کامل این اپیزود را گوش کنید در

کست باکس دادپویان
اپلیکیشن دادپویان

اپیزود سی قاتل ناموس پرست

ساعت 30 /10 صبح یک فقره قتل در خیابان اسماعیلی گزارش میشه و واحد گشت به محل عزیمت و مشاهده مینمایند که جسد ی حدودا ۲۳ ساله به نام سانازه که سرش به وسیله چاقو از ناحیه گلو بریدگی دارد و به قتل رسیده و چاقوی دسته نارنجی بالای سر مقتوله قرار دارد و هفت عدد النگو سه حلقه انگشتر، یک رشته زنجیر و دو عدد پلاک و یک جفت گوشواره کنار جسد کشف میشه.

زنجیر طلا آغشته به خون و گوشواره نیز قور شده. چیزی که معلومه سرقت نبوده چون طلاها دزدیده نشده و آثار به هم ریختگی هم نیست. یه اتفاقی که بچه های آگاهی و دادگاه رو حسابی سردرگم میکنه.

سلام من سید محمد صادقی وکیل دعاوی کیفری هستم. و داستانی که میشنوید قسمت 30 پادکست جنایی دادپویانه. مرداد 1402 هست و این داستان هم مثل اکثر قسمت های پادکست دادپویان برای بچه ها شنیدنی نیست خصوصا به دلیل جزئیات داستان که هم زننده است و هم برای بچه های کم سن و سال قابل شنیدن نیست.

برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.

بررسی و تحقیقات محلی در مورد قتل

پرینت مکالمات انجام شده با خونه، بررسی میشه و بلافاصله بازپرس در صحنه حاضر و مراتب را صورت جلسه نموده و قید گردیده که در محل، واقعه آثار تدافعی مشاهده میگردد کروکی محل قتل ترسیم و اموال موجود در صورت برداری و از اولین نفری که تحقیق میشه شوهر مقتوله است و بعد همسایه ها که بعد از قتل در محل بودن.

شوهر ساناز یعنی مهرداد گفته است: حدود ساعت :۳۰: ۸ مورخه 82/08/01 به اتفاق ساناز برای زدن واکسن فرزند ۴۵ روزه خودمان به مرکز بهداشت، جنب پادگان رفتیم و بعد از زدن واکسن به ساناز گفتم برو خونه تا من بروم و از پسر عمویم برنج بگیرم و برگردم رفتم و برنج گرفتم و سپس رفتم سمت داروخانه تا برای بچه قطره استامینوفن بگیرم چون واکسن زده بود و تب، میکرد.

و دو مرتبه با خونه، تماس گرفتم و دیدم کسی جواب نمیدهد لذا سریعا به خونه آمدم و دیدم درب ورودی مجتمع، باز و درب آپارتمان نیز باز بود و ساناز در حالی که یک چاقوی دسته نارنجی در داخل گلویش بود به قتل رسیده بود که اینجانب چاقو را از گلوی وی، درآوردم و روی بالش گذاشتم، کلید درب آپارتمان را نداشتم چون یک عدد بود و دست ساناز بود.

ولی کلید درب مجتمع را داشتم حدود چهارماه است در این خونه، سکونت کرده بودیم ما بعضی مواقع با ساناز بحث خانوادگی داشتیم و بحث ما بیشتر این بود که ۱۵ روز پیش در شهرستان با شوهر خواهرم و دوستانش درگیر شدم و مرا کتک کاری کردند.

من هم به ساناز میگفتم که میرم اونجا و با آنها دعوا میکنم و ساناز میگفت اگر دعوا كنى من خودم را میکشم، زمانی که ما عروسی، کردیم ساناز شش ماهه حامله بود. فعلا به کسی مظنون نمیباشم تو این قتل.

شب گذشته برادرم و همسرش خونه ما میهمان بودند و ساعت ۲۳:۰۰ رفتند. وقتی من وارد شدم تلویزیون از محل خودش جابه جا شده بود و گوشی تلفن نیز جایش نبود و بعدم به ۱۱۰ اطلاع دادیم و صبحم وقتی که من وارد خونه شدم دیدم که یک زن با مانتو مشکی پایین پله ها ایستاده و مرا دید و فرار کرد اگر او را ببینم میشناسم. او متوسط القامه صورت گرد و ابرو تمیز شده بود.

تحقیقات محلی

تحقیقات مفصلی هم از مهرداد و همسایه ها میشه.

از طاهر «مدیر ساختمان» تحقیق شده و گفته است که در آن روز برای ساعت ۹ صبح با برق کار قرار داشتم و قرار بود که برقها را درست کند و روز قبل با برق کار صحبت کردم و گفت بایستی همه همسایه ها باشند تا بتوانم اشکال برقی را رفع کنم و من هم با آنها هماهنگ کردم چون مسئول ساختمان بودم و قرار شد فردا ساعت ۱۰ خونه باشند که برق کار می آید خودم کار داشتم لذا  صبح ساعت ۸ صبح رفتم بیمارستان کارهامو انجام دادم و حدود ساعت ۱۰ الی ۱۱ صبح به درب خونه رسیدم دیدم که تمام همسایه ها از پنجره سرشون رو آوردند بیرون.

و برق کار هم مشغول کار بود که سؤال کردم چه شده؟ همسایه ها گفتند: هرچه هست داخل واحد 6  و همان لحظه دیدم مهرداد سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت کمک کمک. بنده در حضور همسایه ها وارد خونه شدم و گفتم چه شده؟ گفت: بیا سر زنم را بریدند بنده جسد  را که داخل اتاق خواب بود دیدم سرش بریده شده بود و بچه کوچکش گریه میکرد و خانمش هم تکان نمیخورد.

بنده هم فورا به پلیس اطلاع دادم و پلیس آمد. مدت سه ماه بود که آنها در این مجتمع ساکن بودند و شنیده ام که مهرداد اجازه نمی داده که همسرش تنهایی از خونه بیرون بیاد بهش سخت میگرفت، همسایه ها میگویند همسرش همیشه بدون روسری میومد تو بالکن و لباس پهن میکرد و مهرداد از این موضوع ناراحت بود و ضمنا زمانی که قتل اتفاق افتاده بود و من وارد خونه شدم مهرداد خیلی ناراحت بود.

و به این و آن زنگ میزد و با موبایل خود صحبت می کرد، این خانواده با هیچکس رفت و آمد نداشت و ایشان فقط با یک نفر از آنها صحبت میکرد مهرداد معلوم بود آدم بددلی بود و شنیدم که قبل از این حادثه با همسرش درگیر بوده است و همسایه ها می گفتند: صدای داد و بیداد و صدای جیغ از خونه می آمد و همسایه روبه رویی میگفت حدودا چند دقیقه، صدای داد و بیداد و کتک کاری می آمد.

دقیقا ساعت ۱۰ صبح بود که مهرداد گفت: زنم را کشتند و میگفت من با این بچه چه کار بکنم؟ از زمان خروج و ورود مهرداد هیچ اطلاعی ندارم وقتی وارد خونه شدم دیدم که سر ساناز روی چارچوب درب اتاق خواب و بدنش داخل اتاق خواب افتاده بود و بچه اش هم در حال گریه کردن بود.

از شهناز یکی از همسایه ها نیز تحقیق شده و گفته است که ساعت ۱۰: ۱۰ صبح از باشگاه آمدم و وارد پارکینگ شدم اول پارکینگ ایستاده بودم که مشاهده کردم مهرداد وارد پارکینگ شد و بعد از نگاه کردن پارکینگ از پله ها، بالا رفت. او از بیرون می آمد درب مجتمع باز بود حالت عادی داشت ولی بعد از لحظاتی صدای او بلند شد.

از پدر ساناز تحقیق شده و گفته است که از دامادم، شکایت دارم زیرا با دخترم اختلاف داشت دو ماه است که عروسی کرده و از شهرستان آمده اند موضوع قتل رو من هم تلفنی متوجه شدم و اینجا آمدم از همسایگان شنیدم که دخترم فوت کرده است.

خواهر ساناز شکایتی علیه شوهر خواهرش مهرداد مطرح و او را مقصر واقعه دانسته.

آزاده یکی از همسایگان گفته است که با ساناز دوست بودیم و او همیشه از شوهرش تعریف میکرد و هیچگاه در رابطه با اختلاف با شوهرش، صحبتی نکرده است.

برادر مهرداد میاد پیش بچه های آگاهی و یک حلقه انگشتری نقره را ارائه و گفته است که از یکی از همسایگان، گرفته و گفته است که داخل خونه پیدا کرده ام و چون برای برادرم «مهرداد» نمی باشد بـه مأمورین تحویل میدهم.

برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.

مواجهه حضوری

در ساعت ۱۹:۰۰ روز واقعه بین مهرداد و شهناز مواجه، حضوری انجام شد و شهناز گفته است که من در پارکینگ بودم که مهرداد سرک کشید من اول ترسیدم و خواستم فرار کنم ولی بعد فهمیدم که همسایه است بیخیال شدم و راه خودم را رفتم غیر از من در پارکینگ کسی وجود نداشته است.

طاهر مدیر ساختمان نیز خلاصه ای از اظهارات خود را بازگو نموده و اضافه کرده وقتی من آمدم جلوی ساختمان مهرداد سرش رو از پنجره بیرون آورده بود میگفتم زنمو کشتند منم سریع رفتم بالا وقتی وارد اتاق شدم بچه مهرداد و، مقتوله روی فرش اتاق بود و مهردادگفت: ساناز را کشته اند فقط مهرداد تنها در خونه بود و هیچ کسی همراه او نبود.

مهرداد تن پیمایی شده، یعنی لخت میکنن ببینن چه آثاری روی بدن متهم وجود داره و در سمت چپ، گردن خراشیدگی وجود داره که گفته است: حدود بیست روز پیش در لنگرود ایجاد شده.

از مهرداد خواسته شده که دقیقا زمان های سپری شده بین راه و مسیر خونه تا درمانگاه بالعکس و خونه عمویش و داروخونه را بیان نماید که او تعریف کرده 9/05 که به خونه زنگ زدم تا بپرسم چه قطره ای برای بچه بگیرم ولی کسی گوشی را برنداشت و داروخونه رفتم و قطره را گرفتم و بعد با برنج به طرف خونه آمدم و رفتم درب خونه را باز کردم و زنم را کشته دیدم.

چاقویی در گلوی او دیدم با وحشت به بالای سر او رفتم و با دو انگشت چاقو را برداشتم و انداختم سر بالش و فهمیدم که نباید به چیزی دست بزنم بعد داد زدم و رفتم پایین توی پارکینگ و بعد هم یکی یکی همسایگان آمدند.

مهرداد به دستور بازپرس یک ماه تو آگاهی مورد بازجویی قرار میگیره تا اینکه بعد از یک ماه داستان دیگه ای رو برای بچه های آگاهی تعریف میکنه که مسیر داستان ما تغییر میکنه:

مهرداد تعریف میکنه بعد از زدن واکسن به خونه آمدیم و با ساناز در مورد بدحجابی و اخلاقش صحبت کردم ساناز شروع کرد فحش دادن. بعد هم او را چند مشت و لگد زدم و سپس تلویزیون را برداشتم و پرت کردم طرفش بعدم سنگ دکوری روی میزو کوبیدم تو سرش.

یه کمی نشستم روی مبل بعد چاقو را برداشتم و سر او را بریدم.

مهرداد میگه ساناز دیوونه بود توی خواب حرف میزد و چشمهایش را باز میکرد و منو نمی شناخت از او سؤال میکردم این چه کاری است که میکنی؟ میگفت من دیوانه نیستم تو دیوانه ای تو منو دوست نداری.

ساناز حجابشو رعایت نمی کرد همیشه روسریش پایین بود و بدون چادر به بالکن میرفت و توی عروسی داداشم هم به من گفت که داداشت به من چشمک میزنه. با پدر و خانواده او در مورد اخلاق او صحبت کردم ولی توفیری نکرد.

انگیزه قتل

انگیزه من از قتل به خاطر اخلاق تند و ناراحتی روحی و روانی او و بدحجابی او و اینکه به خانواده من هیچ احترامی نمی گذاشت من هم ساناز را به قتل رساندم.

تحقیقات تو اداره آگاهی که تموم میشه پرونده به همراه مهرداد به بازپرسی می ره و مهرداد در جواب بازپرس منکر اقرار خود شده و گفته است که بر اثر کتک زدن زیاد و ترس گفتم، مهرداد تو بازپرسی شروع میکنه داد زدن و بازپرس رو تحت تاثیر قرار میده، که منو نزنید هر چند سال که بخواهید در زندان خواهم ماند.

فقط منو نزنید واقعا من سانازو  نکشتم. من اصلا زمان قتل هنوز نرسیده بودم خونه. منو بکشید تا سریع راحت شوم ولی فقط منو تحویل اداره آگاهی ندید منو میزنند.

جلسه بازپرسی تموم میشه و بارها و بارها قتلو انکار میکنه و به دستور بازپرس مهرداد به زندان تهران بزرگ منتقل میشه. حدود یک ماه بعد مجددا ازش بازجویی میشه و دوباره به قتل اقرار میکنه و گفته است: اول باهاش بحث کردم او به من حمله کرد و به من چک زد و با او درگیر شدم و بقیه ماجرا که تعریف کردم.

آخرم گلوی او را بریدم و بعد از چند دقیقه با دو انگشت چاقو را برداشتم و روی بالش انداختم و بعد داد زدم و همسایه ها آمدند. هیچ کس مرا در صحنه ندیده است وسایل مورد استفاده ام سنگ، چاقو ،تلویزیون مشت و سیم بوده است.

مجدد از همسایه ها تحقیق میشه و بعضیاشون گفتن چیز خاصی از آنها ندیده اند ولی صدای ضبطشون  اکثرا بلند بود و با توجه به اینکه بچه یک ماهه داشتند شاید به خاطر اینکه ما از جریان درگیری آنها مطلع نشویم صدای آنها را بلند می کردند.

شهناز گفته است که در روز حادثه به طرف واحد ساناز رفتم هرچه با انگشتانم درب را کوبیدم کسی درب را باز نکرد ولی صدای گریه بچه می آمد حتی من پله ها را پایین آمدم و داخل پارکینگ شدم که ناگهان مهرداد را دیدم که داخل پارکینگ را سرک کشید و به بالا فرار کرد.

البته نمیدانم که بالا رفت یا بیرون چون من خودم ترسیدم و فرار کردم ولی درب آپارتمان درب ورودی باز بود، یه چیزی هم دستش بود.

از مهرداد بازم تحقیق میشه و به خط خود نوشته است که من مهرداد اتهام قتل ساناز را قبول دارم. با چاقوی آشپزخونه بود که دستاش هم تقریبا زرد رنگ بود.

صورت جلسه معاینه و تشریح جسد

صورت جلسه معاینه و تشریح جسد تو پزشکی قانونی تنظیم میشه که اعلام میکنه ساییدگی در پیشانی و کنار چشم چپ و گوشه داخلی چشم راست و ساییدگی نقطه ای و کوچک پراکنده اطراف دهان و بینی و کبودیهای پراکنده سطح داخلی لبها و کبودی پشت گوش چپ و تورم و پارگی در گیجگاه چپ و بریدگی در گردن که تا روی ستون فقرات امتداد یافته و عروق دو طرف کنار گردن بریده شده از نوک سینه ها شیرخارج میشد.

و آثار دو عدد کبودی مدور در ساق چپ طرح گازگرفتگی و در نهایت علت مرگ را بریدگی عروق و عناصر حیاتی گردن و عوارض آن در اثر جسم نوک تیز و برنده اعلام میشه.

مایع منی در واژن و مقعد مثبت اعلام شده ولی تعیین گروه خونی اسپرم مقدور نمی باشد.

در نظریه تکمیلی اعلام شده که آثار شیار گردن مربوط به جسم قابل انعطاف نظیر سیم برق و طناب میباشد که به دلیل عدم ایجاد طرح واضح در محل شیار تفکیک آن از هم مقدور که به نظر میرسد ابتدا اقدام به خفه کردگی مقتول شده و بعد گردن وی بریده شده است.

گرچه فاصله زمانی مابین خفه کردگی و بریدگی گردن کوتاه بوده ولی به دلیل اینکه هم آثار خفه کردگی به طور واضح در جسد وجود داشته و هم در محل بریدگی علایم حیاتی واضح دیده شده میتوان نتیجه گیری کرد که بریدگی گردن جسد در زمان مراحل آخر حیات و یا نزع رخ داده است و به همین دلیل پاشیدن خون به اطراف دیده نشده و فقط در محل محدودی نشست خون دیده شده است.

اولیاء دم درخواست صدور حکم قصاص کرده اند و مجدد از مهرداد تحقیق شده و او نوشته است که به دلیل اینکه افسر پرونده به من گفته بود که من تو را بیگناه میدانم و بی گناهی تو را ثابت میکنم من اعتراف کردم و دلیل دیگر اعتراف من ترس از کتک خوردن بوده و به بازپرس هم آثار ضرب و جرح افسر پرونده رو نشان دادم من از نظر روحی و روانی و ترس از آگاهی که ممکن است مرا بزنند و طاقت ندارم اعتراف کردم.

افسر پرونده به من گفته که قاتل پیراهن سفید داشته و سه تا دگمه هم آنجا افتاده بود ولی پیراهن تو سفید نبوده. تو بیگناهی و من نجاتت میدم  تو فقط اعتراف کن منم گفتم به دروغ اعتراف کنم؟ من از خدا میخواهم که قاتل، ساناز پیدا شود وقتی ساناز به قتل رسیده، من خونه نبوده ام در آن زمان با موبایل خود با پسر عموی خودم صحبت کرده ام اینها شاهد من هستند که من با دو نایلون برنج شش کیلویی آمدم خونه.

من آن روز صبح با ساناز نزدیکی کردم و دستشویی رفتم و خودم را شستم و او سر جایش بود به او گفتم برو خودت را بشور و او خودش را در دستشویی شست من اینا رو تا الان به خاطر ناموسم نگفته ام بعدم ساناز گفت واکسن بچه دیر شده است برویم و رفتیم.

او گفت: من گرسنه هستم من برای او ساندیس و بیسکویت گرد خریدم سپس رفتیم و بچه را واکسن زدیم و بعد سوار ماشین شدیم تا سر خیابان امام سمت راست پیاده شدیم و به این طرف خیابان آمدیم دم زیر گذر به او گفتم تو با بچه خونه برو و من بروم برنج از پسر عموی بابام بگیرم و او رفت خونه و منم راه افتادم تا خونه پسر عمویم پیاده رفتم و برنج را گرفتم.

مقداری صحبت خانوادگی با پسر عمویم کردیم که از آنجا بیرون آمدم سپس به داروخونه رفتم دوبار به دلیل اینکه قرص بچه چه میباشد؟ به خونه خودم زنگ زدم کسی گوشی را برنداشت، تعجب کردم و رفتم داروخونه گفتم که بچه را واکسن زده ام. او قطره را به من داد و گفت: به همان جایی که واکسن زده ای ساعت مصرف را بپرس و من رفتم که ساعت را نوشت سپس، ماشین سوار شدم و اومدم سمت خونه.

کلید خونه در دست من بود و برنج بر دوش من و سرم پایین بود که دیدم، درب کمی باز است داخل که شدم شهنازو  دیدم که تقریبا جلوی درب ایستاده و من را دید و دوید و من هم با تعجب به او از بغل پله نگاه کردم که چرا فرار کرده است؟

و سپس بالا رفتم و درب را باز کردم و داخل شدم با وحشت نگاه کردم و دیدم ساناز به قتل رسیده سپس داد زدم و به بالا و پایین پله میدویدم و داد میزدم که مسئول ساختمان ما از بیرون آمد و گفت چه شده؟

گفتم: سانازو کشتند بیا ببین مدیر ساختمان طاهر گفت درب را باز کن من درب را باز کردم و بعد با همدیگر بالا آمدیم مدیر ساختمان گفت دامن او را پایین بیاور و بعد همسایه ها سری به سری آمدند و بعد داداش من آمد و گوشی را برداشت تا زنگ بزند که به او گفتم به چیزی دست نزن و او گوشی را گذاشت.

من از شهناز شاکی هستم و به طبقه بالای خودم هم بیشتر مشکوک به قتل هستم از شما میخواهم که از آنها بازجویی کنید. بی گناه هستم. هرکس که میگوید، من کشته ام بیاید قسم بخورد تقاضا می کنم که از وسایل خونه، از لای ناخن ساناز انگشت نگاری کنید.

فقط مرا کتک نزنید، بی گناه هستم و طاقت کتک را ندارم و گواهان پسرعموم  و زن او هستند که ازشون برنج گرفته ام.

در مورد شهناز که مدعی شده من را دیده که از راه پله ها پایین می آمدم و سپس در پارکینگ مرا مشاهده کرده، من از درب بیرون وقتی دیدم که او فرار کرده با تعجب به او نگاه کردم شما میگویید: که پارکینگ تاریک بوده، چه طور او میگوید که من با اضطراب او را دیدم؟

من از بیرون با برنج وارد شدم و میگم حتما یا احتمالا چیز مشکوکی یا کسی را دیده که شاید او را تهدید کردند و جناب قاضی از همسایه روبه رویی ما بازجویی شود.

آن که با ساناز در آشپزخونه درگیر بوده چند نفر زن یا مرد بوده و ساعت چند بوده؟ من بیرون بودم، هیچ اطلاعی ندارم شما اگر از مسئول آپارتمان بپرسید کـه چه موقعی آمده، ساعت قتل مشخص خواهد شد. مـن بـه همه مجردان ساختمان وشهناز و طبقه بالایی، خود مظنون هستم و تقاضا دارم که از آنها بازجویی شود.

مرا اگر بزنند ده تا قتل دیگه رو هم اعتراف میکنم من به افسر پرونده ام اعتماد کردم و زندگی و ادامه آن با این روحیه برای من هم ممکن نمی باشد. مصیبت بزرگی برای من است آیا اثر انگشت نگاری من روی چاقو می باشد؟ شما از اموال انگشت نگاری کنید از اثر انگشت شاید قاتل ساناز مشخص شود.

برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.

تحقیق و آزمایش مجدد

مجددا از اموال و خونه انگشت نگاری میشه و آزمایش های مختلفی گرفته میشه و گزارش تشخیص هویت اعلام میکنه 1- لکه های روی لباس زیر زنانه از نظر وجود اسپرم منفی میباشد. ۲ـ لکه های برداشته شده خون انسان میباشد و از گروه خونی AB هستند که به دلیل آغشتگی گروه A و b در نمونه های خشک میتواند AB کاذب را نشان بدهد). ۳ـ خون بر روی کارد، دگمه و خون مقتوله یکسان می باشند. دو عدد دگمه از نظر لکه های مختصات (رنگ، قطر، سوراخها، تقعر و تحدب دو سطح آن) با هم یکسان میباشند.

تحقیقات محلی دوباره انجام میشه و شهناز میگه هیچ چیز دست مهرداد ندیدم و دروغ میگه کیسه برنج دستش بوده، ولی پیراهن او چهارخونه آستین کوتاه بود.

همسایه روبرویی اعلام میکنه زن و شوهر قبل از اینکه وارد واحدخود شدند با هم مشاجره داشتند.

زهره زن پسر عموی مهرداد تحقیق میشه و گفته است بله مهرداد آمد از ما برنج خریده بود و ازمون برنج میخواست و گفت آن شب میهمان داریم برنج را گرفت و رفت و دقیقا یادم نیست که چه تاریخی بود و آن روز را به یاد نمی آورم ولی با لباس چهارخونه قرمز آمده بود در روز حادثه به یاد می آورم که مهرداد پیراهن آستین کوتاه چهارخونه داشت و داشت با مادر شوهرم صحبت میکرد.

از مریم همسایه زهره تحقیق شده و گفته است به خونه ما آمد تا برنج بگیرد. پلاستیک را برایش نگه داشتم و به او دادم. ده دقیقه بعد یا یک ربع بعد رفت. لباسش چهارخونه بود گفت بچه را بردم واکسن زده ام، حالت گیجی داشت و چشمش خمار بود.

از اسکندر پسر عموی مهرداد نیز تحقیق شده و گفته است: ساعت ۸ الی ۹ صبح بود که مهرداد با من تماس گرفته که شب میهمان دارم اگر امکان دارد ۵ الی شش کیلو برنج بدهید. برنج را دادم و بدون هیچ وجهی خداحافظی کردم شناختی از همسر او ندارم و شنیده ام که همسرش را کشته اند و اینکه چه کسی کشته؟ نمیدانم. فقط در مورد پول برنج، پولی نداد و گفت: بعدا از شمال برایتان می آورم.

از برادر مهرداد تحقیق شده و گفته است که ساناز از آمدن علی به خونه اش که با برادرم دوست و همکار بودند ناراحت بود و می گفت: برای چه همیشه اینجا می آید؟ ساعت ۹ الی 9/05 بود که تلفن همراه من زنگ خورد و من گوشی را برداشتم که صدای علی را شناختم که میگفت:

کشتند، کشتند.

من سریع لباس پوشیدم و موتور را برداشتم و رفتم که ببینم چه خبر شده؟ دیدم علی. ص. سر کوچه ایستاده است و با موبایل تماس میگرفت که من از وی سؤال کردم چه شده؟ دم در کوچه وایساده بود گفت: برو بالا و رفتم و دیدم که چندین نفر از ساکنین دم در واحد ایستاده اند.

مهرداد هم در اتاق گریه میکند و ساناز  هم وسط اتاق سرش بریده شده است.

از مهرداد مجددا تحقیق شده و گفته است: من قبلا به دروغ اعتراف کرده ام زیرا تحت فشار روحی و روانی مصیبت وارد شده بودم و چون خودمو بی گناه میدانستم مطمئن بودم که بیگناهی من ثابت می شود و افسر پرونده به من قول داد که اگر بیگناه باشم به من کمک میکند و یک روز با افسر پرونده به طرف دادگاه میرفتم که یه خانمی هم همراه ما بود به من گفت که من بی گناه بودم ولی اعتراف کردم و این افسر بی گناهی منو ثابت کرد و کلی از افسر پرونده ام تعریف کرد.

این موضوع رو من در بازپرسی نگفته بودم. افسر پرونده منو گول زد و باعث شد من در این مخمصه بیفتم.

مهرداد مورد معاینات پزشکی قرار میگیره و سوابق بررسی شد و علامت بارزی از جنون در وی مشاهده نمی گردد.

اداره تشخیص هویت هم اثر انگشت جدیدی اعلام نمیکنه.

از على دوست مهرداد به نیابت از دادسرای تهران در لنگرود تحقیق شده و گفته است که ساعت 9/20 از کرج آمدم خونه باجناق خودم و بعد بیرون آمدم به همکارم بنام مهرداد زنگ زدم و گفتم برویم سر کار و او گفت: من نمیتوانم سرکار بیایم بعد گوشی رو قطع کرد دوباره بهش زنگ زدم گفتم چرا نمیتوانی؟ گفت: که بیا زن مرا کشتند دقیقا نمیدانم که گفت زنم را کشتند یا کشتم یا خودش را کشت.

دربست آنجا رفتم. دیدم که ۷ یا ۸ نفر آنجا هستند گفتم مهرداد چه شده؟ گفت زنم را کشتند من زمان وقوع قتل، نبودم.

مراتب تزریق واکسن از درمانگاه استعلام شده و مشخص میشه که در تاریخ روز حادثه اولین نفری که تزریق واکسن شده بچه مهرداد بوده ولی ساعت تزریق در دفتر ثبت نمیشود ولی زمان تزریق همه روزه از ساعت ۸ صبح لغایت ۱۳ بوده.

ضمنا در تاریخ مذکور شواهدی دال بر ویزیت درمانی نامبردگان توسط پزشک به ثبت نرسیده است.

با همه این تحقیقات که بسیار مفصل و هزاران صفحه است و منم سعی کردم حالا توضیحاتی بدم بعضی از جزیئات رو بگم به این علت که  همین اختلاف های که بین حرفهای مهرداد تو اداره آگاهی و دادسرا بود و اختلافهایی که بین بعضی از شهود و غیره بودش، و نهایتا و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه های کیفری استان تهران ارسال و تو جلسه دادرسی اولیاء دم شکایت خود را تحت عنوان قتل عمدی علیه مهرداد مطرح و مصرانه درخواست صدور حکم قصاص را نموده اند.

مهرداد تفهیم اتهام میشه و مجددا میگه اتهام رو قبول ندارم من از این قضیه هیچ اطلاعی ندارم ساناز آدم خوبی بود و هرچه گفتم زیر شکنجه بوده و اعترافات دروغی کرده ام. هنوز، یکی از آثار ضربه ای که به پایم خورده عفونت کرده.

اولیاء دم در رابطه با زمان های سپری شده در روز واقعه که متهم مدعی است که مسافاتی را طی کرده و سؤالاتی مطرح و با احتساب زمانهای اعلام شده از سوی متهم، مشخص شد که یک ساعت برای انجام، اعمال کسری دارد که مهرداد جوابی نداشت که در این زمینه ارائه نماید دادگاه کیفری یک با همه این اوصاف و اقرارها و انکار ها و با جلسات رسیدگی که خیلی هم طولانی شد این پرونده نهایتا با استدلا لهای زیادی حکم صادر میکنه.

حکم دادگاه

دادگاه اعلام میکنه با توجه به گزارش اولیه و خصوصا صورت جلسه مربوط به وجود هفت عدد النگو و یک رشته زنجیر و دو عدد پلاک کوچک و سه عدد انگشتر زنانه و یک جفت گوشواره در جسد که حکایت از این دارد که مرتکب به قصد سرقت وارد نشده و قور شدن گوشواره نیز حکایت از درگیری و وارد شدن فشار به اطراف گوش مقتوله قبل از قتل مینماید.

نظر به صورت جلسه تنظیمی توسط بازپرس که آثار درگیری تدافعی را در محل قتل، منعکس نموده و وضعیت قرار گرفتن جسد در اتاق خواب به این صورت که سر جسد در روی چارچوب درب، اتاق قرار داشته و مؤید آن است که مرتکب با تفکر خاص خود در این موقعیت سر او را بریده است

وضعیت قرار داشتن چاقو در کنار جسد و متهم در چندین مورد گفته است که چاقو را انداختم ولی چاقو در بالای سر مقتوله و روی بالش و به صورت منظمی قرار داشته موید آن است که شخصی که آن را در آنجا قرار داده با دقت و در فرصت، لازم چنین کاری را انجام داده است.

و با توجه به اظهارات طاهر مدیرساختمان، که موید آن است که متهم قبل از ساعت ده صبح در داخل آپارتمان خود بوده و تا زمانی که متوجه اوضاع خارج از آپارتمان نشده هیچ عکس العملی از خود نشان نداده و اینکه بارها حتی با تناقض گویی بسیار گفته است که پس از برداشتن و در آوردن چاقو داد و بیداد کردم و مردم را صدا کردم که کاملا کذب است.

خصوصا اینکه شهناز گفته است مهرداد دولا شده بود و نگاه میکرد و برگشت و به طرف بالا رفت ولی من نه صدای باز کردن درب خونه را شنیدم و نه فهمیدم که او از کجا آمد ولی من هیچگونه برنجی بر دوش او ندیدم.

نظر به صورت جلسه پزشکی قانونی که حکایت از وجود خراش در سمت چپ گردن متهم دارد و ادعای متهم بر اینکه بیست روز پیش در لنگرود ایجاد شده قابل توجیه نمیباشد و موید آن است که در درگیری تازه ایجاد گردیده.

با توجه به اقاریر و اعترافات متهم در تحقیقات مقدماتی و خصوصا در نزد بازپرس که با خط خود نوشته قتل همسرم را قبول دارم.

و ادعای او بر اینکه اعترافاتش در آگاهی و نزد بازپرس بر اثر شکنجه و اذیت و کتک کاری بوده اولا مستند به دلیل نیست. ثانیا آنچه در رابطه با افسر پرونده، مطرح کرده معقول نیست و داستان اینکه افسر آگاهی او را اغفال نموده که برای اثبات بی گناهیش اعتراف نماید که قطعا ساخته و پرداخته ذهن او در زندان بوده و با هیچ منطقی قابل انطباق نمیباشد.

و خروج شیر از سینه مقتوله نیز حکایت از این دارد که مرحومه، قبل از درگیری و پس از مراجعت از درمانگاه چون مدت زمانی گذشته بوده در اتاق خواب و در حال شیر دادن کودک چهل و پنج روزه خود بوده و وجود کودک زمان ورود طاهر بر روی فرش هم موید آن است که مدت زمان طولانی از درگیری و قتل نگذشته بوده و ظاهرا علت گریه کودک زمان حضور شهناز در پشت درب نیز همین موضوع است.

و با توجه به اظهارات علی ص که گفته است ساعت ۹/۲۰ دقیقه بود که زنگ زدم و پرسیدم چه شده که سرکار نمیتوانی بیایی؟ او گفت ساناز خودش را کشته و یا او را کشته اند. دلیل بر این است که قتل در این ساعت وقوع یافته و متهم در این زمان، داخل آپارتمان بوده

و قطعا متهم تنها کسی بوده که در موقع درگیری و قتل همسرش در خونه بوده.

و با توجه به وضعیت مقتوله و اینکه در خونه اش با لباس راحتی خونه بوده و به نظر میرسد که مدت زمان قابل توجهی از حضورش به خونه گذشته و در فرصت توانسته که خود را ملبس به لباس خونه و آماده برای اوضاع فرزندش نماید.

و اظهارات زهره و مریم که گفته اند او ساعت ۹/۵ آمد نزد ما و برنج خواست و مدتی در آنجا بود و برنج را گرفت و رفت با اوضاع و احوال و محتویات پرونده و اظهارات همسایگان و طاهر مطابقت ندارد مگر اینکه تصور کنیم همان گونه که گفته اند روز را به یاد نداریم. قضیه تحویل برنج روز دیگری غیر از روز واقعه باشد.

ادعای مهرداد بر اینکه در این ساعات به دنبال برنج و قطره و استامینوفن برای بچه بوده است کذب محض است.

و با توجه به تصویر گرفته شده از درب ورودی آپارتمان که کلید درب از داخل به روی آن است و افسر تحقیق اعلام نموده هیچ گونه آثار فشار و خرابی بر روی در دیده نمیشود و مشخص است کسی به عنف وارد آپارتمان نشده و نمیتوانسته بشود و همچنین تصویر مربوط به وضعیت دامن مرحومه که به نظر میرسد و صرفا برای انحراف ذهن تحقیق کننده به این صورت بالا کشیده شده.

ضمنا به نظر میرسد جابجایی تلویزیون از روی میز محل خود تا محل قرار داشتن آن که حدود ۱۵ متر میباشد با فکر و اندیشه بوده و به همین دلیل حسب گزارش اداره تشخیص هویت هیچ اثری هم بر روی آن دیده نشده و قدر مسلم در فرصت مناسب آثار موجود بر روی آن مثل سایر لوازم پاک شده و از بین رفته و نشان دادن آن در ضمیمه بازسازی برای به انحراف کشاندن تحقیقات صورت گرفته.

زیرا اگر واقعا تلویزیون آن طور که متهم نشان داده است پرتاب میشد لااقل شکستگی یا اثری از برخورد در آن بوجود می آمد و حال آنکه مشخص است که تلویزیون با نقشه قبلی از محل خود به محل جدید انتقال داده شده و شاید تنها از سیم آن در خفه کردن مرحومه استفاده شده باشد.

گرچه آثاری به روی همین سیم ها هم گزارش نگردیده.

لذا با توجه به مراتب فوق و تحقیقات انجام شده حکم بر محکومیت مهرداد به یک بار قصاص نفس از جهت قتل عمدی همسرش مرحومه ساناز صادر می نماید.

رای در دیوان عالی کشور هم تایید میشه و مهرداد نهایتا محکوم به اعدامه.

الان و بعد از گذشت چند سال مهرداد اعدام شده.

روضه ها رو تو داستان خوندم و مهرداد خودش با اظهاراتش توصیه های لازمو به شما کرد فقط به دلایل این اختلافا توجه کنید که چه اختلافایی باعث شده که این سرانجام برای ساناز و مهرداد پیش بیاد. کاش، هم من متوجه این دلایل باشم و هم شما و هم مسئولین.

این قسمت سی ام پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.

طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.

در صورت هرگونه مشاوره حقوقی راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند.

شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.

مدارک مرتبط با اپیزود سی ام

مستندات این اپیزود شامل یک عکس است.

دادنامه قاتل ناموس پرست

مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری

اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.

مشاوره های حقوقی به صورت تلفنی، حضوری و تصویری میباشد.

مشاوره حقوقی