخوانی در مهره های گردنی و یک بریدگی سمت چپ پس گردنی و یک بریدگی سمت راست گردن همراه با قطع شدن نای مقتوله و هر دو متهم در کمال آرامش و خونسردی و بدون اکراه و با فرصت بسیار زیاد لحظه به لحظه جریان وقایع را تشریح نموده و حتی متهم ردیف اول نشان داده است که برای ارتکاب قتل سوم و برای اینکه لباسش خونی نشود چگونه لخت شده.

که تنها با یک لباس زیر رکابی کوچک مرتکب قتل شده و چه اقداماتی را قبل و بعد از قتل ها مرتکب شده اند و اینکه این تصاویر با آنچه خود متهمان در طول تحقیقات اعتراف کرده اند کاملا مطابقت دارد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

و اینکه قصد ارتکاب قتل از ابتداء در فکر و اندیشه حسین بوده و اقتضا داشته که برای انجام این تفکر مسلح به چاقو باشد و آنچه مسلم است در ابتدای کار، گرچه ساناز به نحوی آلوده گردیده ولی با تصور ارتکاب، قتل وارد قضیه نشده و این موضوع از مفاد اظهارات هر دو متهم در طول تحقیقات مقدماتی استنباط میگردد.

و اینکه همان گونه که هر دو متهم به کرات بیان کرده اند قتلها را صرفا به دلیل این مرتکب می شدند که از جانب مالباختگان خصوصا مقتولین که تنها افرادی بوده اند که آنها را دیده اند، مورد شناسایی قرار نگیرند و این تصور در متهم ردیف اول که از نظر مشخصات ظاهری بیشتر به چشم می آید و در ذهن میماند مصداق دارد و این بوده که از این موضوع هراس داشته و به همین دلیل چاقو را از ابتداء در همه مراحل و صحنه ها در اختیار داشته.

و این موضوع که حسین از ریخته شدن چند قطره خون بر لباسش در جریان قتل دوم به حدی ناراحت شده که بر اثر عصبانیت شدید در جریان قتل بعدی قبل از ارتکاب، قتل کاملا لخت شده و با یک لباس زیر بسیار کوچک که در تصاویر گرفته شده از صحنه بازسازی کاملا نمایان است و برای جلوگیری از ریخته شدن احتمالی خون آماده ارتکاب قتل گردیده و چه بسا که مقتوله در وضعیتی بوده که این لحظات را مشاهده کرده ولی کاری از دستش بر نمی آمده زیرا دست و پا و دهانش کاملا بسته بوده است. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

قدر مسلم اگر ادعای حسین در مورد انتساب قتل به ساناز صادق بود نیازی نبوده که او لخت شود که لباسش خونی نگردد. بنابراین آنچه مسلم است ساناز در همه صحنه ها همراه بوده ولی ارتکاب قتلها که پس از بسته شدن دست و پا و دهان مقتولین و بعضا دست و پا از عقب هم به هم بسته شده تنها به وسیله یک مرد قوی هیکل و تنومندی صورت گرفته که با وجود پتو و یا لحاف کلفت و سنگین برروی سر مقتولین توانسته ضربات چاقو را به بدن و درگردن، مقتولین فرود آورده و موجب قطع نای و عروق حیاتی گردن هر سه مقتوله گردد و هر دو متهم هر به کرات گفته اند: در خانه ها، هیچ کس جز آن دو طعمه ها حضور نداشته اند.

و لاجرم مرتکب قتل کسی جز متهم ردیف اول نمی تواند باشد و محتویات پرونده هم در مجموع مؤید این موضوع میباشد تاسعا گزارشات معاینات اجساد مؤید این امر است که هر سه قتل با یک شگرد، خاصی صورت گرفته بجز مورد به قتل اول که حسین مجبور شده به علت قدرت و توانایی مقتوله ابتداء ضربات متعدد و مهلکی را بر پشت او وارد آورده و سپس در نهایت کار برگردد به انجام همان شیوه ای که مورد نظرش بوده و تصور آن را داشته و این گونه جنایات معمولا از سوی افرادی انجام میشود که در زندگی شکست خورده و یا موردی را دیده که در فکر و ذهنش اثر سوء داشته و در صدد برمی آید به نحوی که خود را ارضاء نماید.

و این مورد خاص در وجود متهم ردیف اول کاملا وجود داشته زیرا همان گونه که خودش گفته و خانم ساناز در جلسه دادرسی بیان کرده او در وضعیت مالی بسیار بدی قرار داشته و تمام زندگی خود را در راه فساد و کارهای خلاف شرع صرف کرده خصوصا موردی که خودش هم آنرا مصیبت، زندگی اعلام کرده و در صدد بوده که از راه خلاف این خلاء را پر نماید و لذا راهی را در پیش گرفته که با توجه به زمان تعیین شده که اصولا صبح ها و قبل از مراجعت اعضاء خانواده بوده است. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

و زنها در خانه، تنها بوده اند و مردی حضور ندارد بنابراین با فکر و اندیشه قتل این گونه افراد و با استفاده از همین جنس زن وارد خانه ها شده و آن گونه که در پرونده بیان نموده مرتکب جنایات فجیعی شده و در ادامه خانم ساناز در مقام بیان آخرین دفاع در جلسه دادگاه و با گریه و زاری و ملتمسانه میگوید بیرحمانه ترین کار را انجام داده ایم قبول دارم و از خدا میخواهم که تقاص کارهای خلاف مرا برای همین دنیا بدهد نه در دنیای دیگر.

در مورد ساناز نیز هر یک از اعمال ارتکابی وی که به شرح فوق مورد اعتراف او هم بوده است تحت عنوان تحریک و ترغیب و تهیه وسایل و ارائه طریق ارتکاب و تسهیل ارتکاب جرم که فوقا به آنها اشاره شد از مصادیق بارز معاونت در بزه قتل عمدی کافی است و آنچه مسلم است اگر متهمه با متهم که با قصد قتل وارد معرکه شده همراه نمیشد او نمیتوانست به راحتی وارد خانه شود و اگر در بستن دست و پا و دهان مقتولین کمک نمیکرد و قطعا او نمیتوانست قبل از مجروح کردن آنها دست و پای آنها را به این صورت ببندد. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

زیرا اگر این عمل قبل از بستن دست و پا صورت میگرفت دیگر فرصتی برای مقتوله نبود که جای طلاها و پول نقد خود را نشان بدهد زیرا او تصورش بر این بوده که با نشان دادن محل طلا و جواهر و پولها به همان وضعیت او را رها خواهند کرد و همراهی او کاملا محسوس است بنا به مراتب فوق بزهکاری هر دو متهم در رابطه با اتهام حسین مباشرت در سه فقره قتل عمدی و خانم ساناز در مورد معاونت در قتلهای موصوف در فوق ثابت و محرز است.

و چون اولیاء دم هم همگی شکایت خود را اعلام و مصرانه درخواست صدور حکم قصاص را در مورد متهم ردیف اول و اشد مجازات قانونی را در مورد متهم ردیف دوم اعلام کرده اند حکم بر محکومیت حسین به سه بار قصاص نفس از بابت سه فقره قتل عمدی با پرداخت تفاضل دیه قانونی در مورد هر یک از سه مقتوله.

و تحمل پانزده سال حبس تعزیری و در مورد خانم ساناز بابت اتهام معاونت در سه فقره قتل موصوف را صادر و اعلام مینماید. در مورد اتهام دیگر آنها مبنی بر زنای محصن و زنای غیر محصنه چون در جلسه دادرسی منکر ارتکاب بزه شده اند و محتویات پرونده نیز حکایتی از وقوع بزه مذکور ندارد و علم و یقین هم برای دادگاه در این مورد حاصل نشده حکم بر برائت هر دو از این اتهامات صادر می نماید. (اپیزود نوزده قاتل روزنامه ای)

این قسمت نوزدهم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.

طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.

در صورت هرگونه مشاوره حقوقی راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند.

شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.

مدارک مرتبط با اپیزود نوزده قاتل روزنا مه ای

مستندات این اپیزود شامل یک عکس است

دادنامه قاتل روزنامه ای

مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری

اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.

مشاوره های حقوقی به صورت تلفنی، حضوری و تصویری میباشد.

مشاوره حقوقی