اپیزود شصت و شش ناکجا آباد
اپیزود شصت و شش ناکجا آباد: یه تصادف بین دو تا دستگاه پژو تو خیابون پونزده خرداد ورامین گزارش میشه راننده یکی از این وسایل نقلیه شخصیه به نام غفار که ماشینش آغشته به خونه یکی از کسایی که باهاشه از بستگانش میگه که مهدی بچه غفار به خاطر چاقو مجروح شده تصادفی هم که میبینید به خاطر شتابزدگی که داشتن میبردندش بیمارستان.
یکی از مامورهای کلانتری میره توی بیمارستان و موضوع رو بررسی میکنه علت فوت مهدی اصابت چاقو از ناحیه سینه گزارش میشه توی اولین برگ پرونده گزارش علت فوته. سلام من سید محمد صادقی وکیل کیفری تهران هستم. تو این قسمت از پادکست جنایی دادپویان به خاطر حساسیت موضوع اظهارات طرفین پرونده و شاهدین و مطلعین که تو پرونده وجود دارن حتما بهتون توصیه میکنم که خیلی آروم گوش بدید شاید تو این پرونده از نظر اعتقادی یه سری موضوعات چالش برانگیز هم پیش بیاد.
من تو این قسمت فقط سعی میکنم راوی داستان باشم و هیچ برداشتی از این ماجرا نکنم اظهارات رو بخونم چون ممکنه اظهاراتش یه مواردی رو بیان کنه که با مسایل اعتقادی و مذهبی خیلی ها متعارض و متناقض باشه که با شرایط اجتماعی امروز ما هم همخونی نداشته باشه.
نمیدونم حالا چقدر گفتن این پرونده درست یا غلطه رو نمیدونم ولی به نظر من موضوع اش میتونه بسیار آگاهی بخشی برای جامعه ایجاد بکنه واسه همین من ترجیح دادم با بیان موضوع این پرونده که خیلی هم حساسیت برانگیزه، شاید یه چالشهایی رو ایجاد بکنه اگه بچهای کنار شما هست حتما این قسمت رو گوش نده. جهت مشاوره حقوقی فوری با وکیل قتل میتوانید با وکیل آنلاین در ارتباط باشید.
غفار پدر مقتول یعنی پدر مهدی که چاقو خورده داستان چاقو خوردن بچش اینجوری تعریف کنه میگه من تو خونه بودم در حیاط رو زدن رفتم در و باز کردم دیدم یه نفر به نام جعفر پشت در جعفر هیجده سالشه سن بچهها الان تو این پرونده خیلی مهمه برای اینکه حالا هم قضاوتی که در موردشون میشه مهمه هم اینکه از نظر قانونی اهمیت داره میگه جعفر اومد دم در و گفتش که با مهدی کار دارم هستش گفتم آره خون هست رفتم و پسرم مهدی رو صدا کردم مهدی اومد تو حیاط یه دقیقهای شاید بیشتر اونجا طول نکشید که دیدم مهدی به سرعت برگشت توی خونه تمام بدنش پر خون بود داشت فرار میکرد به سمت خونه بعدم رفتم دم در ببینم چی شده دیدم یک دستگاه موتورسیکلت هوندا که دو نفر سوار بودن متواری شدن.
دیگه متوجه نشدم مهدی رو برداشتم با ماشین خودم آوردم سمت بیمارستان که توی راه فوت کرد پدر مهدی جعفر رو میشناسه میگه که احتمالا جعفر زده جعفر هم طبق تحقیقاتی که انجام میشه مشخص میشه رفته فیروزکوه میرن دنبالش دستگیرش میکنن توی اولین تحقیقات خود جعفر که فرزند شهیدم هستش و شونزده سالشه که البته الان شونزده سالشه موقع دستگیری کوچکتر هستش دانش آموز سال اول دبیرستان توی پیشوا میگه که بله من کشتم.
میگه قتل عمد انجام دادم و پرونده هم با همین کیفیت قتل عمد میاد توی پیشوا برای تحقیقات اولیه با اینکه سنش کم ولی براش قرار بازداشت موقت صادر میشه معرفی میشه به کانون اصلاح تربیت دستورات اولیه توسط بازپرس داده میشه برای بررسی صحنه جرم آلت قتاله و زمان و مکان و موضوعات مربوط به قتل.
پدر مهدی میگه که بچه ام مهدی با قاتل و چند نفر دیگه از بچههای محل مثل حیدر روحالله و اینها دوست بودن عضو یه کانونی توی محل بودن تو اون منطقه همیشه تو مراسم های مذهبی و اینها شرکت میکردند همدیگر رو میشناختن پسر من اهل نماز و روزه و عبادت و این چیزها بودش نمیدونم چرا مهدی رو به قتل رسوندن اون روز من هم فکر میکردم جعفر کارش داره رفتم صداش کردم اومد و بعد یه دقیقه اومد توی خونه افتاد جلوی در آشپزخونه که من با صدای جیغ و داد و مادرش متوجه شدم بعد هم رفتم دیدم اون موتورسوارها دارن فرار میکنن.
ماشین روشن کردم تا مهدی رو ببرم بیمارستان حتی کفش خودمم نپوشیدم پابرهنه بودم بچم ام رو برداشتم با دامادمون فرید رفتیم سمت بیمارستان از مردم کمک میخواستم داد میزدم اینقد هول بودم که توی راه وسط میدون توی خیابون پونزده خرداد با یه ماشین تصادف کردم از ماشین پیاده شدم از مردم کمک میخواستم چند نفر اومدن بچه ام رو گرفتن و گذاشتن تو یه ماشین دیگه و رفتیم سمت بیمارستان وقتی رسیدیم دکتر به من گفتش که مهدی تموم کرده ولی من با وضعیتی که از مهدی دیده بودم همون لحظه اول بعد از چاقو خوردن فهمیدم که تموم کرده.
پدر مهدی میگه بچه ام اهل درگیری نبود همیشه توی بسیج محل بود تو کانونهای آموزشی که توی محل بود شرکت میکرد نماز اول وقت میخوند، کسی که نماز اول وقت میخونه که گناه نمیکنه این که شنیدم که میگن بچم ام اهل لواط و این چیزها بوده دروغه اگه یه چنین چیزی باشه که مملکت خودش قانون داره میتونن برن از طریق مراجع قضایی این هااقدام کنن نه اینکه بیان جلوی در و بکشنش حتی دخترهای فامیلی که کمی لباسشون نامناسب بود بهشون پند و اندرز میداد توصیه میکرد نصیحتشون میکرد.
حتی مهدی حنا بندون خواهرش هم شرکت نکرد هر چی بهش گفتین بیا گفت نه من نمیام جایی که ممکنه گناه باشه من شرکت نمیکنم مادر مهدی میگه که من قاتل رو ندیدم توی خونه بودم وقتی مهدی اومد جلوی آشپزخونه افتاد من فهمیدم که بچه ام رو با چاقو زدن سریع بغلش کردم صدا کردم غفار و گفتم بیا ببین چی شده بعدا بردنش بیمارستان پنج دقیقه قبل از اینکه مهدی رو با چاقو بزنن حیدر و صابر و یه چند تا از دوستای مهدی خونه ما بودن و داشتن با مهدی صحبت میکردند وقتی که رفتن این جریان اتفاق افتاد مهمه این که یه چند تا از دوستایی از مشترک بین جفتشون مهدی و قاتل پرونده ما اونجا بودن خودش یه موضوعی که حالا توضیح میدم.
رفت و آمد های مشکوک بین قاتل و مقتول
مادرمهدی میگه وقتی که اینها رفتن این اتفاق افتاد پدر مقتول هم با توجه به حالا اینکه جعفر دستگیر شده و اقرار کرده به قتل، تقاضای قصاص متهم رو میکنه پدر مهدی یه سری گواهینامههای تحسیننامههایی که وجود داره از مدرسه و مسجد و جاهای مختلف رو میاره و نشون میده و میذاره روی پرونده و میگه که ببینید مهدی آدمی بود که وضعیت مناسب اخلاقی و اجتماعی داشت نمیدونم آدم خوشنامی بوده تو این محل از محبوبیت برخوردار بوده آدم باتقوا و فاقد هر گونه مفسده اخلاقی بوده یه طوماری هم جمع میکنه از اهالی محل که دهها نفر میان امضا میکنن و میگن که مهدی بسیار آدم موجهیه، با ایمان و باتقوا با این شکایت پرونده قتل توسط اداره آگاهی تحقیقات انجام میشه.
جعفر متهم پرونده در مورد علت چگونگی قتلش اینجوری تعریف میکنه میگه شب قبل، بعد از اذان مغرب و عشا به خاطر کینهای که از مهدی داشتم رفتم سراغش اون من فریب داده بود چهار بار با من لواط کرده بود از سادگی من سو استفاده کرده بود چند نفر دیگه هم تو همین محل همینجوری مورد تجاوزش قرار گرفته بودن خود مهدی برام تعریف کرده بود اینو بچههای محل هم این موضوع رو برای من تعریف کرده بودن من با یه چاقوی آشپزخانه رفتم در خونشون تا اون بزنم البته اینو بگم برای دفعه اول نبود قبلن هم من یه بار رفته بودم برای اینکه مهدی با چاقو بزنم.
تقریبا روز قبل این ماجرا بود رفتم خونه صابر که کلاس قرآن داشت رفتم اونجا که بزنم و بهش گفتم که اومدم مهدی تنبیه کنم به صابر گفته بودم گفته بودم اومدم اینجا که مهدی رو تنبیه کنم دلیلشم بهش گفته بودم ولی صابر مهدی رو قایم کرده بود و چند نفر از دوستاشم اونجا بودن و از رفتن من به داخل خونه جلوگیری کردن این دفعه دومی بود که اومدم در خونه باباش و باباش از ماجرا خبر نداشت من با یه چاقوی آشپزخونهی دست مشکی پلاستیکی توی لباسم قایم کرده بودم اومدم در خونشون چاقو رو در آوردم و از دور به سمتش حمله کردم.
چاقو رو دید و فهمید قصد من چیه چاقو دست راستم بود یه ضربه با چاقو زدم به سینه اش چاقو از سینش درآوردم بعد از اینکه من داشتم فرار میکردم چاقو انداختم تو یه ساختمون نیمهکاره توی یه محلهای به نام قلعهکرد بعد هم رفتم سمت پلیس راه ورامین یه رانندهای بهش گفتم که پول ندارم من و برسون میدون پیشوا و رفتم میدون پیشوا بعد هم رفتم ایستگاه راهآهن پیشوا و رفتم سمت فیروزکوه جعفر در مورد سابقه آشناییش با مهدی میگه یه روز عموم منو آورد خونه اونها من باهاش دوست شدم.
حدود سه ماه یا چهار ماه بود که باهاش دوست بودم بهم میگفت که من آدم خوبی از اولیای خدا هستم و میخواست که من به سمت خدا دعوت کنه به من میگفتش که یه کارایی باید انجام بدی یه سری ذکر ورد رو باید بگی تکرار بکنی تا اینکه تو هم به خدا نزدیک بشی به من میگفت میخوام نفست رو بکشم و به این بهانه که میخواد نفس من و بکشه یه بار توی خونه خودشون به من تجاوز کرد چند وقت پیش که رفتم خونشون مادرش بهم گفت که من از روابط تو با پسرم مشکوکم چون پسرم چهار سال از تو بزرگتره و تو باهاش چجوری رابطه داری.
من میترسم مهدی با خواهرش حتی رابطه جنسی برقرار کنه چجوری تو باهاش رفت و آمد میکنی جعفر میگه دفعه دوم توی کانون آموزشی بود که توی محل بود به من تجاوز کرد گفت یه نوری توی صورت تو میبینم و به من گفتش که از عالم غیب باید هوای تو رو داشته باشم گفت من باید باهات لواط کنم تا هوای تو رو داشته باشم دفعه سوم تو خونه دوستمون بود من و برد توی یه اتاق و گفت تو یه حیوونی و گفتم که من آدم خوبیم گفتش که نه تو یه حیوونی گفت باید به حالت سجده بشینی تا من این حیوون درونی تو رو از بین ببرم.
یه سری ذکر و ورد گفت و وقتی که من در حال سجده کردن بودم به من تجاوز کرد گفت حالا آدم شدی دفعه چهارم توی خونه مادر بزرگ بود که به من تجاوز کرد یکی از دوستان به نام روحالله گفته بود که مهدی با خیلیا این کار کرده باهاشون لواط میکنه سعی کردیم که این موضوع رو به کسی نگیم ولی مواظب ارتباطت با مهدی باش جعفر میگه من اول نمیدونستم چیکار با من میکنه بعدا که با روحالله صحبت کردم در این زمینه فهمیدم این کاری که داره میکنه لواطه و باید بابت این کار بکشمش واسه همین یه بار خونه روح الله قرار گذاشتیم تا من اونجا بزنمش.
رفتم یه چاقو برداشتم و رفتم سمت خونه روح الله ولی اونجا نتونستم بزنمش بعدم داستانی که گفتم اومدم خونه مهدی و چاقو زدم تو سینه مهدی. جعفر میگه که من قصد کشتنش رو نداشتم گرچه چاقو همراه بود ولی چون گول خورده بودم و میترسیدم گفتم این دفعه برم ممکنه به من تجاوز کنه با خودم یه چاقو بردم گفتم از خودم دفاع کنم چون کسی نبود ترسیدم جعفر میگه توی محل با خیلی ها این کار رو کرده بود بهشون تجاوز کرده بود از بچگی و سادگی ما سو استفاده میکرد و منم به خاطر همین کینه رفتم تا بزنمش زخمی اش کنم و ادبش کنم که دیگه این کار رو نکنه.
با صحبتهای جعفر صحنه قتل بازسازی میشه جایی که گفته من اومدم چاقو رو انداختم میرن بررسی میکنن چون گفتش بعد اینکه من با چاقو زدم رفتم بیرون چاقو رو یه جا پرت کردم و بررسی میکنن و چاقو رو پیدا میکنن پزشکی قانونی میره و آثار خونی که روی چاقو هستش همون آثار مربوط به مهدی هستش نظریه پزشکی قانونی هم میگه که علت قتل ضربهای توی قفسه سینه سمت چپ بین حالا دندهها سمت چپ اتفاق افتاده یه آثار دوکی شکل هم میگه هستش که دوکی شکل یعنی آثار مربوط به چاقو حدود سه سانت نفوذ به داخل فضای قلبش هم مشاهده میشه.
یعنی علت قتل دقیقا همون چاقویی که جعفر به مهدی زده و قتل اتفاق افتاده پرونده با این کیفیت کیفرخواست براش صادر میشه تحت عنوان قتل عمد پرونده هم میره دادگاه برای صدور رای پرونده توی دادگاه وقتی مطرح میشه دستوری صادر میشه مبنی بر اینکه برن و به صورت محسوس و نامحسوس یه سری تحقیقات بکنن به صورت خیلی گسترده چون خیلی موضوع مهمیه اگر ناشی از لواط کار بودن این آدم باشه و قتل اتفاق افتاده باشه و طرف فکر میکرده که این آدم مهدورالدم یه جور باید تصمیم بگیرند ولی اگر چنین موضوعی نباشه ما محدودیتهای بیشتری داریم و قتل موضوعش فرق میکنه ممکنه اصلا از قتل عمد خارج بشه و موارد حقوقی اینگونه.
پرونده پرونده خیلی عجیبی از نظر صدور رای چون سه تا رای براش صادر میشه با اختلاف های متفاوت که حالا تو انتها در موردش توضیح میدیم میره دادگاه کیفری یک برای صدور رای جعفر توی دادگاه چند بار اظهاراتش رو تکرار میکنه که من با مهدی آشنا شدم برای اینکه آدم خوبی بود میخواستم تو کلاسهای که حالا یه جورایی تو محل بود معنویت بیشتری به دست بیارم اوایل به من یه سری ذکر و ورد میگفت و منم اون ذکر ورها رو تکرار میکردم ولی بعدش ماجرا تغییر کرد مدل آموزشش تغییر کرد تا اینکه دو ماه پیش ما توی خونه که بودیم خونه خودشون گفت باید با تحریک بدن به بدن من این معنویت و بصیرت رو بهت منتقل کنم و اولین بار با من اونجا رابطه جنسی داشت.
و بعد دفعه دوم سوم و دفعه چهارم که خونه مادربزرگم بودیم رفتیم اونجا و گفت باید لب گیری کنیم تا چشم بصیرتت ایجاد بشه میگفت اگه نشد باید از همون طریق قبلی به تو معنویت رو وارد بکنم یه حرفهای عجیب غریبی میزد که بعدهم بعد از اینکه از من لب گرفت من دیگه گفتش که نه هنوز معنویت به تو وارد نشده و بعد به من تجاوز کرد این عین صورت جلسه هست که دارم براتون میخونم این موضوعات همه توی صورت جلسات دادگاه و دادنامه اومده حالا ممکنه موضوعات و عبارات خیلی سخیف و غیر معمول باشه ولی چون توی دادنامه اومده من دارم براتون تعریف میکنم.
جعفر میگه که من وقتی دیدم این کارها رو میکنه خیلی تعجب کرده بودم رفتم با هم روح الله صحبت کردم و هم یه نفر به نام حاج مهدی حاج مجتبی توی محل حاج مجتبی گفتش نه این حرفهایی که میزنه دروغه این کاری که داره میکنه اسمش لواطه و گناهه من رفتم پیش چند نفر دیگه و با اونها هم صحبت کردم یه نفر به نام صادق و اونم هیجده سالش بود گفت که آدم مذهبی بود میگفت آره مهدی میخواست با من این کار انجام بده ولی من نذاشتم اونجا بود فهمیدم که مهدی به جای اینکه تزریق معنویت کنه داره چیز دیگهای به من تزریق میکنه فهمیدم باید بکشمش.
جعفر میگه رفتم خوندم بررسی کردم احکام و اینها رو دیدم کسی که لواط میکنه باید با شمشیر گردنش روبزنه یا از یه بلندی پرتش کنیم و یه سری حد و حدود الهی واسه همین برای اینکه حدود الهی رو علیه اش اجرا کنم رفتم و با چاقو زدمش بازپرس میگه از این کارت پشیمون نیستی میگه نه پشیمون نیستم چون فهمیدم که با من لواط کرده و باید به سزای اعمالش برسه یه سری تحقیقات دیگه هم شده مثلا از صابخونه خونهای که خود جعفر توش زندگی میکنه با پدر مادرش میگه که اون روز اومد توی خونه با یه نفر به نام منصور که موتور سوار بود از موتور پیاده شد.
اومد سمت خونه رفت توی زیرزمین و فکر میکنم یه چاقویی برداشت و دوباره سوار موتور شدن و رفتن بعد از شاید نیم ساعت چهل دقیقه برگشتن و دیدم که دست و بالش و همه لباساش خونی داد زد گفت زدمش منظورش مهدی بود و منم جلوش نمیتونستم بگیرم ترسیدم گفتم احتمال داره که من رو هم با چاقو بزنه چون حالت عادی احساس میکنم نداشت خیلی براشفته بود به هم ریخته بود.
دادگاه در مورد موضوع قتل شک و شبههای نداره برای اینکه خودش اقرار کرده و گفته که من با چاقو زدم به هر حال شواهدی وجود داره کاملا ولی یه سری تحقیقات میکنه از آدمهایی که مدعی هستند که مهدی باهاشون رابطه جنسی داشته و باهاشون لواط کرده یه نفر به نام رامین میگه بله من با مهدی آشنا شدم تقریبا یک سال پیش مهدی میگفتش که من خیلی پسر مومن و خوبیم و یه رابطه دوستانه بین ما برقرار شد کم کم یه حرفای عجیب غریبی میزد میگفتش که من چشم برزخی دارم میفهمم شماها گناه میکنید یا نه.
حتی من یه سفری رفته بودم و وقتی برگشتم گفت که چرا با من هماهنگ نکردی رفتی اونجا سفری که رفتی رو حالا که رفتی اون سفر گناه کردی سیرتت سیاه شده از خودش خیلی تعریف میکرد میگفت حرف من حرف حق اگه من ناراحت کنی خدا چوب میزنه میگفت من باید معنویت رو به شما منتقل کنم باید نفستون رو بکشم نفسی که انسان رو مجبور به گناه میکنه برای اینکه انسان گناه نکنه باید این عمل رو با من انجام بدید تا پاک بشید از اون گناهی که انجام دادید به طور خلاصه میگه که اگه این عمل انجام نشه یعنی اون لواط با من شما گناهکار میمونید سیرتتون سیاه ولی لواط با من باعث میشه که شما انسان بشید و از این صحبتها.
رامین توی اظهاراتش میگه که مهدی میگفت که این عمل باید چند وقت یک بار هم تکرار بشه تا اینکه شما پاک بشید مثلا انگار یه وعدههای مشخصیه مثل قرص و هر چیز دیگهای حالا یکی دیگه از کسایی که اومده و توی پرونده اظهارات گفته شخصی به نام تورج هیجده سالش میگه من تقریبا پنج شیش ماه پیش از طریق روح الله با مهدی آشنا شدم تو همین گدههای بودیم که مهدی هم بود میگفتن که مهدی چشم برزخی داره چشم بصیرت داره یه سیرت پاک و عجیب غریبی داره خیلی صحبت از معنویتهای این آدم میشه من نمیدونستم واقعا البته بعدا به این دروغها پی بردم.
ولی داخل گدهی این آدمها شده بودم الان میفهمم که چه آدمی بوده مهدی وقتی جمع میشیم دور همدیگه شروع میکرد مسخره بازی درآوردن برای ما یه سری ذکر و ورد میگفت ولی بعد شروع میکرد مسخره بازی درآوردن اوایل خیلی آدم سنگینی بود ولی وقتی ما وارد رابطه دوستی باهاش میشدیم میدیدیم که نه ماجراش فرق میکنه تورج میگه که مهدی چندین بار به من این حرف زده بود که اگه دهن منو بخوری برای معنویتت خوبه منم میخوردم کم کم شد صورت به صورت دست به دست من باور کرده بودم تا اینکه یه روز گفت برای انتقال معنویت باید با هم رابطه جنسی برقرار کنیم.
من باور نمیکردم این حرف ها روکه میزنه واقعیت یا نه تا اینکه یه روز خونه مهدی بودیم که خوابیده بودم به من پیشنهاد داد که یا از طریق جنسی من بهت معنویت رو منتقل کنم من ترسیدم این کار نکردم فرار کردم اون شب از خونشون رفتم و این موضوع رو به روح الله گفتم تورج ولی تو ادامه اظهاراتش میگه ولی یه شب منو حیدر یکی از دوستامون رفته بودیم خونشون نیمههای شب بود یه مراسمی بود و نصف شب منو برد توی آشپزخونه شروع کرد با من حرف زدن که از طریق نزدیکی جنسی میتونه به من چشم برزخی بده میگفت من شهوت ندارم من نفسم روکشتم و این کارها روی من تاثیر نداره تو اولین نفری هستی که این کار با تو میکنم من بهش گفتم من آمادگی ندارم گفتش که خدا کمکت میکنه من اون روزم از دست مهدی فرار کردم.
واسه همین من کمکم رابطه ام رو باهاشون قطع کردم ولی با بچهها این کار میکرد خصوصا بچههایی که سن و سالشون پایینتر بود یکی از این آدمها شخصی به نام محمد که به عنوان مطلع اومده توی دادگاه میگه منم تو کلاسها و این گدههایی که مهدی برگزار میکرد میرفتم و میومدم دوازده سالشه محمد اینجا میگه یه سری ذکر و ورد به من میگفت و میگفت این کارها رو بکن خلاصه اگه این کار رو بکنی مثلا معنویت تو زیاد میشه بعدم یه روز به من گفتش که میخوام آبروی یه نفر و ببرم برای اینکه داره کارهای بدی میکنه با من یه قراری گذاشت و گفتش که بریم یه جایی و بگیم که فلان آدم لواط کار هرزه هست.
در صورتی که من میدونستم که اون آدم یه آدم بسیار خوبیه مهدی از این کارها زیاد میکرد منم به حرفش گوش دادم و رفتیم و نقشش رو عملی کرد و پشت یه نفر از این بدگوییها کرد خلاصه آبروش رو برد من ازش اطاعت میکرد چون احساس میکردم که آدم با بصیرتی و آدم با معنویت و از این صحبتها یه بار منو بردش پشت یه دانشگاهی تو یه مراسمی بودیم مراسم تموم شد من و برد پشت دانشگاهی و بهم گفتش که باید امروز من نفس تو رو بکشم امروز یه روز مذهبی هست و بهترین روزه برای اینکه نفس تو رو بکشم یکی دو ساعتی اونجا بود یه سری حرکت های بدنی با من کرد بعد گفت باید بریم خونه من و رفتیم خونشون و گفت باید رابطه لب به لب باشه من این کار رو انجام دادم.
شب خونشون موندم تا فردا صبح ساعت ده صبح بود و گفت حالا که ما دیروز اون کار و کردیم یعنی دیشب لب به لب رو انجام دادیم الان باید رابطه جنسی با هم انجام بدیم یه کاری شبیه عمل لواطه ولی لواط نیست چون تو لولط شهوت وجود داره ولی در مورد این موضوع شهوتی وجود نداره من مثلا شهوتی ندارم اصلا آدم جنب نمیشه ولی محمد توی حسابش میگه اون کار با من انجام داد و جنب هم شد همه این حرفهایی که مهدی به بچهها میزده طبق اظهاراتی که توی پرونده کاملا وجود داره خیلی مفصلتر و محمد حتی میگشت پنج شیش بار این موضوع رو با من انجام داد بعدا.
البته توی پرونده خیلی جزییتر از این موضوعات که من دارم میگم اظهارات گفته شده لحظه به لحظه رابطه جنسی لحظه به لحظه اتفاقاتی که افتاده که حالا من اینجا سعی کردم خیلی احتیاط بکنم باید البته عذرخواهی بکنم از بیان این موضوعات ولی خب این اظهارات و همه این موارد جز عده وشواهد پرونده است که در موردش تصمیمگیری شده محمد مثلا خیلی جزیی همه رابطه رو تعریف کرده چون چندین بار باهاش این رابطه اتفاق افتاده در مورد جعفر و مهدی پرونده میره برای پزشکی قانونی که بررسی بشه که آیا جعفر آثار مثلا تجاوز دخولی چیزی درش وجود داره یا نه.
که البته پزشکی قانونی اعلام میکنه که آثار دخولی در مورد قاتل پرونده ما وجود نداره یکی از ایرادات پرونده دقیقا همینه که آثار وجود نداره پس نمیتونیم قبول کنیم که حرف جعفر به قول معروف قطعی و صحیحه مثلا یه جاهایی البته خودش تا ده روز قبل دادگاه این آثار ممکنه در من بوده باشه چون آخرین رابطهای که ما داشتیم برای ده روز قبل بوده واسه همین پزشک قانونی البته خب خیلی نمیتونه تشخیص بده یه حرفهای دیگهای هم مثلا توی پرونده زده میشه جعفر میگه تو این رابطه جنسی که ما با هم داشتیم از آب دهنش استفاده میکرد.
پزشکی قانونی میگه که مثلا آثار و علایم دخول جسم سخت در نواحی مقعد وجود نداره ولی لازمه که این موضوع ذکر بشه که در صورت گذشت زمان استفاده از مواد لزج کننده تماس سطحی رو مشخص میکنه و آثارش رو هم باقی نمیذاره واسه همین اینجا یک سری از شبهات پرونده هست که که معلوم نمیشه واقعا رابطه جنسی که حالا جعفر ادعا میکنه وجود داره یا وجود نداره.
تحقیقات و رای دادگاه
دادگاه تحقیقاتش تموم شده تحقیقات محسوس و نامحسوسش رو توی محل و معاینه محل تو جلسات رسیدگی و اینها انجام داده نظریه پزشکی قانونی هم اومده و اعلام میکنه میگه ما علم یقینی حاصل کردیم که قتل اتفاق افتاده توسط جعفر یعنی اینکه ما کشف و شهود نکردیم تحقیقاتی کردیم علم یقینی منظورش این بوده ولی میگه که علت این قتل چیه رفتار خود مقتول.
یعنی اینکه مقتول یه رفتاری میکرده لواط میکرده با این آدم و قاتل بابت اینکه فکر میکرده این آدم شرعا باید به قتل برسه مهدورالدم هستش پس باید میزده میکشتش و روی این حساب رفته این آدم رو کشته فکر میکرده شرعا ایراد نداشته این موضوع واسه همین قتل عمد اتفاق افتاده ولی مشمول قصاص و دیه نمیشه واسه همین حکم برائت جعفر از پرونده قتل عمد بوده.
یه حواشی دیگهای هم این پرونده داره یه سری آدم یک سری بچههایی که سنشون کمه اومدن اقرار کردن گفتن ما با این آدم مثلا لواط کردیم از این صحبت ها دادگاه در مورد اونها تصمیمگیری نمیکنه اونها رو هم اعلام براوت میکنن چون یه نفر اومده خودش اقرار کرده گفته من لواط شده دیگه باید در مورد اون هم تصمیمگیری بشه یه ذره احساسی دادگاه توی این مساله رفتار میکنه میگه این بچهها از روی سادگی با چهرههای معصوم که آدم های مذهبی بودن اعتقادات شدید اشتباه داشتن موجب اغفال این آدم قرار گرفتن و مورد تجاوز و تعرض واسه همین حکم برائت در مورد همه این بچههایی که توی پرونده بودن هم صادر میشه.
واضحتر بخوام بگم اینجوری که پرونده در مورد قتل تشکیل میشه ولی یه سری آدم وسط پرونده میان اقرار میکنند که ما لواط کردیم. خوب قاضی موظف که همونجا اعلام جرم بکنند علیه اینها و تصمیمگیری بکنه در مورد اینها ولی خب گفتم دیگه احساسیرفتار میکنه همه رو تبریه میکنه جعفر رو هم تحت عنوان اینکه این آدم طرف مقابل رو مهدور الدم میبینه قتل عمد رو میپذیره ولی حکم به برایت این آدم از قصاص و دیه صادر میکنه.
این رای اکثریت که رای اصلی دادگاه هستش یه گروه دیگهام از قضات هستن که نظراتشون متفاوته میگن نه اینجوری نیستش که تبریه بشه خود متهم یه جا اومده گفته که قتلش واجب من قتل رو واجب میدونستم ولی یه جای دیگه اومده گفته که بعد اینکه ضربات با ضربات ضربه وارد کردن دعا میکردم خدا کنه کشته نشه یه جای دیگه میگه که چاقو همراه بود ولی قصد کشتنش نداشتم اگر مهدورالدم میدونسته که نباید دعا میکردم مثلا نمیره یا اگر یه جایی گفته من اومدم که ادبش کنم.
پس قصد قتل نداشته و از این صحبتها یه سری بحث های فنی در مورد بحث مهدور الدم میکنه دادگاه کننده و شاید خیلی حالا جذابیت اینجا نداشته باشه حالا برای ما حقوقدانها شاید بسیار جذاب باشه ولی خیلی عامه پسند شاید نباشه یه استدلال دیگه هم دادگاه میکنه که البته استدلال اجتماعی میگه اگه قرار باشه که هرکسی شخص دیگهای مهدورالدم بدونه که بیاد بکشدش که دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه و میگه که اصلا پزشکی قانونی که اثبات نکرده که دخولی اتفاق افتاده اینم یکی از ایراداتی که تو پرونده وجود داره.
و حتی بعضی از بچهها اومدن گفتن که بله با ما مثلا عمل لواط انجام میداده ولی هیچکدومشون دلیل قانونی و شرعی نیاوردن به پزشکی قانونی رفته نه فیلمی وجود داره هیچ عمل مشخصی توی پرونده هیچ دلیل اثباتی مشخصی توی پرونده وجود نداره یا یه جای دیگه میگه مثلا قاتل پرونده گفته من توی مرحله اول فهمیدم که داره با ما مثلا یه چنین کاری میکنه و ربطی به معنویت نداره اگر اینجوری بود و فریب خورده بود چرا دفعه اول و دوم که این کار با انجام شد دفعه سوم و چهارم هم باز هم او با رابطه جنسی برقرار کرد نمیشه که اینها دلیل بر این میشه که اولا مهدورالدم نمیدونسته ثانیا خودش با قاعده اقدام این کار انجام داده.
پس قتلی که انجام داده قتل عمد میشه و حتی قاتل پرونده ما یه جایی میاد میگه که مثلا پونزده روز پیش این اتفاق برای من افتاده ده روز پیش این اتفاق افتاده این تقاضا هم وجود داره البته و بعد از ده پونزده روز تو چاقو برداشتی بیای بکشیش به این نتیجه رسید که کاری که کرده عمل لواط بوده و مهدورالدم تو اگر میخواستی این آدم مهدورالدم فرضش کنی به قتل برسونی را باید همون لحظه همون روزی که این اتفاق افتاده و مثلا تو مطلع شد این کار و انجام میدادی نه این که این مدت طولانی بگذر و این خیلی منطقی نیست.
بعد هم یک طوماری توی پرونده هست تقریبا هفت صفحهای که خونواده خودشون رفتن و به قول معروف خوانداه مقتول و دست نوشته از مردم گرفتن همه گفتن که این مسیله اتفاق نیفتاده مهدی آدم خوبی بوده و این نشون میده که قدر مسلم مهدی به قول معروف آدمی نبوده که مشهور به لواط کاری باشد و این طومار در تعارض با حرفهای بچههاست تقریبا دویست و شصت نفر از اهالی همین محل اومدن امضا کردن گواهی دادن این موضوع رو پس نمیتونیم بگیم مهدی مهدورالدم بوده و این قضات اقلیت با این استدلا هایی که میکنن میگن که البته یه ایراد دیگم میکنن.
این شاید موضوعیت داشته باشه که میگه خود جعفر میگفته مثلا من داره تجاوز میکنه و بعد توی جلسات و گدههای این آدم رفت و آمد داشته میشه تو فهمیدی با داره تجاوز میکنه دوباره یا توی اون جلسات شرکت بکنی معنا نداره واسه همین دیگه ما مواجهیم با قتل خطای محض یعنی اینکه قتل اتفاق افتاده ولی قتل قتلی نیست که مستوجب قصاص باشه بلکه جعفر قاتل پرونده باید دیه کامل یک فرد مسلمان رو بده و حکم به دیه صادر میکنن یه نظری اقلیت دیگهای هم وجود داره که میگه اصلا قتل قتل عمده متهم تو همه مراحل اقرار به قتل کرده.
و همه دلایلی که هم آورده صرفا ادعاست ادعای اینکه متهم لواط کار بوده و اظهارات یه سری آدم مثل روح الله تورج و رامین و فلان و فلان که اینها هیچ کدوم اثبات نمیکنن که این مهدی مقتول پرونده ما آدم لواط کار باشه لواط باید یه دلایل اثباتی براش داشته باشه و توی قانون هم مشخص نظریه پزشکی قانونی هم علت مرگ رو ضربات چاقو میگه و دخول رو هم ثابت نمیکنه و بعد هم جعفر بعد از این کار متواری میشه و فرار میکنه میره فیروزکوه دستگیرش میکنن اگر فکر میکرده حکم رو شرعی و قانونی داره اجرا میکنه که نباید فرار میکرد.
باید میومده به قانون مگفته که من قانون رو اجرا کردم و میومد و خودش رو معرفی میکرده و همه اینها نشون میده که اصلا قتلی که اتفاق افتاده یه قتل عمد لواطی اتفاق نیفتاده و مهدور الدم هم نبوده یه چنین فکری هم نمیکرده که این آدم مهدور الدم واسه همین آدم که حالا میگم این طومار رو هم بهش اشاره میکنه که طومار وجود داره که نشون میده مهدی آدم خوشنامی و از مهارتهای خاصی تو این محل برخوردار بوده واسه همین نمیشه به حرف متهم پرونده یعنی جعفر اکتفا کرد اونم زمانی که حالا قتل رو انجام داده عاقل بالغ بوده.
و وضعیت اجتماعی خوبی هم داشته آدمی نبوده که ما باهاش لواط انجام بدن و ندونه لواطه و به این مثلا ببخشید تزریق معنویت و از این حرفها این حرفها حرفهای قابل قبولی نیست واسه همین برخی از قضات دادگاه میگن نه قتل عمد اتفاق افتاده و جعفر مستحق قصاصه البته این نظر اقلیت ولی نظر اکثریت همون نظریه که گفتیم و حکم به برائت جعفر صادر میکنه.
یه نکتهای هم توی رای اصلی پرونده وجود داره که حالا برائت صادر میکنه به نظر من میتونه یه نکتهی حالا درستی هم باشه یک سری از بچهها اومدن خودشون با زبون خودشون اقرار کردن و گفتن که این آدم با ما لواط میکرده یعنی مقتول پرونده.ببخشید مریض که نبودن بیان اعلام بکنن بگن که آقا با ما لواط میکرده علیه خودشون اقرار کردن پس معلومه که دارن راست میگن دروغ نیست و حالا دیگه رای اصلی که همون حکم برائت رو مهدوالدم اعلام میکنه.
و همین رای هم میره دیوان عالی کشور و اونجا هم ابرام میشه و جعفر قاتل پرونده ما تبرئه میشه از موضوع قتل عمد حالا این قضاوتش میمونه باشما البته قضات هم تو این پرونده با هم اختلاف دارند ولی ما خودمون قاضیان بهتری توی سطح اجتماع هستیم.توی وسط جامعه داریم زندگی میکنیم تک تک ما آدمهایی هستیم که توی جامعه هستیم و این چیزها رو میبینیم و این پرونده البته به ما یاد میده که یه ذره حواسمون بیشتر به بچههامون باشه تو این بلبشوی اجتماعی.
این قسمت شصت و شش پادکست دادپویان بود. منتظر روایت های جنایی و جذاب ما از داستانهایی که تو این شهر اتفاق میفته باشید. بهترین پادکست جنایی را با دادپویان تجربه کنید. پادکست یادگیری را توسعه میدهد، کنجکاوی را اسان میکند و زمان های مرده را زنده میکند.
طراحی سایت و ادیت پادکست دادپویان توسط امیر هاشمی و گویندگی پادکست دادپویان را محمد صادقی بر عهده دارند.
جهت هرگونه مشاوره حقوقی فوری راجع به دعاوی حقوقی و دعاوی کیفری می توانید با وکلای پایه یک دادگستری موسسه حقوقی دادپویان در سریعترین زمان ممکن، مشاوره حقوقی تلفنی یا مشاوره حقوقی حضوری یا مشاوره حقوقی تصویری داشته باشید. ضمن مشورت با وکیل پایه یک دادگستری، سوال حل نشده ای برای شما باقی نمیماند. وکیل آنلاین را فراموش نکنید.
شما میتوانید جهت گوش دادن و بررسی دیگر ایپزود های پادکست دادپویان کلیک کنید.
مدارک مرتبط با اپیزود شصت و شش
مستندات این اپیزود شامل یک عکس است.
درج دیدگاه