اپیزود ده قاتل سریالی کودکان پاکدشت یک
خیلیامون قصد داریم یه امضا و مهر منحصر به فرد داشته باشیم امضا و مهری که کسی نتونه از روش بسازه یا جعلش کنه خیلی از پرونده هایی که بهمون ارجاع میشه جعل مهر یا امضای افراده. افراد زیادی مراجعه کردن به ما و گفتن من اصلا این سند و ندیدم یا اصلا شرکت مهر نکرده. میگم مهرتو میشناسی و این مهری که زده مهر شرکته. میگه اره کاملا شبیه مهر شرکته ولی من مهر نکردم.
پرونده های دادگستری پر از پرونده های مربوط به جعل سندای عتدی یا جعل امضا یا جعل مهره. حالا اگه مهر یا مهر امضایی داشته باشید که فقط مربوط به خودتونه و اگه کسی شبیه اونو ساخت میتونستید راحت ثابت کنید که مهری که ساخته شده مهر شما نیست چقدر جلوگیری میشه از جعلایی که اتفاق میفته.
مهر اصلی رو میبرید جایی که جعل کرده یا از مهر جعلی استفاده شده و با یه بررسی ساده ثابت میکنید که مهر استفاده شده جعلیه. تو دادگاهم کاملا قابل استفاده است. با این روش دیگه ساختن مهر جعلی تمام. مرکز جامع مهرهای امنیتی و ضد جعل با عنوان اختصاری مجما دقیقا حوزه تخصصیش همین مهرهای ضد جعله که با اختراع یه مکانیزم فنی باعث شده دیگه مهرها و مهر امضاهای شما جعل نشه و با استفاده از ریز نقش ها یا المانای دیگه تو مهر، جلوی هر جعلی رو بگیره.
مجما از دوستان قدیمیه منن و امروز به عنوان حامی پادکست دادپویان کمک شایانی به ما تو این پادکست کردن. به سامانه مجما مراجعه کنید و راحت از امکانات مربوط به مهرهای امنیتی و ضدجعل استفاده کنید.
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
قاتل سریالی بیجه
قسمت اول پادکست سریالی بیجه؛ کودکی ترسناک: چند سال بود داشت توی کارخونه آجرپزی کار میکرد. شش تا خواهر و شیش تا برادر ناتنی داشت. سه سالش بود که مادرش سرطان میگیره و میمیره. پدرش کارگر کارخونه ای بود که بعداً خودش هم میره اونجا کار میکنه. کوره آجرپزی. باهاش حرف که میزنی میگه پدرش خیلی بد اخلاق بود و سر هر چیز الکی حسابی با چوب به خدمتش میرسید.
حتی یه بارم در حد مرگ میزنتش. وقتی شروع میکنه درس خوندن به نظر آدم باهوشیه و تو درساش خیلی موفق بوده ولی مجبور میشه تو ۱۱ سالگی بره وردست باباش تو کوره پزخونه کار کنه.
بعداً که روانشناسا مفصل بررسیش میکنن میگن اگه درس میخوند احتمالا میتونست دانشگاه بره و آدم موفقی بشه ولی یه سری اتفاقا زندگیشو عوض کرد. یکی از اون اتفاق اینه که تو 6 سالگی و بعدا تو 8 سالگی بهش تجاوز میشه و بعد دوباره چند سال بعدش این اتفاق تکرار میشه.
گرچه خودش میگه فقط دوبار تو بچگی بهم تجاوز شد. تو اعترافاتش تعریف میکنه یه آشنایی که 18-19 سالش بود به بهونه دیدن تخم کفتر و تخم مرغ منو برد تو طویلشون و بهم تجاوز کرد و کسی رو نداشتم که باهاش درددل کنم. بار دوم هم داشتم ضایعات جمع می کردم که اتفاقی تو بیابون گیر افتادم و منو به زور برد یه طرفی و بهم تجاوز کرد.
ازش میپرسن این موضوع نقشی داشته که تو بزرگسالی دست به تجاوز بزنی میگه نه 20 درصد تاثیر داشت. ولی تو بزرگسالی دوست داشتم یه سری تجربه ها به دست بیارم تجربه ای مثل مرگ و قتل و آدم کشی.
چیزی که از تو حرفاش معلومه اینه که گویا از اون قتل ها لذت می برد نه از تجاوزی که می کرد. یکی از علتای دیگش رفتار وحشیانه باباشه. خودش تو اعترافاتش توی دادگاه میگه یه بار پدرم پاهامو با زنجیر بست و با چوب انقد منو زد که از هوش رفتم. کم مونده بود با میله ای که تو دستش بود منو بکشه که تونستم از دستش فرار کنم.
میگه از همون کودکی دلم میخواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سفت و سخت با پدرم انقدر سرمو کوبیدم به دیوار که بمیرم اما نشد.
با قاضی دادگاه کیفری یک تهران که صحبت میکنی میگه از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردار بود اما تو ۱۱ سالگی به ناچار و تحت فشارهای پدرش درسشو ول می کنه و همین میشه یکی از دلایلی که باعث شد این حوادث وحشتناکو رقم بزنه. تو صحبتاش معلومه که دنبال درس و مدرسه بوده و دوس داشته باسواد بشه.
میگه چون پول نداشتم، روزنامه باطله ها رو از زباله ها جمع می کردم و میخوندم تا خوندنو یاد بگیرم و از همین طریق با دنیای خارج از دنیایی که تو اون زندگی می کردم آشنا بشم. (اپیزود ده قاتل سریالی کودکان پاکدشت یک)
عاشق شدن قاتل سریالی
محل زندگیش منطقه خاتون آباد ورامینه میگه 11 سالم بود که از از طرف یکی از آشناها چندین بار مورد تجاوز قرار گرفتم. از اون روز دیگه از خودم بدم میومد و آرزو می کردم که این خاطره از ذهنم بره ولی هیچ وقت نرفت. قاضی دلداری که قاضی وقت رسیدگی به این پرونده بوده میگه محمد دوبار تو سن ۱۸ سالگی عاشق میشه.
یه بار عاشق دختر افغانی که با هم فرار میکنن. در حال فرار پدر دختر سر میرسه و یه کتک مفصل بهش میزنه و اولین شکست عاطفیش اونجا رقم میخوره. یه بار دیگم عاشق دختر همسایه اش که پزشکی میخونده میشه که پدر دختر مخالفت میکنه و دومین شکست عاطفیش اتفاق میفته.
انقدر این فشارهای روانی زیاده که قطعاً هر کاری ازش بر میومده. یکی از این موارد میتونه آدمو تبدیل به یه حیون وحشی بکنه چه برسه به جمع اونا. تجاوز تو کودکی، فقر و بدبختی، کتکایی که از پدرش میخوده و مرگ مادرش. محمد بارها و بارها توی دادگاه و پیش روانشناسا و پزشکای پزشکی قانونی میگه برای انتقام از زندگیم دست به کشتن حیوونا مثل سگ و گربه میزدم و اقرار میکنه که حیوونای مریضو میکشتم و آتیش می زدم چون دلم براشون میسوخت و می خواستم زجر نکشن.
تو اظهاراتش با روانشناسا میگه سگا رو میگرفتم باهاشون صحبت میکردم و نازشون میکردم و میگفتم الان میخواید بمیرید، باور میکنید و بعد با سرنگ میکردم تو دهنشون یا بدنشون و بعد لذت می بردم از مردنشون.
در مورد بچه هایی هم که کشته بود اینجوری تعریف میکنه و خودشو با سگا قیاس میکنه، میگه اون بچه ها میشدن مثل من و منم میشدم مثل سگه هرچی میگفتن من نمیفهمیدم. قاضی دلداری میگه تو تمام جلسات دادگاه اینو تکرار می کرد و حرف دیگه ای نداشت. میگفت بچه هایی که سرنوشتشون مثل کودکی خودم بودو میکشتم تا بیشتر از این زجر نکشن. (اپیزود ده قاتل سریالی کودکان پاکدشت یک)
تو دادگاه میگه علت اصلی قتل بچه ها شباهت زندگی قربانیا با کودکی خودشه تو بچگی حسرت کشیدم وقتی بچه های بدبختو میدیدم نمی خواستم تو آینده مثل من بشن و تو آینده زجر بکشن. قاتلی ۲۲ ساله با ذهنی شکل گرفته از انتقام. بدون دوست و رفیق و سرشار از عقده. تو اعترافات دادسرا میگه هیچ دوستی ندارم و از بچگی هم محبت ندیدم.
نه از پدر نه مادر نه فامیل. مادرم تو 3 سالگی مرد و وقتی بزرگ شدم دیدم کمبود دارم. هرجا میرفتم فامیلا میگفتن طفلکی هیچی نداره. صغیره.
چیزایی که میگفتن مثل خنجر تو دلم میخورد. همسایه اش تعریف میکنه محمد خیلی سربه راه بود و کارش گرم کوره پزخونه بود و به کسی کاری نداشت و حتی سیگارم نمیکشید. تا جنازه ها توسط نیروی انتظامی پیدا نشد باور نمیکردیم کار محمد باشه. و این آرامشی بود که پشتش طوفانی از عقده و هیاهو جمع شده بود.
فنر کشیده شده انتقام که رها شد و بزرگترین جنایت کشور رو رقم زد. یه فیلمی هست به نام پرویز حتما بهتون توصیه میکنم ببینید. روایتی از سرکوب کردن شخصیت آدما که به صورت عقده سرباز میکنه و جامعه ای رو نابود میکنه. محمد تو یکی از مصاحبه هاش میگه اگه دست من بود دوست داشتم یه استادیوم آزادی با جمعیتش بره روی هوا که این موضوع نشان از شخصیت از هم پاشیده اون داره.
تو اون سالها پرونده شخصیت شناسی برای متهمین تشکیل نمی شد واسه همین درباره شخصیت محمد بیجه نمیشه خیلی اظهارنظر کرد ولی به خاطر رفتارای پدرش و تجاوزی که تو کودکی بهش شده بود از نظر شخصیتی با اختلالات شدید روانی شکل گرفته بود و به همین دلیل قربانیاشو به شیوه های مختلف از بین میبرد.
21 فقره قتل که به تنهایی انجام داده بود و ۳ مورد آدم ربایی که با همدستی دوستش انجام شده بود.
شخصیتی که تعریف کردم فردی به نام محمد بسیجه معروف به بیجه است. وقتی پلیس آگاهی دنبال سرنخی میگشت که ببینه این همه قتلو کی داره انجام میده و چرا بچه ها دارن یکی یکی گم میشن به یه سرنخایی میرسن ولی دلیل محکمی پیدا نمیکنن که کار محمد بیجه باشه حتی دستگیرم میشه ولی آزادش میکنن.
یعنی اصلا باورشون نمیشه که کار محمد باشه چون محمد آدم بسیار آروم و خونسردیه و سرش گرمه کار تو کوره پزخونه است. حتی بعد دستگیری وقتی همسایه ها میفهمن که عامل این همه قتل محمد بیجه است باور نمیکنن و تعجب میکنن که مگه میشه این ادم اصلا قتلی انجام بده. حالا که تا حدودی شخصیت این آدمو شناختیم بریم سراغ قتل های فاجعه بار و منزجر کننده ای که این آدم انجام داده و تو دهه هشتاد ایران بحران بزرگی ایجاد کرد که سالها پدر مادرا میترسیدن بچه هاشون رو تنها تو خیابون بفرستن یا حتی شب بچه ها بیرون برن. (اپیزود ده قاتل سریالی کودکان پاکدشت یک)
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
روش های قتل قاتل سریالی پاکدشت
در مورد محمد بیجه چند مدل قتل داریم. واسه همین پیدا کردنشو سخت میکنه. از تزریق سیانور به قربانیا، خفه کردن و ضرب و جرح با چاقو تو پروندش دیده میشه. واسه همین هیچکی فکر نمیکرد قاتل، سریالی باشه و برای همین پلیس و دستگاه قضائی دیر میتونه سرنخ به درد بخوری پیدا کنن.
البته علت دیگه اشم اینه که خیلی از بچه ها افغانی بودن و خونواده ها شکایت نمیکنن و به پلیسم خبر نمیدن چون میترسن که لو برن و از کشور اخراج بشن. 8 نفر از قربانیا افغانی بودن که 5 نفر اصلا به پلیسم مراجعه نکردن و بقیه ایرانی بودن. بعد دستگیری وقتی خونشو می گردن میبینن یه دفتری داره که با جزئیات و دقت اطلاعات همه قربانیاشو نوشته.
خودش تعریف میکنه وقتی فاصله بین قتلا زیاد میشد آرامشمو از دست میدادم و دوباره دست به یه قتل جدید میزدم. جمله ای که بارها و بارها تو دادسرا و دادگاه میگه اینه که اگه دستگیر نمی شدم بازم ادامه میدادم. تو پاکدشت هم به دلیل بافت خاصی که داره پره از کوره های آجرپزی مختلفه و قربانیا هم از اقشار ضعیف با خونه های کوچیکن که بچه ها اصولا بیشتر وقتشونو تو این کوره ها و خرابه ها میگذرونن و فرصت مناسبیه برای افرادی مثل بیجه که کار خودشون اونجا انجام بدن.
عاشورای سال 1381. اولین تجاوز و قتل توی کوچه پس کوچه های پاکدشتی اتفاق میفته که اون سالها یه خرابه خیلی بزرگ بود. وقتی این بچه رو میگیره بعد از تجاوز بهش، با سنگ محکم به سرش میکوبه و به قتل میرسونتش.
محمد بیجه انقدر خونسرده که به پلیس کمک میکنه تا جسدو پیدا کنن و وقتی جسد رو پیدا می کنن میاد سر صحنه که ببینه چه اتفاقی افتاده و مطمئن بشه نفهمیدن کار اونه و حتی با پلیس همکاری هم میکنه که به پلیس نشون بده احتمالا چه اتفاقی افتاده حتی تو مجلس ختمش شرکت می کنه. (اپیزود ده قاتل سریالی کودکان پاکدشت یک)
اولین قتل، قتل احمدرضا خدری ۹ ساله اهل کابل تو تاریخ 23/12/1381 مصادف با روز عاشورائه. احمدرضا از دسته سینه زنی جا میمونه و شروع میکنه گریه کردن و دنبال برادرش میگرده که محمد بیجه اونو میبینه و بهش میگه که میتونم برادرتو پیدا کنم این پسرو میبره و احتمالا توی کوره آجرپزی بهش تجاوز میکنه. بعد از تجاوز با زدن سنگ تو سرش اونو به قتل می رسونه.
برادر احمدرضا تعریف می کنه آماده شدیم بریم دسته زنجیر زنی راه افتادیم رفتیم سمت منطقه ای به نام حمزه رضا شلوغ بود برادرم رو گم کردم برادرم میاد سمت خونه ولی مامانم میگه که برو برادرتو پیدا کن وگرنه بابات میکشتت.
برمیگرده که دنبال من بگرده که دیگه خبری ازش نمیشه. برادر احمدرضا تعریف می کنه توی دادگاه بیجه گفتش که برادرتو بردم کوره آجرپزی و وقتی بهش گفتم که می خوام بکشمت برادرم از ترس سکته کرد و برای اینکه مطمئن بشم که به قتل رسیده با چاقو چهار ضربه بهش زدم. البته تحقیقات پلیس هم تجاوز را تایید میکنه و هم ضربه به سرو.
تو تحقیقاتی که پزشکی قانونی و روانشناسا انجام دادن بیجه میگه نمیخواستم بکشمش فقط بردم که بهش تجاوز کنم وقتی تجاوز کردم بدنم سست شد و دیگه جون نداشتم. با خودم فکر کردم گفتم بزار تجربه کنم ببینم چی میشه ببینم چه اتفاقی میافته اونم فقط گریه می کرد میگفت ولم کن برم.
برای مشاوره حقوقی قتل، میتوانید با وکیل قتل در تماس باشید.
بعد اینکه به قتل میرسونه اونو میبره توی مزرعه ذرت قایم میکنه ولی شب که میشه از ترس اینکه شاید پیداش کنن میره جنازه رو برمیداره و میبره تو کوره آجرپزی و میسوزنتش و بعد استخونا رو با چکش خورد میکنه. اولین قربانی محمد بیجه اینجوری رقم میخوره.
تو قسمت بعد قتلای دیگه بیجه رو که به سبکای مختلف اتفاق میفته براتون تعریف میکنم و اینکه بعد قتل شونزدهم دستگیر میشه ولی به راحتی از چنگ پلیس فرار میکنه.
این قسمت دهم پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
در صورت هرگونه مشاوره حقوقی راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود ده قاتل سریالی کودکان پاکدشت
مستندات این اپیزود شامل چهار عکس و لینک در قسمت زیر و یک فیلم بالای صفحه است
مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری
اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.
درج دیدگاه