کامل این اپیزود را گوش کنید در

کست باکس دادپویان
اپلیکیشن دادپویان

اپیزود شصت و پنج خفگی

اپیزود شصت و پنج خفگی: لحظه‌ای رو تصور کنید که نیمه‌های شب توی یه جاده بین شهری هستید هوا تاریکه و دو نفر به شما حمله می‌کنن کمربند ماشین بسته ‌است و یه نفر یه طناب میندازه دور گردن شما و محکم می‌کشه شما فقط می‌تونید دست و پا بزنید و سعی کنید خودتون از مهلکه نجات بدید. فضای بسیار رعب‌آور و وحشتناکیه تاریکی شب و حالت خفگی که بهتون دست میده خیلی از سرقت‌های مسلحانه توی ایران اینجوری اتفاق میفته سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم.

قسمت شصت و پنجم پادکست جنایی دادپویان رو می‌شنوید موضوعی که مثل خیلی از قسمت‌های این پادکست جنایی ‌هست موسسه‌ حقوقی دادپویان رسالتش اینه که توی پادکستش مسائل مربوط به جرایم و جنایات رو تعریف کنه و روایت کنه و این آگاهی رو به شما بده شما وقتی بدونید توی کشور چه جرم و جنایتی داره اتفاق میفته سعی می‌کنید خودتون رو آماده‌تر و با رفتار درست‌ تری در مقابلش تجهیز بکنید باعث میشه که شما بدونید وقتی یه قتلی یه جنایتی توی شهر توی خیابون یا توی جاده‌ها اتفاق میفته در مقابلش چه جوری برخورد کنید و یا اینکه چجوری ازش پیشگیری بکنیم این رسالت ماست توی موسسه‌ حقوقی دادپویان.

می‌تونید خیلی از مدارک و مستندات پرونده‌ها رو هم توی سایت پادکست دادپویان دنبال بکنید اینستاگرام دادپویان هم داره یواش یواش فعالیت خودش و به صورت خیلی جدی آغاز می‌کنه اونجا هم می‌تونیم هم موضوعات مربوط به پادکست و هم موضوعات حقوقی و اتفاقاتی که توی دادپویان میفته رو پیگیری بکنید. جهت مشاوره حقوقی فوری با وکیل قتل میتوانید با وکیل آنلاین در ارتباط باشید.

الهام میاد اداره‌ آگاهی قم و اعلام می‌کنه میگه که شوهرم روز گذشته از قم داشته میومده تهران که بره خونه‌ مادرش یه سری مدارک ماشین بوده بیاره ولی هنوز نیومده یه ماشین سمند نقره‌ای دستش بوده اون سمند نقره‌ای برای برادرم با اون رفته بود مسافرت تحت عنوان مفقودی پرونده شکل می‌گیره یه سری اظهارات دیگه هم می‌کنه الهام میگه که چهار پنج بار از یه تلفن شهری نه موبایل به خونمون زنگ میزدن و یه نفر فقط ناله می‌کرد صحبت نمی‌کرد چند وقت پیش یه نفر مزاحم تلفنی به من زنگ زد که من به شوهرم اسد گفتم و اونم قرار بود که یه قرار باهاش بذاره و ببینه داستان از چه قراره ولی اون فرار کرد.

یکی از همسایه‌هامون با سنگ هم زد تو کمرش اگه در مورد این موضوع بررسی بشه ممکنه به یه سرنخی برسیم نهایتا یه گزارش سرقت سمند نقره‌ای هم به اداره آگاهی اعلام میشه از این ماجرا حدود یازده ماه می‌گذره تا این که توی آگاهی جیرفت اعلام می‌کنند که این اتومبیلی که مد نظرتون بوده پیدا شده توقیفش کردیم راننده‌ اش هم یک نفر به نام حسن الانم حسن توی بازداشتگاهه.

از قم یه نیابتی گرفته میشه میرن جیرفت بررسی بکنن ماشین نگاه می‌کنن می‌بینن که ضبط صوتش باز شده روکشهای ماشین دراومده لاستیک عقبم تعویض شده از حسن می‌پرسن داستان چیه میگه واقعیتش این پسرعمو برداشت آورد اینجا من نمی‌دونم حدود یازده ماه پیش بود.

پسرعموم محسن اومد اینجا که از خودم کوچیکتره با یک نفری به نام مهدی اومده بود از تهران اومده بودن گفتن که برای تفریح و اینا گرفتیم این ماشینو، رفتن و قرار شد که حالا من یه پولی هم بهشون بدم بابت اینکه حالا ماشین اینجاست و در اختیار من یه جورایی اجاره کردم این ماشینو ازشون.

تو این مدت چند بارم محسن اومد ولی از مهدی خبری ندارم با اظهارات حسن محسن میره توی لیست دستگیر شونده‌های اداره‌ آگاهی یه نیابت می‌گیرن به تهران میان تهران بررسی می‌کنن می‌بینن بله توی آدرسی که حالا حسن اعلام کرده بوده و شهرک ولیعصر دستگیرش می‌کنن و تحقیقات اولیه محسن میگه من اتومبیل از مهدی گرفتم مهدی دزدیده بودش آورد گفتش که این بفروشیم یه پولی دستمون بیاد من برداشتم آوردم سمت دهاتمون توی اطراف جیرفت دادم پسرعمو یه مقداری ازش پول گرفتم و حالا قرار شد که بقیشم تسویه کنه با من.

از مهدی خبر ندارم بچه‌های آگاهی پیگیری می‌کنن و ردیابی موبایل و حالا نقاطی که ممکنه مهدی بوده باشه رو میگردن و نهایتا مهدی هم دستگیر میشه دستگیرشون خیلی کار پیچیده و سختی نیست چون موبایل ها موجوده و اون ها هم یک ذره بی احتیاطی کردن مهدی توی اعترافاتش میگه محسن بهم پیشنهاد داد بریم جیرفت منم با خونوادم مشاجره کرده بودیم و دعوا داشتیم اینها یه سری پولم رفته بودم حالا به دست آورده بودم می‌گفت کامپیوترم رو فروختم یه سری وسایل خونه رو فروختم و منم باهاش موافقت کردم ولی محسن بهم گفت یه ماشین هم بریم بدزدیم خلاصه موافقته حاصل شد.

سر جاده‌ قم تهران یه خودروی دربست گرفتیم محسن جلوی ماشین کنار راننده نشست منم عقب بودم بین راه گفتیم یه ذره استراحت کنیم وایستادیم و پیاده شدیم و یه استراحتی کردیم محسن یه چاقویی که تو جیبش داشت درآورد من قصد داشتم منصرفش کنم چون احساس کردم جنون چشاش رو گرفته دوباره ما سوار اتومبیل شدیم یه دفعه محسن یه ضربه چاقو زد به راننده من متوجه نشدم ضربات چاقو به کجاش خورد من دعا می‌کردم زنده باشه یه مرتبه محسن داد زد گفت کمک کن بندازیمش از ماشین بیرون اونو کنار جاده انداختیم و من چون رانندگی نمی‌دونستم تمام راه تا جیرفت محسن رانندگی کرد.

مهدی میگه یه سری از لوازم خونی شده بود ما بین راه انداختیمش بیرون ولی من قسم می‌خورم هیچ دخالتی تو این ماجرا نداشتم محسن دوباره بازجویی میشه و همه‌ حرفهای مهدی رو تکذیب می‌کنه داستان قبلی خودش تکرار می‌کنه و همه چیز رو انکار میکنه میگه من هیچ ضربه‌ای با چاقو بهش نزدم پرونده یه ماهی تو حین و بین تحقیقات از محسن و مهدیه.

خلاصه بعد از مدت طولانی که حالا پرونده حالا درگیری داریم باهاشون میریم و میایم و هی تحقیقات میشه و اینها اعتراف نمی‌کنند نهایتا هر دوتاشون اقرار به ماجرا می‌کنن و شروع می‌کنن داستان رو تعریف کردن. میگه ما نشسته بودم توی خونه و داشتیم بررسی می‌کردیم که چه جوری پولدار بشیم نشسته بودیم با همدیگه کراک می‌کشیدیم تقریبا یه یه هفته‌ای بود ذهنمون مشغول بود صبح و شب کراک می‌کشیدیم و موضوع رو بررسی میکردیم گفتیم راهش اینه بریم یه سری پول از جاهای مختلف به دست بیاریم مهدی یک کامپیوتر داشت فروخت یه‌ذره پول اومد دستش منم گفتم که بریم یه ماشینی رو بدزدیم.

بعد اینکه تصمیم گرفتیم سرقت کنیم رفتیم دو تا چاقو خریدیم از گمرک خریدیم دو تا چاقو و یه مقداری طناب بعد گفتیم که میریم بین راه تو جاده‌ تهران قم اونجا وامیستیم یه دربستی ماشین می‌گیریم و وسط راه راننده رو به قول معروف از ماشین میندازیمش بیرون و ماشینشو برمی‌داریم میاریم.

یه مسیری از راه رفتیم تقریبا چهل کیلومتر، حادثه توی چهل کیلومتری بین قم تا تهران اتفاق افتاده یعنی از قم چهل کیلومتر که میاییم به سمت تهران اونجا اتفاق افتاده میگه بعد از تقریبا چهل کیلومتر که رفتیم به راننده گفتیم که یه دقیقه وایستا ما یه استراحتی بکنیم و یه چیزی بخوریم ما یه ذره کراک بکشیم راننده هم وایستاد رفتیم بالای یک تپه که دید نداشته باشه پشتش به سمت جاده و من با مهدی شروع کردیم به صحبت کردن بعد برگشتیم تو ماشین با راننده هم طی کرده بودیم گفتیم که یه مبلغ بیشتری بهت میدم چون اینجا وایسادی معطل شدی ممکنه دوباره سر راه بخوایم وایستیم از این صحبتها.

توی ماشین که نشستیم راننده کمربندش بست یه ذره مشکوک شده بود بمون مهدی از پشت یه طناب انداخت دور گردنش طناب افتاد دور دهن راننده من با دست طناب آوردم پایین که بیفته دور گردنش مهدی از عقب داشت این طناب می‌کشید محکم من یه چاقو برداشتم از توی جیبم و محکم زدم توی پهلوی راننده دست و پا می‌زد یه دونه دیگه یه دونه دیگه من چهار پنج تا ضربه چاقو زدم توی سینه و پهلوی راننده راننده دست و پا می‌زد حتی با پا محکم کوبید توی شیشه راننده که شیشه شکست و پاش و از پنجره آورده بود بیرون.

نمی‌دونم می‌خواست راننده‌های گذری ما رو ببینن و وایستن هوا تاریک بود شب بود تقریبا ساعت یک و دو نصف شب بود ولی کسی رد نمی‌شد از اونجا من چهار پنج تا ضربه بهش زدم خونریزی بسیار زیادی داشت یه ضربه‌ محکم هم توی پاش زدم وقتی که دیدم خیلی داره دست و پا میزنه یه دونه ضربه تو پاش زدم که خونریزی شدیدی از پاهاش میکرد دیگه راننده جون نداشت گردنش به سمت راست خم شده بود و زبونش از دهنش افتاده بود بیرون هر دومون پیاده شدیم راننده رو بردیم پشت همون تپه‌ای که رفته بودیم مثلا کراک بکشیم انداختیمش اونجا.

من پشت فرمون نشستم روکش صندلی‌ها درآوردیم و رفتیم سمت جیرفت ماشین یه جا وایسادیم شستیم قرار شد ماشین بدیم به پسرعموم و یه هفته همونجا موندیم یه مبلغی هم ازش پول نقد و چند تا چک گرفتیم پسرعموم از جریان قتل بی‌خبره ولی میدونست که ماشین سرقتیه در جریان این ماجرا مهدی چاقو نزد ولی طناب رو می‌کشید از مهدی هم تحقیقات میشه مهدی هم حرفهای محسن رو تایید می‌کنه میگه من طناب انداختم که افتاد دور دهنش و من منتظر بودم که محسن اونو زخمی کنه ولی با ضربه‌ محکمی که زد تو پاش یه ذره از نا افتاد.

نمیدونم زنده موند یا فوت کرد انداختیم از ماشین بیرون و من قسم می‌خورم یه ضربه چاقو هم نزدم و خفه اش هم نکردم ضربه‌های چاقو سه یا چهار شد یا شایدم بیشتر بود که محسن می‌زد به بالاتنه هم بیشتر وارد می‌کرد و یه ضربه من دیدم توی پاش زد طناب رو از گمرک خریداری کرده بودیم محسن گفت شاید تو راه به دردمون بخوره من چاقو داشتم ولی استفاده نکردم همه جای ماشین خونی شده بود و پمپ بنزین وایستادیم یه جایی که دور از چشم باشه ماشین و شستیم تمیز کردیم روکشهای صندلی انداختیم بیرون و رفتیم سمت جیرفت قبل از اینکه حرکت کنیم یه ذره کراک کشیدیم تو مسیر هم که با راننده بودیم پیاده شدیم و باز هم اونجا کراک کشیده بودیم.

البته به بهانه‌ کشیدن کراک اومدیم بیرون که صحبت کنیم و مثلا یه ذره کراکم مصرف کنیم من همه‌ اقرار هام واقعیه بدون کتک بیان شده و از کار خودم بسیار پشیمونم این اظهارات مهدی توی اداره‌ آگاهیه. از ماجرای گم شدن اسد یک سال تقریبا گذشته و پیداش نکردن از اینور ماشین کشف شده و فهمیدن که دو نفر حالا با این کیفیتی که براتون تعریف کردم یه نفر رو به قتل رسوندن اداره‌ آگاهی بررسی می‌کنه حالا اجسادی که ممکنه مجهول الهویه باشند مشخص نباشه کی بودن میرسه به پزشکی قانونی توی کهریزک بررسی میکنن میبینن بله یه جنازه‌ای تقریبا پیدا شده دادگاه فشافویه یک تصمیمی در موردش گرفته مجهول الهویه اعلامش کرده و به پزشکی قانونی منتقل کردند.

و اونجا بررسی‌های اولیه انجام شده روی جسد و گزارش تشریح جسد بیرون اومده تحت عنوان البته  مرد ناشناس، دستور جواز دفن هم داده شده و به قول معروف این جسد مجهول الهویه دفن شده یعنی ما توی چنین پرونده‌ای جسد رو نداریم چون از ماجرای قتل بیش از شاید یک سال گذشته در مرحله‌ تحقیات توی گزارش پزشکی قانونی و تشریح جسد گفتن که بیست و یک ضربه چاقو به بدن این آدم وارد شده.

سینه پا  و هم سمت راست و هم سمت چپ سیزده تا از ضربه‌ها وارد قفسه‌ سینه شده علت مرگ همین بریدگی‌هایی که توی سینه بوده و باعث از بین رفتن حالا ریه و پارگی قسمتی از قلب هم شده دو تا از پارگی‌ها مربوط به قفسه‌ قدام سینه و حالا اونجاست آثار دفاعی و شیار خفه کردگی توی جسد معلوم نیست یه سری از وسایل جسد وجود داره لباسش انگشتر ساعت و غیره خونواده‌ اسد و همسرش میرن و بررسی می‌کنن ببینن که اون جسدی که یک سال پیش پیدا شده آیا مربوطه به شوهر و پسرشون هست یا نه.

و از روی لباس و ساعت و انگشتر میگن بله ما مطمنیم می‌دونیم که این جسد جسد پسرمون بوده که به عنوان مجهول الهویه دفن شده متهمین پرونده‌ ما بارها ازشون تحقیقات شده همشون گفتن هر دوی این‌ها گفتن نقشه رو از قبل طرح کرده بودیم رفتیم چاقو طناب خریدیم مهدی میگه قرار بود که من طناب بندازم دور گردنش و محسن با چاقو تهدیدش کنه ماشین بگیریم فرار کنیم وقتی که به مقتول گفتیم که می‌خواهیم  مواد مصرف کنیم اون گفتش که نه تو ماشین نمیشه برید بیرون واسه همین نگه داشت ما یه فرصتی پیدا کردیم که بریم بیرون و نقشمون رو با همدیگه هماهنگ بکنیم.

یه جایی بود نشستیم صحبت کردیم وقتی که سوار شدیم من حس کردم که مشکوک شده وقتی که دیدم مشکوک شده دیگه دست دست نکردم سریع طناب رو برداشتم و انداختم دور گردنش محسن هم این موضوع رو تایید می‌کنه حالا توی چند جا به صورت جزیی‌تر موضوع رو بررسی می‌کنه توضیح میده تشریح می‌کنه میگه ما اصلا قصدمون این بود که بریم و سرقت بکنیم تو راه هرکی پیدا کردیم ماشینش بدزدیم دو تا ماشین قبلش اومدن و رفتن ولی ما به توافق نرسیدیم میگه من اولین ضربه رو محکم زدم توی پاش پارگی شلوار پای چپش واسه همین موضوعه.

پاشو کشید و مهدی از عقب می‌کشید من باهاش درگیر بودم با ناخنش داشت دست من و سوراخ می‌کرد میگه بعد از قتل من رفتم و چاقو انداختم تو توالت توی ترمینال کرمان من نفهمیدم مهدی جاقوشو چیکار کرد من می‌دونم قصاص میشم و قبول دارم ولی قسم می‌خورم که بیش از سه یا چهار ضربه چاقو بیشتر نزدم بهش وقتی آوردیمش بیرون و انداختیم مهدی جیباش گشت یه کیف بود که یه عکس دختر بچه‌ای توی اون بود یه دختر بچه‌ای بعدا فهمیدیم هشت ‌ساله.

از اولیای دم درخواست می‌کنم منو قصاص کنند ولی ببخشند چون از نظر وجدانی واقعا تو عذابم اتهامات رو قبول دارم اشتباهی بود که دیگه نمی‌تونم جبرانش کنم کس دیگه‌ای هم با ما نبود حالت عادی داشتیم هیچ مشکلی از جهت کشیدن کراک نداشتیم همه‌ حرف‌های قبلیم رو قبول دارم مهدی هم تو اظهاراتش به اون عکس دختر بچه و یه سری پول اشاره می‌کنه میگه از لحظه‌ دیدن بچه یه آن آرامش نداشتم مهدی هم تو اظهاراتش تناقض زیاد وجود داره یه جایی فقط علت رو سرقت اعلام می‌کنه ولی فکر می‌کردیم که اگه اون همینجوری رهاش کنیم مثلا دستاشو ببندیم ماشینش بدزدیم بریم توی عوارضی ممکنه مشکل بخوریم.

بالاخره یه جوری شاید خودش و می‌رسونه به مردم یا زنگ می‌زد پلیس و جریان اطلاع می‌داد ما دستگیر می‌شدیم این نشون میده که قصد اینها قصد سرقت نبوده مجبور بودن هر جور شده از شر این آدم خلاص بشن دادگاه رای صادر می‌کنه طبق همه‌ این اظهارات و همه‌ این جریانات شروع می‌کنه یا رای خیلی مفصل و مبسوطی میده که تقریبا بیست بند داره یعنی توی بیست بند اومده تشریح کرده که حرفهای اینها دلالت بر قتل می‌کنه یا قصد، قصد سرقت است و حالاا موازین فنی حقوقی.

دادگاه قصد قتل رو کاملا می‌پذیره میگن که اینها میگن قصد سرقت بوده اصلا خیلی قابلیت استناد نداره اینها از چند روز قبلش نشسته بودن کراک می‌کشیدن و برنامه‌ریزی می‌کردند برای اینکه سرقت خیلی درست درمونی انجام بدن این برنامه‌ریزی از این جهت هست بعد رفتن بابتش طناب خریدن بابت چاقو خریدن اومدن توی راه با دو تا ماشین مواجه شدند که حالا به توافق نرسیدن حالا یا سر مدل ماشین یا سروضعیتش دو تا سرنشین یه راننده‌ قوی هیکل بوده و نمی‌تونستن بعد اومدن درگیر شدند و این اقدامات را انجام دادند و در صورتی که میتونستن بندازنش برن.

ولی خب میدونستن که اگر بندازن اون آدم رو برن توی بیابون ممکنه تا برسند به تهران تقریبا صد کیلومتر با تهران فاصله داشتند تو عوارضی با امکانات حالا پلیسی که وجود داره و پلیس راهبر داره اینها ممکنه دستگیر بشن پس مجبور بودند به قتل برسوننش اونم مقاومت می‌کرد احتمالا چون حالا گفتیم دیگه ماشین ماشین خودش نیست ماشین برادر خانمش هستش که دستش بوده و خلاصه از این داستان‌ها یه چیزی ولی خیلی مشکوک توی پرونده اینه که توی پزشکی قانونی اعلام شده که دور گردن جسد طنابی وجود نداره یا شیار گردنی وجود نداره.

دادگاه میگه خودشون اقرار به این موضوع کردن واسه همین خیلی دیگه به پزشکی قانونی نمیشه استناد کرد چرا چون پزشکی قانونی هم خیلی دقیق ممکنه نباشه بعد از مدت طولانی جسد پیدا شده وجسد دچار بادکردگی و آثاری که توش وجود داره آثار دقیقی نیست مثلا شاید پزشکی قانونی در این زمینه هم اشتباه کرده ولی آثار حالا دیگر پرونده که یکیش همین اقرار و اقدامات اینها هستش نشون میده که بله طناب دور گردن طرف انداخته‌ شده و اینکه مهدی میگه من چاقویی نزدم قابل قبول نیست و فقط من دور گردنش انداختم.

اتفاقا اصلا برنامه‌ریزی با مهدی بوده چرا چون مهدی حالا طبق یه سری اقرارری که توپرونده هست برنامه‌ریزی‌ها رو داشته انجام می‌داده و بعد رفته پشت راننده نشسته و بعد طناب اون انداخته دور گردنش و این موارد نشون میده که خوب مهدی با برنامه بوده و یه سری ضربه‌ها که پزشکی قانونی بیست و یک مورد اعلام کرده با اون چیزی که محسن داره میگه متفاوته محسن میگه من سه چهارتا اصلا بگو پنج شیش تا ضربه زدم و بقیه ضربه‌ها رو کی زده کس دیگه‌ای تو ماشین نبوده و هر دو هم در اختیارشون بوده مثلا چاقو و اسلحه و حتی یه جایی گفته اسلحه و چاقوی من بزرگتر بود.

و یه سری آثاری هم که توی بدن کشف شده آثار عمیق‌ترین معلومه که پس مهدی هم با ضربه به اون‌ راننده زده و یه سری از ضربات چاقو هم از سمت چپ خورده در صورتی که محسن ضربات از ناحیه‌ راست می زده و معلومه که اونور هم مهدی یه سری ضربات رو حالا از پشت به سمت چپ راننده میزده واسه همین نمیشه که مهدی هیچ دخالتی نداره چون دفاع مهدی اینه که میگه من ضربه‌ای نزدم و از روی خفگی هم که این آدم نمرده از روی ضربات چاقو مرده پس محسن ضربات زده و محسن قتل رو انجام داده در صورتی که دادگاه این رو قبول نمیکنه.

میگه اون چیزی که از شرایط و اوضاع و احوال پرونده برمیاد این که مهدی هم کاملا دخالت مستقیم توی موضوع قتل داشته بعد هم اینها توی اظهاراتش گفته بودن که ما تو خونه نشستیم و برنامه‌ریزی کردیم و قسم خوردیم که تا انتها باهاش باشیم این واقعا معرفت و مرامشون واقعا ستودنی این چند بار دادگاه اشاره کرده توی اظهاراتشون هم وجود داره و دادگاه هم میگه اینکه این‌ها نشسته بودن و به قول معروف دست برادری داده بودند که از ابتدا تا انتهای ماجرا با هم باشن خیلی جالبه چون این دو نفر هیچ سابقه‌ کیفری ندارن نه سرقت درگیری نه هیچ جرم دیگه‌ای.

و این اولین باری بود که این‌ها برنامه‌ریزی کرده بودند برای حالا انجام سرقت قتل یا هر چیزی که حالا روند پرونده داره به ما میگه واسه همین دادگاه اشاره می‌کنه میگه اینها وقتی اومدن با همدیگه نشستن قول دادن که کار انجام بدیم از صفر تا صد با هم بودن تا ماشین تحویل دادن و یه مقداری پول گرفتن و اون آدم هم به عنوان مالخر همین مال رو خریده و و بقیه‌ ماجرا این هم نشون میده که مهدی هم دخالت مستقیم توی ماجرای قتل داره و بارها هم گفتن.

گفتن آقا کشیدن کراک ما رو از حالت عادی خارج نکرده بود پس در حالت کاملا هوشیار اقدام به قتل انجام دادن حتی دادگاه اشاره می‌کنه می‌گه این مهدی همچین به قول و قرار قسمی که توی خونه‌ محسن خورده بود پایبند بود که بعد از اینکه جسد می‌ندازن تو یه فاصله‌ چهارده متری جاده جیباشم خالی می‌کنه کیف رو هم بر میداره یا هرچیزی که پول خاصی توش نبوده یک قطعه تصویر دختر مقتول بوده ولی عملش موید این که اون تنها تو فکر اتومبیل نبوده.

فکر کرده که مقتول ممکنه توی جیب و کیفشم یه پولی داشته باشه یک اموال قیمتی دیگه هم داشته باشه و اگه انگشتر طلا و ساعت مچی مقتول رو در نیاورده احتمالا از دید مخفی بوده شاید خدا خواسته که دلیلی باشه برای شناسایی مقتول توسط اولیا دمش که همین جوری هم شده اولیای دم که اصلا جسد رو مشاهده نکردند بعد از یک سال و نیم تقریبا بلکه با این دو قلم جنس و مقداری لباس اون که تونستن جسد رو شناسایی کنن یه جایی هم توی اظهاراتشون متهمین پرونده فکر می‌کردن که اصلا طرف خفه شده علت مرگ خفگی و خود مهدی هم میگه یه جایی میگه که ما فکر کردیم خفه شد پس نشون میده که مهدی دخالت داشته تو این ماجرا.

یعنی اصلا انگار مهدی فکر کرده خودش اون رو به قتل رسانده پس این که میگه من نمی‌خواستم بکشم و من نکشتم  حالا صحبت‌هایی که می‌کرده خیلی وجاهت نداره و اصلا انگیزش برای انداختن طناب دوره‌ گردن مرحوم اسد صرفا خفه کردنش بوده حالا یه حرفی هم دادگاه می‌زنه میگه که این اصلا قصد سرقت هم نداشتن چون اگه قصدشون سرقت بود که سریع باید اسرع وقت می‌بردن و در موردش تصمیم‌گیری می‌کردن می‌فروختنش می‌رفت و از دست خودش خارج میکردن در صورتی که میان یک سال و نیم ماشین توی خونه‌ پسرعمو بوده حالا یه مبلغ کمی هم از پسرعمو پول گرفته بودند پس معلومه قصد قصد سرقته و قصد اولیه قصد قتل بوده.

القصه دادگاه با همه‌ این توضیحات مفصلی که میده هر دو نفر رو بابت مشارکت در قتل محکوم می‌کنه به یک بار قصاص نفس و در مورد سرقت هم هر کدوم رو پونزده سال حبس و هفتاد و چهار ضربه شلاق چون سرقت توی شبه توی جاده هست راهزنی است و یک ذره با سرقت‌های درون ‌شهری و حالا جیب‌ بری کف‌زنی و اینها فرق میکنه که مجازات سنگین‌تری داره و البته باید تفاضل دیه‌ای هر یک از متهم ها رو هم پرداخت بکنن یه دختر کوچیکم داره که چون هنوز به سن کبر نرسیده باید سهمش تامین بشه.

یه نظریه‌ای اقلیتی هم اینجا وجود داره اینکه میگن مهدی قتل رو انجام نداده یعنی مشارکت در قتل نداشت اولا توی گزارش پزشکی قانونی به شیار گردنی وجود نداره معلوم نیست واقعا خفگی اتفاق افتاده باشه و ثانیا که هیچ‌ جا اقرار به ضربات چاقو نکرد ما دلیلی هم نداریم البته خب چند وقت طولانی گذشته دیگه جسم دیگه موجود نیست اصلا یعنی نبش قبر حتی نمیشه بکنی چون از بین رفته جسد و این هم نظر اقلیت که میگه قتل عمد توسط مهدی اتفاق نیفتاده و مشارکت در این موضوع نکرده.

پرونده با اعتراض به دیوان میره و دیوان عالی کشور هم رای رو تایید می‌کنه یعنی اینکه قتل توسط هر دو اتفاق افتاده و قصاص تایید میشه پرونده خیلی سریع در موردش تصمیم‌گیری میشه و خیلی سریع اولیای دم پیگیری ماجرا رو انجام میدن و داستانی هم اجازه میده برای اجرای حکم قصاص و هر دوی محکومین پرونده‌ ما اعدام میشن.

این قسمت شصت و پنج پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.

طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.

جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.

شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.

مدارک مرتبط با اپیزود شصت و پنج

مستندات این اپیزود شامل دو عکس است.

دادنامه اپیزود شصت و پنج خفگی
دادنامه اپیزود شصت و پنج خفگی

مشاوره حقوقی با وکلای پایه یک دادگستریتلفنی حضوری تصویری

اگر نیاز به مشاوره حقوقی با وکیل پایه یک دادگستری دارید، بیش از سی وکیل پایه یک دادگستری، آماده خدمت رسانی به شما عزیزان میباشند.

جهت مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری و یا مشاوره حقوقی تصویری کلیک کنید.

مشاوره حقوقی